شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۵
«یکی‌بود یکی نبود»های ماندگار/ نگاهی به دو کتاب کودکانه‌ تجدید چاپ شده شاملو

دو کتاب ٰ«هفت کلاغون» و «ملکه سایه‌ها» اثر شاملو نخستین بار اواخر دهه چهل منتشر شدند و اینک پس از متجاوز از چهل سال باز روی چاپ به خود دیده‌اند. این دو اثر پس از گذشت این همه سال هنوز خواندنی و خیال انگیزند و روح شاعر را که کار و بارش کلمه بود، می‌توان در میان خطوطش احساس کرد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- افسانه های عامیانه که صدای «ملکه سایه ها» و «هفت کلاغون» هم از لابه‌لای برگ‌های آنها به گوش می رسد؛ از گونه داستان‌ها یا قصه ها و افسانه هایی نیستند که رو به مخاطب گزیده ای داشته باشند.  این داستان‌ها را همه از هر سن و با هر نگاه و سلیقه ای می شنوند و می خوانند و آنها را همچون خمیر مایه نرم و بی شکلی در ذهنشان به هر شکل و شمایل دلخواه در می آورند و به رنگ و قواره دلخواه بازگو می کنند.

افسانه ها و داستان‌های عامیانه پاسخگوی نیازهای فکری و عاطفی مردم زمانه خود بوده اند. در طول قرون سینه به سینه گشته اند و به همین ضرورت و تا زبان حال هر نسل در هر زمانه شوند؛ شنوندگانشان چیزی بر آنها افزوده یا از آنها کاسته اند.

ادبیات عامیانه بزرگترین منبع الهام بخش در تولید و خلق آثار ماندگار ادبی و هنری بوده است. نگاهی گذرا به پرآوازه ترین رمان‌ها و داستان‌های امروز جهان که همچون مجموعه کتاب‌های هری پاتر از پرفروش ترین مجموعه آثار داستانی ویژه خوانندگان نوجوی نوجوان کتاب است و نیز فیلم‌های پرفروشی که بر اساس این مجموعه ها و برخی دیگر داستان‌ها - همچون آنها برگرفته از افسانه ها و داستان‌های کهن ملی و قومی -  ساخته شده و بر پرده سینماهای سراسر دنیا درخشیده اند، شاهد همین مدعاست.

راز موفقیت کتاب‌ها و آثار ادبی در کشورهای پیشرفته، به درک ضرورت کشف و تدوین کارشناسانه و مستمر ظرفیت های متون مکتوب و ادبیات شفاهی بازمانده از تاریخ کهن باز می گردد. اما به رغم کشورهای پیشرفته صنعتی، ایران برای شناسایی و شناساندن ادبیات و فرهنگ عامه بیش از آن که  متکی به نهادهای ذی ربط اعم از دولتی و مردم نهاد باشد, بیشتر استوار بر گرده و شانه های اشخاصی بوده که شمع عمرشان را– بی انتظار مزد و پاداشی – در پای آن آب کرده اند. یک زمان دهخدا زمانی دیگر هدایت، سپس صبحی، انجوی، محجوب و بالاخره شاملو در مجموعه کتاب کوچه که تا این زمان چشمگیر ترین حاصل را در همین زمینه داشته است.

شاملو از همان آغاز، جا به جا در آثارش از شعر و ترجمه و داستان گوشه چشمی به کودکان هم داشته. حتی اگر روی از این واقعیت برگردانیم و بگوییم ( که گفته اند) کودکان تنها دست آویزش بوده اند و شاعر آنها را بهانه می کرده تا پستوی ذهنش را از حرف‌های نیش دار خالی کند. به هر روی نمی توان از این واقعیت هم چشم پوشید که او در ادامه کوشش‌هایی که از زمان ایرج میرزا با «عباسقلی خان» و «علیمردان خان» اش آغاز شد؛ سهم قابل تاملی در کشف مخاطبان نو برای ادبیات جدی زمانه خود داشته و همین کوشش ها نیز این مخاطبان را در مردمک چشم پدید آوران آینده از شاعر و نویسنده و تصویرگر نشانده و اصولاً مقوله ای به نام ادبیات کودک و نوجوان را موضوع مهم چالش های ادبی و حتی دانشگاهی امروز ساخته است.
 
