سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۳ - ۰۸:۰۶
پرواز آرام استاد مشفق/ مترجمی كه رمان‌نويس شد/ ملکه ادبيات جنايی که در ميان پرفروش‌ترين نويسندگان کتاب مقام اول را دارد

امروز سه شنبه، سی ام دی 1393 روزنامه‌های ایران، آرمان، شرق، اعتماد، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با دكتر سروش دباغ از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زینب کامرانی: امروز سه شنبه سی ام دی 1393 روزنامه‌های ایران، آرمان، شرق، اعتماد، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند.
                             
کتاب در روزنامه ایران

مطهرات در اسلام
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره مهدی بازرگان منتشر کرده که در آن می‌خوانیم: در سال 1333، که در کلاس سوم دبیرستان، تحصیل می‌کردم، کتاب «مطهرات در اسلام» نوشته مهندس «مهدی بازرگان» را خواندم و آن زمان بود که برای نخستین بار با نام ایشان آشنا شدم. همان زمان خیلی خوشم آمد که کسی آمده و مسائل اسلامی را با دید علمی مورد بررسی قرار داده است. 4 سال بعد، که به دانشگاه شیراز رفتم، به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان درآمدم. در سال 1340، همزمان با فارغ‌التحصیلی، نهضت آزادی ایران هم شکل گرفت و من که به تهران آمده بودم، به همراه تعدادی از دوستان، در آنجا عضو شدیم. اول خرداد 42، در معیت ایشان، آیت‌الله طالقانی، دکتر سحابی و تعدادی دیگر، به 4 سال زندان محکوم شدیم. تا آنکه، از سال 1355 فعالیت‌های نهضت آزادی، مجدداً آغاز شد و دو سال بعد و پس از پیروزی انقلاب، ایشان به حکم مرحوم امام، رئیس دولت موقت شد.
مهندس بازرگان، جز آثاری که از ایشان و بویژه در زندان، خوانده و شناخت پیدا کرده بودم، دو خصیصه بسیار برجسته در شخصیت خود داشت: صداقت و صراحت؛ حتی اگر جایی، سخنی به زیانش بود، از این دو خصلت جدا نمی‌شد که البته این دو، از علائم تقوا است. ایشان پایبند به اصول اخلاقی و اعتقادی بود. هیچ گاه جو زده نمی‌شد تا به تبع آن، از اصول خود کوتاه بیاید و از مسیر جدا شود. در برابر عمل خلافِ اخلاق - و بخصوص تخریب‌هایی که چه در دوران دولت موقت و چه پس از آن، تا پایان عمر صورت می‌گرفت- می‌کوشید سکوت کرده و بزرگوارانه از کنار آنها عبور کند که من در طول 33 سال، آشنایی نزدیک با مرحوم بازرگان، اینها را به وضوح و در وجوه گوناگون در ایشان دیدم.
 
مشفقانه
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره زنده یاد مشفق کاشانی منتشر کرده که در آن آمده است: مشفق کاشانی پریشب در جمع شعرا و هنگام شعرخوانی جان به جانان داد. مرگ مشفق مثل زندگی او شاعرانه بود و در جمع شعرا و در خانه شاعران و در حین شعرخوانی روی داد. او زاده شهر هنر و شعر و معماری، کاشان است و از این رو با دو شاعر بزرگ کاشان، سهراب سپهری و محتشم دوستی و ارادت داشت. او از لحاظ سبک و سیاق شعری راه محتشم را برگزید و تحت تأثیر او بود. از مهم‌ترین شعرهای او استقبال از 12 بند محتشم در رثای شهدای کربلاست که بارها و بارها تجدید چاپ شده است. اشعار مذهبی و عاشورایی تأثیرگذار مشفق و همچنین مجموعه‌های شعری که با همکاری استاد شاهرخی در این زمینه جمع‌آوری کرده است را می‌توان از این زاویه نگریست.


کتاب در روزنامه آرمان

یک عمر ادبیات
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره زنده یاد مشفق کاشانی منتشر کرده که در آن نوشته شده است: من ایشان را تنها به اسم می‌شناختم، این خود نشان می‌دهد که حتما کارهای متعددی در حوزه ادبیات کرده بودند. بزرگواری و ادب ذاتی ایشان را هم از برخی افراد شنیده بودم، البته گاهی شده بود که چند عدد از کار‌هایشان را خوانده باشم که نسبت به آنها حضور ذهن ندارم که بتوانم درباره‌اش چیزی بنویسم. متاسفانه در این سال‌ها فرصت نداشته‌ام که کارهای تازه‌تر و متعدد بخوانم اگر چه همیشه اشتیاق این کار را داشته‌ام، اما اینکه ایشان اغلب عمر خود را صرف ادبیات کرده‌اند، خود نکته قابل توجهی است.

 
غزل سرای حرفه‌ای
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشت دیگری درباره زنده یاد مشفق کاشانی منتشر کرده که در آن آورده است: شاید نتوان مشفق را در عرصه‌ نوجویی در غزل معاصر همتراز شاعران بزرگی چون ابتهاج، عباس صادقی (پدرام)، منوچهر نیستانی، حسین منزوی، سیمین بهبهانی و محمدعلی بهمنی دانست یا او را از نظر اقبال عمومی و بر سر زبان‌ها افتادن همتراز شهریار و رهی معیری و عماد خراسانی دید اما به واسطه‌ حضور مستمر و حرفه‌ای چند ده ساله، می‌توان او را نامی درخور اعتنا دانست. غزل معاصر بدون نام مشفق کاشانی، بی‌تردید چیزی و مهم‌تر از چیزی کم دارد.
 
 
بزرگی او از مرزهای سنی گذشته بود
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشت سومی درباره زنده یاد مشفق کاشانی منتشر کرده که در آن بیان شده است: او از دوستان نزدیک سهراب سپهری بود، تذکره‌هایی که از شخصیت‌های بزرگ این مرزو بوم نوشته است آثاری ماندگار هستند. و من همچون دیگر دوستان این افتخار را داشتم که در کنارشان خانه شاعران را تشکیل دهیم و ۳۰ سال در کنارشان همکاری کنم و باید بگویم که در همه این سال‌ها من از دو چشم خود رنجیدم اما از او نه، او همواره با مهربانی و بزرگواری خاصی رفتار می‌کرد. مشفق کاشانی آنقدر شیرین بود که با اینکه بسیار از بیماری در طول این سال‌ها رنج می‌برد یک بار از سر درد ناله‌ای نداشت، و این خصوصیات را تنها در افرادی همچون منوچهر آتشی و قیصر امین‌پور سراغ داشتم. او پیوسته فعال، پر نشاط، مفید، موثر، هوشمند و تیز هوش بود، بخصوص در کشاکش مصایب اجتماعی. باید بگویم که شعر و بزرگی او از مرزهای سنی گذشته است. او اگر چه جسما در میانمان نیست اما آثار و تاثیر انسانیتش همیشه بر شاعران نسل‌های بعد نیز مشهود خواهد بود.
 

ما باور نمی‌کردیم که پایین افتادن سر استاد به معنای مرگش باشد
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشت چهارمی درباره زنده یاد مشفق کاشانی منتشر کرده که در آن عنوان شده است: ما شاعران همانطور که سید بزرگوار آقای محمد خاتمی در شب عروج او فرمودند همگی احساس یتیمی می‌کنیم، سایه بلندی از سرمان پر کشید اما آنچه به ما تسلی خاطر می‌دهد این است که استاد واپسین لحظه‌های عمر خود را به فرزندان معنوی‌اش در انجمن شاعران ایران اختصاص داد، او چشم و چراغ انجمن شاعران بود و همچون شمع در همین انجمن خاموش شد، آن هم در اوج سلامت و اقتدار، به راستی که درختان ایستاده می‌میرند. استاد مشفق در حین شعر خوانی در حلقه شاگردانش و در محضر بزرگانی چون خاتمی، دعایی و خانم الهی قمشه‌ای به زیبا‌ترین شکل ممکن عروج کرد. سخن گفت، آخرین شعرش را خواند، شعری که برای سهیل محمودی سروده بود، شعری با مضمون میلاد، شعرش را خواند و متولد شد. به راستی که آن تصویری که دیدیم مرگ نبود. آخرین تصویری که استاد از این عالم به ملکوت برد سیمای پر مهر محمد خاتمی بود که استاد با ادای احترام به ایشان گویا سر تعظیم خم کرد و ما حتی باور نمی‌کردیم که پایین افتادن سرش به معنای مرگ او باشد، اما به همین سادگی پر کشید.


کتاب در روزنامه شرق

پرواز آرام استاد مشفق
روزنامه شرق در صفحه اول یادداشتی درباره زنده یاد مشفق کاشانی منتشر کرده است که در آن نوشته شده است: به همت دوستان شاعرم، افشین علا، محسن خاتمی و جواد زهتاب؛ اصحاب فرهنگ و ادبیات و شعر جمع شده بودند تا جشن کوچک و میهمانی جمع‌وجوری به بهانه روز تولد من در محل انجمن شاعران برگزار کنند. عزیزانی شامل سیدمحمد خاتمی، سیدمحمود دعایی، احمد مسجدجامعی، خانم مهدیه الهی‌‌قمشه‌ای، ساعد باقری، صادق خرازی و... در کنار هم. استاد بزرگوار مشفق‌کاشانی هم به جمع ما در محل انجمن شاعران آمد. عصایش به دستش بود و لبخندی بر لبش. لطف پدرانه مشفق بیش از ٣٠سال بود که شامل حال من و ساعد و قیصر و سیدحسن حسینی و... بوده. روبوسی و لبخند و تبریک و آرزوهای خوب برای هم. افشین مجلس را اداره می‌کرد. هریک از عزیزان چیزی می‌گفتند و خاطره‌ای و یادی از سال‌های دور و نزدیک. نوبت به استاد مشفق‌کاشانی رسید. مشفق از سال‌های دور سخن به میان آورد. سال‌هایی که تولید رادیو در میدان ارک، محل کار ما بود و سخن از جوان‌های آن سال‌ها که ما بودیم و حرمتی که برای بزرگ‌ترهایی مانند او و استاد او،  قایل بودیم. گوش‌دل به سخنان مشفق داشتیم که در مرز ٩٠سالگی با حافظه‌ای خوب، کلامش یادآور سال‌های مهر و دوستی شاعران این سرزمین بوده است.  در حال سخن‌گفتن و شعرخواندن، استاد مشفق لحظاتی آرام شد.
سکوت کرد و سرش قدری به سینه‌اش خم شد و سکوت. صدایش کردیم آرام بود؛ آرام و با آرامشی کم‌نظیر و نگرانی دوستان و... . تلاش برای جابه‌جایی او... و... من لحظات پرواز چندنفر را در این سال‌های عمرم دیده‌ام. 
 

کتاب در روزنامه اعتماد

ويتگنشتاين؛ فيلسوف خوش‌شانس
روزنامه اعتماد در صفحه اندیشه با دكتر سروش دباغ گفت و گو کرده که به‌تازگي كتاب «رساله منطقي – فلسفي» ويتگنشتاين را ترجمه و شرح كرده است.
او می گوید: همان‌طوركه اشاره كرديد، ويتگنشتاين در ايران فيلسوف خوش‌شانسي بوده است. از ويتگنشتاين، كتاب‌هاي متعددي منتشر شده، حجم كثيري از اين آثار البته پس از وفات او انتشار يافته و تنها اثري كه زمان حيات او منتشر شد، همان‌طور كه اشاره كرديد، «رساله منطقي- فلسفي» بود. خوشبختانه تمام آثار مهم اين فيلسوف برجسته قرن بيستم به زبان فارسي برگردانده شده است. دوست گرامي، آقاي مالك حسيني، آثاري چون «در باب يقين»، « كتاب آبي»، «برگه‌ها» را به نيكي و با ترجمه‌يي سليس و روان به فارسي برگردانده‌اند. همچنين مرحوم فريدون فاطمي « كاوش‌هاي فلسفي» را به فارسي برگردانده‌اند. مرحوم عباديان و آقاي اديب سلطاني نيز «رساله منطقي- فلسفي» را به فارسي برگردانده‌اند. ديگر آثار ويتگنشتاين نظير « درباره رنگ‌ها»، « فرهنگ و ارزش» نيز به فارسي برگردانده شده است. به نظرم آميزه‌يي از زندگي جذاب و اسرارآميز، همچنين شيوه تفلسف ويتگنشتاين براي ايرانيان جالب بوده است. در عين حال يادمان باشد، ويتگنشتاين و هايدگر، به سبب دامنه نفوذشان و حجم آثاري كه درباره كارهاي‌شان منتشر شده، مهم‌ترين فيلسوفان قرن بيستم هستند. از اين حيث، اقبالي كه بدان اشاره مي‌كنيد، اختصاصي به ايران ندارد. حجم آثاري كه هرساله درباره آثار ويتگنشتاين به زبان‌‌هاي انگليسي و آلماني منتشر مي‌شود، انصافا تامل‌برانگيز است. اهميت ويتگنشتاين بدان حد است كه «جرك درمن» كارگردان هاليوودي، سال ٩٣ ميلادي فيلمي درباره زندگي و آثار او ساخت. تاكنون توفيق داشته‌ام چهار بار در كنفرانس سالانه ويتگنشتاين در اتريش، جهت ارايه مقاله شركت كنم. در اين كنفرانس‌ها، فيلسوفان و ويتگنشتاين‌پژوهان بسياري را ديده‌ام كه از سراسر دنيا دور هم جمع مي‌شوند و درباره سويه‌هاي مختلف فلسفه ويتگنشتاين بحث و گفت‌وگو مي‌كنند، البته مقالات غيرمرتبط با فلسفه ويتگنشتاين نيز در اين كنفرانس‌ها خوانده مي‌شود. مرادم اين است كه اقبال به فلسفه او، صبغه جهاني دارد و اختصاصي به ايرانيان، آن‌هم در دو، سه دهه اخير ندارد.
چنانكه اشاره كرديد، پيش از من «رساله منطقي-فلسفي» تا كنون دوبار ترجمه شده است. دكتر محمود عباديان ترجمه‌يي از «رساله منطقي- فلسفي» را در سال ١٣٦٩ روانه بازار كرد. پس از آن دكتر اديب سلطاني ترجمه‌يي ديگر از آن را منتشر كرد. بايد قدردان اين دو استاد محترم باشيم كه با ترجمه اين متن فلسفي كلاسيك، بر غناي ذخيره واژگاني و مفهومي فلسفي ما افزوده‌اند؛ غنايي كه شرط لازم آشنايي با يك سنت فلسفي و آموزه‌هاي آن و انديشيدن در دل آن سنت است. با توجه به اينكه دانش‌آموخته سنت فلسفه تحليلي‌ام، بر آن شدم تا ترجمه ديگري از اين كتاب دوران‌ساز فلسفي عرضه كنم؛ ترجمه‌يي كه حتي‌المقدور از برخي ايرادهاي مفهومي راه يافته به ترجمه دكتر عباديان عاري باشد و در عين حال برخلاف ترجمه دقيق دكتر اديب سلطاني، (كه از برخي معادل‌هاي ايشان بهره برده‌ام) به زبان معيار و فارسي متعارف نزديك باشد. افزون بر آن، با رجوع به منابع متعددي كه در اين باب به زبان انگليسي نوشته شده، با محور قرار دادن ١٢-١٣ موضوع، شرحي بر اين اثر مهم فلسفي نوشتم تا مخاطب فارسي زبان با اين اثر كلاسيك فلسفي، به نحو جدي آشنا شود؛ چرا كه صرف رجوع به متن اصلي «رساله منطقي- فلسفي» در اين ميان كفايت نمي‌كند.


صبح اميد چون شب تاريك مظلم است
روزنامه اعتماد در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره زنده یاد مشفق کاشانی منتشر کرده که در آن می خوانیم: از جمله آثار آقاي مشفق كاشاني مي‌توان از كتاب‌هاي زير نام برد: ‌«صلاي غم» (تضمين ۱۲ بند محتشم كاشاني)، «خاطرات» (سال ۱۳۲۴)، «سرود زندگي» (سال ۱۳۴۲)، «شراب آفتاب» (سال ۱۳۴۲)، «آذرخش» (گزينه اشعار)، «آينه خيال» (سال ۱۳۷۲)، «بهار سرخ سرود» (سال ۱۳۷۳)، «هفت بند التهاب» (سال ۱۳۷۵)، «نقشبندان غزل» (سال ۱۳۶۵)، «انوار ۱۵خرداد» (سال ۱۳۶۵)، «خلوت انس» (سال ۱۳۶۸)، تصحيح «ديوان حاج سليمان صباحي بيدگلي» با همكاري پرتو بيضايي (سال ۱۳۴۰)، «مجموعه شعر جنگ»، «تذكره شاعران معاصر» و «راز مستان».
مشفق كاشاني در يكي از اشعار معروفش كه در واقع درباره سيد و سالار شهيدان، امام حسين سروده شده و ترجيع‌بندي است به استقبال ترجيع‌بند «محتشم كاشاني» چنين سروده بود: «از موج فتنه چشم جهان غيرت يم است/ وز تندباد حادثه پشت فلك خم است/‏ صبح اميد چون شب تاريك مظلم است/ «باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است»/ «باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»/ هر جا نشان محنت و مردم به غم قرين/ افكنده‏اند غلغله تا چرخ هفتمين‏/ گردون فكنده بس گره از درد بر جبين/ «باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين»/ «بي‏نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»/ از لوح سينه رفته چرا نقش آرزو/ فرياد‌ها شكسته ز اندوه در گلو/ خورشيد برده سر به گريبان غم فرو/ «اين صبح تيره باز دميد از كجا كزو»/ «كار جهان و خلق جهان جمله در هم است»/ هر جا به گوش مي‌‏رسد آواي انقلاب/ خلقي به ماتمند و جهاني در اضطراب‏/ جان در تلاطم آمده دل را نمانده تاب/ «گويا طلوع مي‌كند از مغرب آفتاب»/ «كآشوب در تمامي ذرات عالم است»/ روشن به راه ديد چراغ اميد نيست/ كس را هواي شادي و گفت و شنيد نيست/ زين ابر تيره اختر شادي پديد نيست/ «گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست»/ «اين رستخيز عام كه نامش محرم است»/ شوري به سر فتاده كه جاي مقال نيست/ جز غم نصيب مردم شوريده حال نيست‏/ باغ حيات را پس ازين اعتدال نيست/ «در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست»/ «سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است»/ خلق جهان ز سوز نهان نوحه مي‌كنند/ از دست داده تاب و توان نوحه مي‌كنند/ هر جا ز ديده اشك فشان نوحه مي‌كنند/ «جن و ملك بر آدميان نوحه مي‌كنند»/ «گويا عزاي اشرف اولاد آدم است»/ شاهي كه افتخار بدو كرده عالمين/ بابش علي و فاطمه را هست نور عين‏/ از شرم روي او به حجابند نيرين/ «خورشيد آسمان و زمين نور مشرقين...»


من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي‌رود
روزنامه اعتماد در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره زنده یاد مشفق کاشانی منتشر کرده که در آن آمده است: عجيب نيست؟ خواندن اين شعر درست دم مرگ؟ البته اين آخرين كلمه‌هاي استاد نبود. در برابر تشويق حاضران‌، باز هم متواضعانه خنديد. آخرين جمله‌اش را ساعد به يادم آورد. ساعت سه صبح كه زنگ زدم جوياي حال و وضعش باشم در اين مصيبت طاقت‌سوز. آخرين كلام استاد اين بود: ديگه چي بگم؟... با لبخند شرمسارانه هميشگي‌اش و سيدمحمد خاتمي گفته بود: بيشتر از اين استاد را اذيت نكنيم! و استاد در جواب با علاقه‌يي وصف‌نشدني به چهره خاتمي نگاه كرد و گفت: قربان شما... و سرش به زير افتاد! باور كنيد درست همين‌طور بود كه گفتم. آخرين مخاطب استاد، ‌خاتمي بود و بعد‌، سر استاد به پايين افتاد، همان‌طور نشسته. درست شبيه خواب ناگهاني و چرتي سبك! سكوت بود و سكوت. همه با حيرت به استاد خيره شده بودند. پس چرا ادامه نمي‌داد؟ حتي من گفتم: استاد‌! ادامه شعرتان. شعر بخوانيد... اما استاد به خواب رفته بود. تنفس مصنوعي و شوك هم فايده‌يي نداشت. نبض‌ اندكي مي‌زد، اما پيدا بود كه مشفق از اين عالم رخت بربسته است. تا اورژانس برسد مرديم و زنده شديم. خانم راكعي به صورتش مي‌كوبيد و بي‌صدا گريه مي‌كرد. ساعد بي‌هدف قدم مي‌زد. حال غريبي داشت. همه از خود بي‌خود شده بوديم. باز هم آقاي خاتمي كه حواسش به ساعد بود‌! با صداي بلند گفت مواظب ساعد باشيد. سيدمحسن خاتمي شاعر جواني كه مدت‌هاست في سبيل‌الله بيشتر بار انجمن را به دوش مي‌كشد با پيكر استاد روانه بيمارستان شد و ما حيران و سرگردان مانديم. سهيل با چشمان قرمز از اشك، بهت‌زده درجا ميخكوب شده بود. حتي فرصت نكرده بود در جواب شعر استاد و محبت بي‌دريغش‌، صحبتي بكند!‌ يعني مرگ اين‌جوري هم مي‌آيد؟ شاعر‌ حرف بزند‌، شعر بخواند، لبخند بزند و ناگهان سرش بيفتد پايين؟ پيرمردي ٩٠ساله با آن همه ضعف و ناخوشي خودش را به مراسم تولد فرزند شاعرش برساند و با تقديم هديه‌يي ماندگار به او‌، جان به جان‌آفرين تسليم كند؟ آن هم با اين همه متانت و زيبايي؟


مشفق عزيز بود و عزيزتر خواهد شد
روزنامه اعتماد در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره زنده یاد مشفق کاشانی منتشر کرده که در آن می‌خوانیم: مشفق كاشاني غزل را در كنار شاعراني چون ابتهاج، نوذر پرنگ، نيستاني، بهبهاني، منزوي، اوستا و شهريار تجربه كرد و مصاحبت با سهراب سپهري و علاقه به عالم موسيقي از او چهره‌يي وجيه المله ساخت. روح جوانمردي و تواضع او در استاد خواندن شاگردانش پديدار بود. بدون شك اگر رسانه مستقلي تنها براي عرضه توانايي‌هاي شعر شاعران معاصر وجود داشت در بين صداهاي موجود صداي غزلسراي پير روزگار ما از صداهاي مورد اعتناي حتي نسل جوان بود اما در روزگاري كه بزرگداشت‌ها و يادمان‌ها در زمان حيات شاعران جز براي بهره‌برداري سياسي رسانه‌ها صورت نمي‌گيرد حتي خبر مرگ شاعر نيز در بين تيتر‌هاي پر شمار خبرگزاري‌هاي سياسي تبديل به سوژه‌يي براي صف‌بندي جناح‌ها مي‌شود و تابوت شاعران را از دو سو به سمت ساختمان‌هاي نمادين براي تشيع مي‌كشند و خانواده‌ها معمولا در محاصره مصلحت انديشان و سياست بازان قرار مي‌گيرند و اتفاقي كه براي پيكر پاك شاعراني چون آتشي و قيصر و... افتاد و ظاهرا هنوز بناست بيفتد. مشفق عزيز بود و دوران ما كه بگذرد و غبار خاطرات ما فرو بنشيند عزيزتر خواهد  شد.


