ترجمه برای کشوری مثل ما، دو فایدهی عمده دارد. بزرگترین فایدهی کار ترجمه این است که کشور ما را از تکآگاهی فرهنگی نجات میدهد. و معتقدم هیچ کشور و تمدنی و فرهنگی از هیچ چیز به اندازه تکآوایی فرهنگی لطمه نمیخورد.
وقتی که در یک جامعه تنها یک آوا طنینانداز باشد ولو اینکه آن آوا درست هم باشد، چیزی جز ویرانگری به بار نخواهد آورد. ترجمه افقهای تازهای به روی کشور و جامعهی ما نسبت به فرهنگهای دیگر باز میکند؛ و فرآوردههای ترجمه هر یک، آوایی جدید در حل یک مساله و یا پاسخی برای یک سوال پدید می آورند.
ما نباید از این ارزش یعنی چندآگاهیسازی که تنها با ترجمه امکانپذیر است، غافل باشیم. دیگر فایده ترجمه این است که ما مواد خام برای اندیشیدن پیدا میکنیم. متفکرترین مغزها و عمیقترین فهمها، اگر مواد خامی در اختیار نداشته باشند که تفکر و فهم خود را بر روی آن مواد خام تطبیق دهند و پیاده کنند، به جایی نخواهند رسید. بزرگترین نجار نیز اگر چوبی در اختیار نداشته باشد، نمیتواند نجاری کند.
مهارت نجاری باید روی یک مادهی خام و روی یک متعلقی پیاده شود. به همین ترتیب بزرگترین و عمیقترین متفکران، اگر مواد خامی نداشته باشند که قدرت تفکر و عمق فهم خود را بر روی آن مواد خام اعمال کنند، در واقع مثل نجاری خواهند بود که چوبی در اختیار نداشته باشند.
یکی از مشکلات جامعهی ما این است که در باب هر مساله و مشکلی، اگر هم قدرت تفکر و فهم عمیق داریم، مادهای نداریم که با آن، به فهم و تفکر خود شکل بدهیم. صورتبخشی فهم و تفکر ما نیاز به مادهای دارد که در قبال آن اعمال شود. حال آنکه ترجمه مواد خام را در اختیار ما قرار میدهد، و ما میتوانیم روی این مواد خام کارهای بسیار انجام دهیم. این مواد خام را گاهی اوقات میپذیرم و زمانی پس میزنیم، گاهیاوقات آن را تقویت میکنیم و زمانی دیگر تضعیف میکنیم، گاهیاوقات اثبات میکنیم و گاهی نیز آن را نفی میکنیم. با تمام این فرایندهای تفکری که در اختیار ماست یعنی تفکر خلاقانه و محققانه و تفکر نقدانه و همکارانه روی این مواد خام کار میکنند و رشد میکنند.
بنابراین نهضت ترجمه که روزی جهان اسلام را به فرهنگ و تمدنی رساند که ما از آن تعبیر به رنسانس اسلامی داریم، حاصل نهضت ترجمهای است که در اوایل دورهی حکوت عباسیان آغاز شد و تا قرنهایی ادامه داشت. و وقتی که مسلمانان آن مواد خام را از زبان یونانی، سریانی، عبری و ... به زبان عربی ترجمه کردند، خود را با بسا مواد خامی خود را مواجه دیدند که روی آن هزاران نوع کار انجام شد.
همین کارها ما را به تفکری پویا رساند که تقریبا تا آغاز حملهی مغول، سرشت و سرنوشت جوامع اسلامی را متحول ساخت. از این رو ما نیاز به نهضت ترجمهای دوباره داریم که بتوانیم دوباره تفکری اصیل و مستقل داشته باشیم، تفکری که حاصل اندیشههای این مرز و بوم باشد، اندیشهای که حاصل تمام تفکری باشد که بشر تاکنون به آن رسیده است. هیچ کس چرخ را دوباره اختراع نمیکند بلکه سعی میکند چیزی به آن بیفزاید و در آن پیشرفتی جدید پدید بیاورد. چرخها را باید تجمیع کرد، نه آنکه آن را از اول بخواهیم اختراع کنیم.
نظر شما