دکتر حمیدرضا شعیری، نشانهـمعناشناس و نویسنده کتابهای «نشانهـمعناشناسی دیداری»، «ققنوس: راهی به نشانهـمعناشناسی سیال» و عضو هیات علمی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس، یادداشتی را به مناسب اجرای نمایش «مرثیهای برای کتاب سوزیها» کاری از علی اتحاد برای «ایبنا» فرستاده است که مطالعه میکنید.
مرثیهای برای کتاب سوزیها نمایشی است عجیب. قدرت در هم تنیده «تن»هایی که قادرند ما را با خود به سردابههای دور ببرند. در گوشههایی از تاریخ، ما با متن پایین میرویم. حرکت به سوی عمق. پایین و پایینتر. حرکت در درون زمان. بیننده قدرت ایستادن را برای لحظههایی از دست میدهد. میخواهد از جا کنده شود. نمایش تجربه راه رفتن در راهروها را نه برای شکلی صوری که برای ایجاد حرکت در دل زمان و در درون مکان ایجاد کرده است. هرچه «تن» بیننده بیشتر در درون حفره هولناک و یا چاله سیاه تاریخ سقوط میکند، غبار بیشتر از تن میریزد تا روان فرصت بازیابی خود را پیدا کند.
نمایش هم تعزیه مدرن و بسیار نویی است که فلسفه و عرفان و خلسه و تاریخ و فرهنگ را یکجا در خود بلعیده است و هم با فشردگی زمان بیننده را در بیزمانی مطلق غرق میکند. کلمات خود «تن»دار میشوند. اگر دقت کنیم پوسته، لایه، گوشت و استخوان آن را هم حس میکنیم. واژهها در حال عصیان هستند. «تن» وارگی زبان در این نمایش فرصتی است تا ببینیم چگونه زبان زاییده میشود، بزرگ میشود، به چالش میافتد، در تنیدگی و قبض و بسط قرار میگیرد و سپس در درون حفرههای سیاه تاریخ زندانی میشود و بعد با ایثار و حضور دوباره فراخوانده میشود و باز زنده میشود و سپس شعلهور و زبان غارت میشود و «تن» خود را در هجوم آتش میبیند. جریان پیوسته زبان و آتشی که آن را میبرد و اما باز زبان شکل میگیرد و «تن» دار میشود.
مرثیهای برای کتاب سوزیها یکبار «تن» و تنیده شدن زبان را در شعروارگی خود به نمایش میکشد و یکبار هم شعر وارگی «تن» را در بستر زمان متجلی میسازد. نقش آفرینان با «تن» خود آنگونه زبان را حضور میبخشند که گویا «تن» آنان یکپارچه زبان و شعر میشود. این نمایش سفر «تن» به عمق تاریخ است.
سفر «تن»ی که زبان است و زبانی که میسوزد. بوی آتش و دود و صدای ترکیدن کاغذ نوشتهها در درون آتش خواب «تن» را میشکند. درد در عمق «تن» میپیچد؛ و سپس مانند لحظهای که در خلسه میروی از «تن» میگریزد و این زمانی است که موسیقی عرفانی به کمک میآید. لحظه رهایی از آن همه آتش و دود و درد و انزجار ... تن از آستانه خود عبور میکند و بر عرصه تاریخ مینشیند و دوباره به بیننده میگوید: بنویس. کنش نوشتن شکست نمیخورد. حتی اگر بارها بنویسی و بارها مرگ نوشتنت را نظاره کنی. مرثیهای برای کتاب سوزیها فضایی است بینافرهنگی: در همه جا هستی. در معبد، در قصرهای به ویرانی رفته، در لابهلای ستونهای کهنه، در درون کلیسا، در درون عبادتگاه، در مسجد ... و اینچنین است که بیمکانی در تنِ آهنگین نقش آفرینان جلوه مییابد: در همه جا و هیچ کجا. سپس بی زمانی: در زمان جاری هستی. کوچههای عرفان را پشت سر میگذاری و میروی تا مرز اسطوره و سپس بر میگردی جایی که همین مردم هستند. یکی از آنها را فرا میخوانی و از او میخواهی تا بنویسد؛ و باز بر می گردی به اسطوره.
مرثیهای برای کتاب سوزیها تو را از درون میسوزاند. تو با ورقهای در حال سوختن میسوزی، اما باز جان میگیری و باز زنده میشوی و باز تاریخ را تجربه میکنی. نشانهها در چالش با یکدیگرند. زبان رقیبِ زبان است و تاریخ رقیبِ کلام است و کلام رقیبِ «تن» است و «تن» رقیبِ خود است. راه رهایی از «تن» در زبان است و راه رهایی از زبان در «تن» است. مرثیهای برای کتاب سوزیها تو را در مقابل «تن» وارگیِ زبان و زبان وارگیِ «تن» مات و مبهوت میکند. کافی است که «تن» و روان خود را هنگام دیدن نمایش به جریان سیال و در هم تنیده روایتِ شدن و نشدنها بسپاری.
نظر شما