قصه «هفت کلاغون»  داستان هفت برادراست که  براى آوردن آب برای خواهر تازه به دنیا آمده شان سر چشمه می روند. پسرها براى زودتر رسیدن به آب و آوردن آن، با هم درگیر می شوند و کوزه های شان می شکند. سپس به نفرین پدر گرفتار می شوند و هر هفت تا به ‏شکل کلاغ درمی آیند. زمانی بعد دخترک هشت ساله می شود، قصه برادرانش را می شنود و خود را به محل زندگی آنها می رساند که روزها کلاغ و شب ها انسان می شوند. آنگاه تدبیری می اندیشد و آنها را به چشمه ی سحرآمیز می برد و...
 
در داستان «ملکه سایه ها»هم داستان خواهر و برادری را می خوانیم که یکدیگر را بسیار دوست دارند و لحظه ای از هم دور نمی شوند  تا روزی که خواهر آرزو می‌کند کبوتر سفیدی شود و می شود و برادرش در جستجوی او همه‌جا را زیر پا می‌گذارد تا به کاخ خورشید شاه می‌رسد. او از خورشید شاه می‌شنود که خواهرش و دخترانی دیگر اسیر ملکه‌ سایه‌ها شده اند و برای نجات آنها باید انگشت دست خود را ببرد و خون خود را به آنها بزند. جوان راه کاخ ملکه‌ سایه‌ها را در پیش می گیرد تا زندانیان خورشید شاه را نجات دهد و...

« یکی بود یکی نبود روزی روزگاری زیر این آین آسمان کبود خواهر و برادری بودند که به خوبی و خوشی با هم زتدگی می کردند. روزها بردر می رفت و کار می کرد و پول در می آورد و خواهر توی خانه می ماند و به کارهای خانه داریش می  رسید.
یک روز که آن دو تا کنار پنجره نشسته بودند و پرواز کبوترها را توی آسمان تماشا می کردند؛ برادر رو به خواهر کرد و ازش پرسید:
- خواهر جان دلت می خواهد کبوتر سفیدی می شدی و پر می کشییدی و توی آسمانها پرواز می کردی.
خواهر سری به حسرت جنباند؛ آهی کشید و جواب داد:                           
- آخ برادر نگو که دلم برای این چیزها پر می زند.
برادر این را که شنید؛ گفت:
- خوب این که آه کشیدن ندارد. حالاکه از ته دل می خواهی کبوتر سفیدی بشوی؛ زود باش پرهایت را باز کن و بپر.
همان وقت خواهر کاغذ سفیدی شد و پر زد توی آسمان و بال زنان دور شد...»

این جمله های آغازین کتاب «ملکه سایه ها»ست. در همین چند جمله گره داستان به سادگی بسته می شود. بی هیچ منطق از پیش طراحی شده ای و دغدغه و دعوایی در باور پذیر بودنش.  منطق آن در قدرت افسانه نهفته است که در آن وقوع هر اتفاقی دور از انتظار نیست و باور پذیر بودنش به حکم باورهای مردمی است که افسانه را – به دلایلی که جای طرح آن نیست. - هر چه به واقعیت نزدیک تر می دیدند؛ کمتر به حافظه جمعی خود می سپردند.

جا دارد از ضیاءالدین جاوید و تصویر سازی‌های زیبای او هم در کتاب‌ها یاد شود که خود افسانه دیگری است از نقش و رنگ و  تو را همچنان که نمی گذارد امروز را فراموش کنی؛ به دیروزهای دور می برد.

دو کتاب هفت کلاغون و ملکه سایه ها نخستین بار در اواخر دهه چهل منتشر شدند و اینک پس از متجاوز از چهل  سال باز روی چاپ می بینند. ( ظاهراً در سال انقلاب کتاب‌های طلایی چاپ دوم آنها را هم روانه بازار کرد.) با این وصف هنوز خواندنی و خیال انگیزند و روح شاعر را که کار و بارش کلمه بود؛ می توان در میان خطوطش احساس کرد:

« روزها و شبهای دراز با دل بریان و  چشم گریان رفت و رفت و رفت و  از کوه و صحراها گذشت تا این که یک روز تنگ غروب در دل یک جنگل تاریک و انبوه به یک قصر بلند رسید که کنگره دیوارهایش توی ابرها گم شده بود.»

هر دو کتاب کودکانه های بامداد، «هفت کلاغون» و «ملکه سایه ها» را نشر چشمه در 32 صفحه و به قیمت 10 هزار تومان پشت ویترین کتابفروشی ها برده است.


 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها