گزارش «ایبنا» از نهمین نشست «ایران پیش از اسلام»
اکبر ثبوت: روایت دولتشاه سمرقندی از کتابسوزی عبدالله بن طاهر بیاساس است
اکبر ثبوت در نهمین نشست «ایران پیش از اسلام» برپایه منابع تاریخی عنوان کرد: روایت دولتشاه سمرقندی در کتاب «تذکره الشعراء» از کتابسوزی عبدالله بن طاهر که خود گرایشهای شعوبیگری داشت، بیاساس است زیرا سمرقندی در قرن نهم میزیسته و اتفاقی را که در قرن سوم رخ داده چگونه بدون ارائه سند نقل میکند؟!
درخشش موالی، شبهات مخالفان اسلام را بی اثر میکند
ثبوت با اشاره به ضرورت سخن گفتن از موالی در دوره خلفا گفت: برای رفع برخی شبهات، از جمله این که برخی مدعی شدهاند که با ورود اسلام به ایران، بر مردم ظلم و ستم فراوان شد و ایرانی جماعت حتی با پذیرش اسلام راهی برای پیشرفت نداشت، در این جلسه بر آن شدم که به بررسی حضور موالی در صحنه علم، سیاست، ادب، دیوانسالاری و نظامیگری بپردازم.
وی با تعریف کلمه «موالی» افزود: این کلمه معانی زیادی از جمله آزاد کننده، آزاد شده و همچنین به معنی «اولی» یعنی سزاوارتر آمده است. البته در کتابها معانی زیادی برای این کلمه آوردهاند. در برخی احادیث از جمله حدیث نبوی «من کنتم مولا فهذا علی مولا» این کلمه به معنی دوست نیز ذکر شده است اما مولانا کلمه «مولا» را به معنی آزاد کننده در اشعارش استفاده کرده و آورده است (کیست مولا، آنکه آزادت کند) اما آنچه برای کلمه موالی که جمع واژه مولی است و از ریشه ولا گرفته شده و در دوران خلفا کاربرد داشته به معنی آن کسی بهشمار میرود که پیمان ولا با بزرگان جامعه عرب داشته است.
این نسخهشناس اظهار کرد: جامعه اسلامی در دوره خلفا، جامعهای متشکل از قومیتهای مختلف عرب، ترک، ایرانی، هندی، بربر، آفریقایی و اروپاییهای که در اندلس قرار داشتند، بود. همچنین قومیتهای خردتری مانند سریانیها، کردها، نبطیها، قبطیها را نیز دربرمیگرفت. در این جامعه نمیشود ادعا کرد که هر کسی میتوانسته هر مقامی را بهدست بیاورد اما شاید بتوان گفت نیمی از جامعهای که از قومیتهای مختلف شکل گرفته بود، به تناسب لیاقت و استعدادی که در وجودش نهفته بود، به مراتب پیشرفت میکرد و میتوانست به خواستههایش دست یابد.
ثبوت با اشاره به قدرت رسیدن بردهها با تشکیل سلسله ممالیک عنوان کرد: فروترین مرتبه افراد جامعه آنروز که بردهها بودند نیز با جهش به مرتبه بالاتر به سرداری سپاه رسیدند و تا آنجا پیش رفتند که سلسله حکومتی تشکیل دادند که نمونه آن در مصر، هند تحت عنوان سلسله ممالیک مشاهده شد.
بردهای که سیاست را از خلیفه عباسی ربود
وی با اشاره به نفوذ زنان برده در دربار خلفا بیان کرد: نکته جالب این است که همه خلفای عباسی که 50 نفر بودند، به جز پنج شش نفر، مابقی مادرشان برده بودند. یعنی، زنی که روزی کنیز بود، یکمرتبه به بانوی نخست عالم اسلام ارتقا یافت. همچنین گذشته از صحنه سیاست و نظامیگری در عرصه علم، ادب و فرهنگ، هنر و دین میبینید که بسیاری از کسانی که میداندار این صحنهها بودهاند، بردههایی از مصر، آفریقا و هند هستند.
مشاور گروه فلسفه بنیاد دائرهالمعارف اسلامی افزود: اما در مورد موالی، به فرد غیرعربی گفته میشد که با یک فرد عرب پیمان همبستگی داشت. این پیمان گاهی بر حسب این پیش میآمد که یک فرد ایرانی یا غیرایرانی در یک محیط عرب به دنیا میآمد و پدرش را از دست میداد و به صورت کفیل تحت حمایت یک خاندان عرب بزرگ میشد و عنوان کفالت یک قبیله را پیدا میکرد.
ثبوت با اشاره به برخی از زبدهترین چهرههای موالی در عرصه وزارت گفت: در این مورد باید به یعقوب بن داوود که موالی سولمیها(طایفهای در بین اعراب) است و یکی از بزرگترین وزاری دوره عباسی به شمار میرود، اشاره کنم. وی نواده ابراهیم بن حسن بود که علیه عباسیان شورش کرد و همراه پسرش از سوی منصور بازداشت شد. یعقوب در زمان ابوعبدالله محمد المهدی، یکی از خلفای عباسی آزاد و به کار گمارده شد و همه کارها را از دست المهدی ربود. یکی از شاعران این دوره شعری درباره غلبه وی بر همه امور سیاسی سرود و گفت: ای امویها بیدار شوید/ برخلاف نظر شما خلافت دست عباسیان نیست/ خلافت در دست یعقوب است.
وی با اشاره به طاهر بن حسین، سردار پرآوازه ایران افزود: وی از موالی خزاعه بود و پدرش در نزد هارونالرشید مقام و مرتبه بلندی داشت و خودش در دوران مامون به اوج قدرت رسید. وی همان سردار سپاهی است که به دستور مامون از خراسان به عراق رفت و در این ناحیه سپاه خلیفه امین را شکست داد و امین (خلیفه وقت عباسی) را اعدام کرد و در عوض این خدمت به مامون که راه خلافتش را هموار کرد به مناصب بزرگی مانند رئیس شهرداری بغداد، حاکم موصل و بلاد جزیره، حکومت شام(سوریه، لبنان و فلسطین امروز)، حکومت در افریقا و بالاخره حکومت خراسان دست یافت.
اتهامی که سمرقندی به عبدالله بن طاهر نسبت داد
این مصحح و مترجم با برشمردن ویژگیهای طاهر اظهار کرد: در منابع تاریخی وی را با لقب ذوالیمینین میشناسیم که نخستین حکومت مستقل را در ایران پایهگذاری کرد. پسر این سردار بزرگ ایرانی، عبدالله نام داشت که سرداری ضد عرب بود. وی به علان شعوبی شاعر، 30هزار سکه نقره پرداخت کرد و این شاعر کتابی با عنوان «مثالب عرب» نوشت که در آن به عربها فحاشی کرد. در این کتاب هر قبیله عرب حتی قبیله قریش که خلیفه نیز از آن قبیله بود، هتاکی شده است.
ثبوت با نگاهی به مراحلی که عبدالله بن طاهر برای رسیدن به مقام سپری کرده بود، ادامه داد: علان شاعر ،کارمند بیتالحکمه عباسیان بود و مامون عباسی ریاست این مرکز را به سهل بنهارون که یک شعوبی افراطی(دو آتشه) بود، سپرد. وی نیز پس از قرار گرفتن در این مسند اعضای بیتالحکمه را از هممسلکان خویش قرار داد، که یکی از این همفکرانش این شاعر شعوبی بود.
وی با اشاره به نقش طاهر بنحسین در دستگاه خلفای عباسی بیان کرد: وی با سرکار آوردن مامون که مادری ایرانی داشت، ضربه قطعی را به خلفای عباسی وارد کرد و با وجود این، سلسله مستقل طاهریان را در ایران به وجود آورد؛ سلسلهای که جانشینان وی پیوندهای محکمی را با عباسیان برقرار کردند. به طوری که در برخی منابع تاریخی از جمله «تاریخ ابن اثیر» یا «سرگذشت نامه مامون» آمده که وی عبدالله پسر طاهر را به فرزندی گرفت و یکبار به وی 500 هزار سکه طلا پاداش داد. عبدالله فردی ادیب و شاعر بود که در سرودههایش به نژاد ایرانی خود افتخار میکرد.
مشاور گروه فلسفه بنیاد دائرهالمعارف اسلامی درباره برخی روایتهای نادرست که درباره عبدالله بن طاهر آمده، اظهار کرد: دولتشاه سمرقندی در کتابی با نام(تذکره الشعراء) که در دوره تیموریان یعنی اواخر قرن نهم مینویسد و در بخش منابع تاریخی معلوم نیست برچه اساسی به روایتی از قرن سوم اشاره میکند و در آن عبدالله بن طاهر را به کتابسوزی متهم میکند. در این روایت آمده است: «روزی شخصی به دربار عبدالله بن طاهر در نیشابور آمد و کتابی فارسی از عهد کهن تقدیم داشت. چون پرسیدند چه کتابی است؟ پاسخ داد داستان وامق و عذرا است و آن قصه شیرین را حکماء به رشته تحریر آورده و به انوشیروان اهداء کردهاند. امیر گفت ما قرآن کریم میخوانیم و نیازی به این کتب نداریم. کلام خدا و احادیث ما را کفایت میکند به علاوه این کتاب را مجوسان تالیف کردهاند و در نظر ما مطرود و مردود است. سپس فرمود تا کتاب را به آب انداختند و دستور داد هر جا در قلمرو او کتابی به زبان فارسی به خامه مجوس کشف شود، نابود گردد.»
موالی که حجاج بن یوسف دیوان عراق را به وی سپرد
ثبوت در ادامه با اشاره به مقاله محیط طباطبایی در رد این ادعای دولتشاه سمرقندی عنوان کرد: این روایت به دلایل متعدد دروغ و نارواست. برای دریافتن نادرستی این ادعا میتوانید به مقاله محیط طباطبایی در کتاب «یادنامه شیخ طوسی» مراجعه کنید. با وجود این چطور عبدالله که خود گرایشهای غیرقابل انکار شعوبیگری داشت و حاکم یک سلسله ایرانی بود، میتواند با کتابهای فارسی و فرهنگ خودش اینگونه برخورد کند؟! کسانی که میخواستند دشمنی مسلمانان را با آثار فرهنگی ایرانی نقل کنند به این قصه سمرقندی تکیه کردند.
وی با اشاره به سرگذشت صالح بن عبدالرحمن، تمیم بن ولا ادامه داد: وی مولای قبیله بنیتمیم و از بردگان سجستانی(سیستانی) بود که در جنگ به عنوان برده اسیر شد. صالح به دستگاه حجاج بن یوسف پیوست. حجاج وی را به عنوان کاتب و دبیر دیوان خود پذیرفت و بعد از اثبات لیاقتش، کل دیوان عراق را به صالح سپرد. در آن روزگاران دفتر و دیوان حکومت را به فارسی مینوشتند. زیرا دیوان به دست ایرانیان زرتشتی اداره میشد و غالب حساب و کتاب دیوان عراق در دست آنها بود.
این کتابشناس درباره نقش صالح بنعبدالرحمن در دیوان عراق اظهار کرد: وی این دواوین(دفاتر) را از فارسی به عربی برگرداند. همچنین در زمان سلیمان بن عبدالعزیز دستور داد که اداره مالیات عراق به عهده صالح باشد. وی متصدی کار خراج شد و در دوره عمربن عبدالعزیز یک سال در این منصب بود. در سرگذشت او آوردهاند تمامی دبیران عراق در این عصر شاگردان وی بودند. وی بردهای بود که به مولا تبدیل شده بود و در دیوانسالاری مقامی مهم یافت.
ثبوت درباره یکی دیگر از صحنههای حضور موالی به کاتبان اشاره کرد و گفت: صحنه دیگری که موالی در آن درصدر بودند، موسیقی و کاتبی بود که در این عرصه میتوان از عبدالحمید کاتب نام برد که وی به اصطلاح منتسب به عامری بن ولا بود که مولی قبیله عامر بود. وی در عالم ادب مقام بالایی به دست آورد و در بلاغت ضربالمثل شد و متوسلان و منشیان از او تعلیم میگرفتند. درباره او گفتهاند که دبیری و انشاء در کتابهای عربی با عبدالحمید ایرانی آغاز شد و با ابنعمید ایرانی هم پایان یافت.
کسایی مروزی، بنیانگذار مکتب نحو کوفی
وی با اشاره به نصحیت مروان دوم اموی به عبدالحمید ادامه داد: عبدالحمید در دوره خلفای اموی مسند کتابت و دبیری داشت و در زمان مروان دوم در دربار وی منصب مهمی برعهده گرفت. زمانی که مروان احساس کرد که روزهای پایانی قدرتش فرا رسیده وی را فراخواند و گفت: از تو یک خواهش دارم. تو فرد ادیبی هستی و عباسیان به تو نیاز خواهند داشت. تو از دستگاه من کنار بکش و به سمت آنها برو و زمانی که در دستگاه آنها راه یافتی و صاحب منصبی شدی به خانواده من کمک کن. اما عبدالحمید این پیشنهاد مروان دوم را نپذیرفت و در کنار مروان کشته شد.
مشاور گروه فلسفه بنیاد دائرهالمعارف اسلامی عنوان کرد: کسایی مروزی که جدش بهمن بن فیروز بود و مولای قبیله بنی اسد بهشمار میرفت در علم قرائت و ادب عرب بیهمتا بود. وی یکی از پیشوایان مکتب نحو کوفی است که خود را بنیان نهاد. البته دو مکتب نحو وجود دارد یکی مکتب نحوکوفی و دیگری مکتب نحو بصره که بنیانگذار آن ابن سیبویه ایرانی بود. خلیفه مهدی عباسی وی را به استادی فرزندش هارون برگزید و زمانی که هارون به خلافت رسید، دو فرزندش مامون و امین را تحت تعلیم کسایی درآورد و او را در زمره خواص قرار داد.
ثبوت درباره شان و احترام کسایی افزود: آوردهاند که زمانی کسایی خواست از مجلس درس فرزندان هارون خارج شود، در وقت خارج شدن از کلاس میان مامون و امین بر سر جفت کردن کفشهای استاد نزاع درگرفت و هارون در گوشهای نظارهگر این سبقت در احترام فرزندانش به کسایی بود. بعد از آن هارون از اطرافیانش پرسید: خدمتگزاران چه کسی عالیرتبه هستند؟ اطرافیان خلیفه گفتند: خدمتگزاران شما. اما هارون گفت: اشتباه میکنید خدمتگزاران کسایی عالیرتبهتر هستند زیرا آنها فرزندان خلیفه هستند که در خدمت و احترام به استاد خود از یکدیگر سبقت میگیرند!
وی با برشمردن نقش موالی در صحنههای مختلف دیوانی، سیاسی، علمی، ادبی و نظامی گفت: این مطالب را برای این شرح دادم و به برشمردن افرادی که در دوره خلفا که اغلب ایرانی بودند، اکتفا کردم که بگویم که اگر چه بر ایرانیان در دوره خلفا ستم شد اما با وجود این برای آنها ابزار رشد و ترقی بر حسب لیاقت و استعدادشان مهیا بود چیزی که در جامعه ساسانیان برای جامعه فرودست امکانپذیر نبود.
آیا کتابخانههای ایرانیان بعد از ورود اسلام از بین رفت؟
مشاور گروه فلسفه بنیاد دائرهالمعارف اسلامی در بخش دیگری از سخنانش در پاسخ به پرسش درباره سرنوشت کتابخانههای ایران قبل از اسلام با اشاره به مقاله مفصلی در این زمینه که قرار است در آینده در آئینه میراث منتشر شود، بیان کرد: پرسشی که بسیار مطرح میشود این است که آیا در زمان حمله سپاه اسلام به ایران کتابخانههایی که از کتابهای فارسی (پهلوی) وجود داشته از میان رفته است؟ به این پرسش دو پاسخ متفاوت داده شد. ابراهیم پورداوود، ایرانشناس و نخستین مترجم فارسی اوستا معتقد بود که کتابخانههای بزرگ زرتشتیان که حاوی میراث ادبی، فرهنگی و علمی ایرانیان بوده در زمان تصرف بخشی از ایران به دست مسلمانان به آتش کشیده شده است.
ثبوت با اشاره به نظریه دیگری درباره آتشسوزی کتابخانههای پیش از اسلام عنوان کرد: در این میان مرتضی مطهری، استاد فلسفه اسلامی وجود هر گونه کتابخانهای در زمان قبل از اسلام که به ایرانیان تعلق داشته را رد کرده است. مدت زمانی بعد برای اینکه از این سردرگمی رها شوم این مساله را از حکیم منطقشناس محمود شهابی خراسانی پرسیدم. وی گفت: پاسخ هیچکدام از این دو بزرگوار درست نیست.
وی به توضیح بیشتر از خراسانی اشاره کرد و افزود: نه استدلال پورداوود درست است و نه دلایل مطهری. سپس بنده را به فهرستی که در کتاب ابن الندیم از کتابهای ایرانیان آمده بود ارجاع داد و گفت اگر کتابی وجود نداشته این همه کتابی که این نویسنده به آنها مراجعه کرده از کجا آمده است و اگر این کتابها با حمله مسلمانان به ایران از بین رفته، پس ابن الندیم چگونه به آنها دسترسی پیدا کرده است؟!
این مصصح و نسخهشناس اظهار کرد: درست است که در زمان ساسانیان آموزش محدود بود و افراد قلم به دست اندک بودند اما کتابهای بسیاری درباره فرهنگ و سیاست ایران پیش از اسلام نوشته شده بود. یکی از دلایلی که برخی کتابها بعد از اسلام به مرور از بین رفتند به این دلیل بود که برخی متفکران زرتشتی احساس کردند که بهتر است این گونه کتابها که اکنون چندان مشتری هم ندارد، دیگر نگهداری نشود. طبیعی بود که کسی در مقام گسترش و نگهداری آنها برنیامد.
ثبوت افزود: همچنین از کتابهایی نیز که در قرن دوم و سوم از سوی ایرانیان مسلمان نوشته شده، اثر چندانی نیست. دلیل این مساله حوادث متعددی است که بر ایران گذشت. از جمله حمله غزنویان و به ویژه سلطان محمود غزنوی که به دلیل دشمنی با شیعیان(قرمطی) به شهرری حمله کرد و کتابخانه عظیم این شهر که کتابهای فلسفی و علمی شیعی زیادی را دربرداشت در کنار 200 نفر از صاحبان علم و فرهنگ نابود کرد.
وی بیان کرد: سلطان محمود در کنار 200 دار که برای کشتن اندیشمندان شیعی برپا کرد، کتابهایی از فلاسفه شیعه، رابطی، حافظی، اسماعیلیه را به آتش کشاند. اگرچه ما بعد از دوره غزنوی کم از این کتابسوزیها نداشتیم. هرچه در دوره سامانیان و آل بویه بر نوشتن کتاب ممارست شد، در دورههای دیگر بسیاری از این کتابها از بین رفت. پس طبیعی بود زمانی که کتابهای اسلامی اینگونه از بین میرود کسی هم در مقام حفظ و گسترش کتابهای غیراسلامی هم برنمیآید.
نظر شما