مترجمي كه رمان‌نويس شد
روزنامه اعتماد در صفحه آخر یادداشتی درباره كاوه ميرعباسي منتشر کرده است؛ کسی که سال‌هاست از دو زبان فرانسه و اسپانيايي به فارسي ترجمه‌ مي‌كند و تا همين چندي پيش وي را به عنوان مترجم مي‌شناختند اما اين روز‌ها به كار نوشتن رمان روي آورده و رمان «سين مثل سودابه» از وي منتشر شده است. او در اين رمان سعي كرده است با پيش كشيدن روايت‌هايي از اسطوره‌هاي ايراني طرح شده در شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي، رماني پليسي – جنايي خلق كند. ژانر ادبيات پليسي در رمان‌نويسي فارسي هيچ‌وقت جدي گرفته نشده و عمده نويسنده‌هاي ايراني دغدغه‌هاي اجتماعي‌شان را در رمان‌هاي رئاليستي يا مدرنيستي دنبال مي‌كردند. كاوه ميرعباسي در سال‌هاي درس و تحصيلش در اسپانيا براي نوشتن تز دكتري در نظمي سيستماتيك همه آثار مهم ادبيات پليسي دنيا را تا سال‌هاي دهه ٨٠ ميلادي مي‌خواند. از آن روز‌ها تا همين اواخر كه نخستين رمانش را در اين ژانر منتشر كرده، دغدغه نوشتن رمان همواره تعقيبش مي‌كرده است. آقاي مترجم مي‌گويد «الان در كنار كار ترجمه‌ مجموعه آثار ماركز از زبان اصلي به نوشتن مجلد‌هاي ديگر رمان‌هايم فكر مي‌كنم. الان ترجمه آثاري از ماركز را در دست دارم و تا چهار سال آينده ترجمه مجموعه آثار اين نويسنده مطرح امريكاي لاتين ادامه خواهد داشت. از طرفي تا فراغتي پيدا مي‌كنم به كار نوشتن رمان‌هايم مشغول مي‌شوم. داستان سين مثل سودابه مجلد نخست از يك هفتگانه است و شش جلد ديگر هم خواهد داشت.



کتاب در روزنامه مردم سالاری

عشق و پرستش يا ترموديناميک انسان
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی به مناسبت درگذشت مهندس مهدي بازرگان منتشر کرده که در آن بیان شده است: مرحوم بازرگان اولين تأليف ديني خود را با عنوان «نماز» بين سال‌هاي 1315 تا 1320 براي جوانان نوشت‌ و با هزينه شخصي به چاپ رساند که نسخه‌اي از چاپ پنجم آن (اسفند 1322) در دست است. مذهب در اروپا، مطهرات در اسلام، کار در اسلام، راه طي شده، اختيار، پراگماتيسم در اسلام، از ديگر آثار ديني او در دهه 1320 و «از خداپرستي تا خودپرستي» و «آموزش قرآن» در 3 جلد در دهه 1330 مي‌باشد. از مرحوم بازرگان بيش از 100 اثر مذهبي و 16 اثر قرآني به جاي مانده است. فعاليت‌هاي اجتماعي و سياسي مهندس بازرگان بسيار چشمگير بود و به مناسبت‌هاي مختلف در جمع دانشجويان يا در محافل مذهبي و سياسي، به صورت سخنراني ارايه شده و سپس تکميل و توسعه يافته و به صورت رساله و کتاب منتشر شده است که حاصل آن بيش از 70 اثر اجتماعي و 160 اثر سياسي است. مهندس بازرگان در‌‌ همان روزهاي اول بعد از کودتاي 28 مرداد 1332، از نظر سياسي فعال شد و در تشکيل نهضت مقاومت ملي مشارکت کرد و در سال بعد، پس از کشف چاپخانه مخفي اين نهضت، به مدت 8 ماه توسط لشگر 2 زرهي ارتش زنداني شد و در همين زندان بود که کتاب «عشق و پرستش يا ترموديناميک انسان» را به رشته تحرير در آورد. بازرگان در تشکيل جبهه ملي دوم و مبارزات سياسي فعاليتي مؤثر داشت و در بهار سال 1340 همراه با آيت‌الله طالقاني و دکتر يدالله سحابي، نهضت آزادي ايران را پايه‌گذاري کرد و به نهضت مقاومت ملي نيرويي دوباره داد و نيروهاي ملي و مذهبي را در اين جمعيت سازمان و توانايي بخشيد. حرکت و فعاليت شتابان اين جمعيت در آستانه انقلاب سفيد، مهندس بازرگان را به همراه ساير بنيان‌گذاران نهضت آزادي ايران، راهي زندان کرد و پس از محاکمه‌اي طولاني، در سال 1342 توسط دادگاه نظامي به 10 سال زندان محکوم شد و در اوايل آبان 1344 به علت اعتصاب در زندان، همراه با 17 تن از ياران به دژ (زندان) برازجان تبعيد گرديد. بازرگان در آبان 1346 پس از تحمل 5 سال زندان آزاد شد. وي در طول زندان به مناسبت‌هاي مختلف سخنراني داشت و به تحقيق و تأليف پرداخت که حاصل آن 2 مقدمه بر کتاب، تلخيص يک کتاب، ‌ارايه 7 مقاله و 11 جلد کتاب علمي و تحقيقي شامل تبليغ پيغمبر، سازگاري ايراني، نهضت آزادي هند، ‌بعثت و ايدئولوژي، ‌ آموزش قرآن 1 و 2 و 3، باد و باران در قرآن، پديده‌هاي جوّي و سير تحول قرآن 1 و 2 مي‌باشد. بازرگان پس از آزادي از زندان به فعاليت‌هاي علمي، اجتماعي و ديني خود بازگشت و همت خود را بر اساس ايده‌اي که در سال 1336 در کتاب «احتياج روز» بر آن انگشت گذاشته بود، صرف رونق بخشيدن به اجتماعات آرماني، انجمن‌هاي اسلامي و تشکل‌هاي صنفي و صنعتي کرد.



کتاب در روزنامه شاپرک

ملکه ادبيات جنايي که در ميان پرفروش‌ترين نويسندگان کتاب مقام اول را دارد
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار آگاتا کريستي، ملکه ادبيات جنايي منتشر کرده که در آن عنوان شده است: آگاتا کريستي در کتاب رکوردهاي گينس مقام اول در ميان پرفروش‌ترين نويسندگان کتاب در تمام دوران‌ها و مقام دوم (بعد از ويليام شکسپير)در ميان پرفروش‌ترين نويسندگان در هر زمينه‌اي را به خود اختصاص داده‌است. تخمين زده شده‌است که يک ميليارد نسخه از کتاب هاي او به زبان اصلي (انگليسي) و يک ميليارد نسخه ديگر در ترجمه‌هاي گوناگون به 103 زبان دنيا به فروش رسيده‌است. محبوبيت جهاني کريستي به آن درجه است که به طور مثال در کشوري چون فرانسه تعداد کتاب هايي که از او تا سال 2003 به فروش رسيده بالغ بر 40 ميليون جلد بوده‌است.
تله موش که يکي از آثار معروف اوست اولين بار در 25 نوامبر 1952 در لندن (تئاتر آمباسادورها) به روي صحنه رفت و از آن تاريخ تا زمان حاضر و در طول بيش از 50 سال هميشه بر روي صحنه بوده‌است و از اين نظر رکورددار است. اين نمايش نامه تاکنون فقط در لندن بيش از2000 بار به روي صحنه رفته‌است.
در سال 1955 آگاتا کريستي نخستين کسي بود که جايزه‌ استاد اعظم را از مجمع معمايي‌نويسان آمريکا دريافت کرد. در همان سال نمايش نامه او به نام شاهد پرونده به‌عنوان بهترين نمايشنامه برنده‌ جايزه ادگار گرديد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط