به مناسبت 8 اسفند ــ «روز بزرگداشت حکیم حاج ملاهادی سبزواری»/2
نجفقلی حبیبی: هیچ منظومهای نتوانست جای منظومه فلسفی ملاهادی را بگیرد / شگفتیهای تصحیح کتاب حکیم سبزواری
نجفقلی حبیبی با بیان این که اگر «منظومه» حاج ملاهادی سبزواری نبود آموزش و تحصیل فلسفه دشوارتر میشد، گفت: بعد از نوشته شدن منظومه، اقبال طلبهها و دانشجوها به فلسفه بیش از زمان قبل از آن شد و این کتاب به دلیل نحوه خاص تنظیم مطالب، باعث رونق سنت فلسفی شد و منظومههای دیگر نتوانستند جای آن را بگیرند. او همچنین از امور شگفتانگیزی گفت که در حین تصحیح یک کتاب سبزواری برایش پیش آمده بود.
برای شروع، ممکن است اشارهای به جایگاه حاج ملاهادی سبزواری در فلسفه و حکمت اسلامی داشته باشید؟
حاج ملاهادی سبزواری فیلسوف عصر قاجار و بهویژه دوره ناصرالدین شاه است. او در سبزوار زندگی کرده، حلقه درساش هم همان جا بوده و در همان جا هم درگذشته است. شاگردان زیادی از جاهای مختلف ــ هم از ایران و هم از هند و پاکستان و کشورهای مختلف اطراف ــ میآمدهاند و در مدرسه ایشان درس میخواندهاند و از جلسات فلسفه او بهره میبردهاند. او فرد بسیار پرهیزکار و باتقوا و عارفی وارسته است. تصور میشود که به همین خاطر هم جاذبیتی در میان شاگردانش داشته و توفیقات بسیار زیادی در کارهایش یافته است.
حاجی سبزواری در مسائل مختلف حوزه فرهنگ اسلامی آثار ارزشمندی دارد. او حتی درباره فلسفه احکام و اسرار عبادات، کتاب نوشته است. یک شاعر قدرتمند عرفانی است و دیوانی با عنوان «دیوان اسرار» دارد. او همچنین به شرح ادعیه ورود پیدا کرده است و کتابهای شرح دعای جوشن کبیر و شرح دعای صباح ــ که شرحهایی عرفانی و فلسفی و روایی و قرآنی است ــ دو کتاب مهم او در این زمینه است. اما به هر حال مهمترین کار حاج ملاهادی سبزواری تدریس فلسفه بوده است. بر اساس آن چه مرسوم بوده، در درس فلسفه، منطق، طبیعیات و الهیات میخواندهاند و کاری که ایشان میکند این است که کتابهای درسی قبل از خود را کنار میگذارد و یک دوره منطق و فلسفه را به شعر در میآورد و به همین دلیل هم به آن منظومه میگوید. خود حاج ملاهادی بعد به دلیل این که ضرورتها و محدودیتهای شعری ممکن بود مخل معنای فلسفی شود، شعرهایش را شرح کرد و کتابش معروف به «شرح منظومه» شد. جالب این است که حاج ملاهادی دوباره خودش بر شرح منظومه حاشیه نوشت و با توجه به این که شرح اولیه شرحی ساده و محدود بود و مسائل عرفانی و پیچیدهتر را در آن نیاورده بود، این گونه مطالبش را در حاشیهها به آن اضافه کرد.
با توجه به شکل تازهای که منظومه داشت، در آن زمان چه برخوردی با آن شد و چه جایگاهی پیدا کرد؟
از شرح منظومه اش استقبال زیادی شد و بعد از آن دیگر بقیه کتابهای درسی برای افرادی که میخواستند در حد متوسط فلسفه بخوانند، کنار گذاشته شد و عموماً به این کتاب روی آوردند و حتی در نجف هم که کمتر فلسفه تدریس میشده است همین اتفاق افتاد.
از اتفاقات جالب این است که بعداً شخصی به نام شهرستانی که از فضلای نجف بوده، در جوانی تصمیم میگیرد منظومهای در فلسفه بسراید که جایگزین منظومه سبزواری شود. استدلال او هم این بوده است که شعرهای حاج ملاهادی به دلیل این که عربی نبوده، ضعیف است و اشکال دارد. به همین دلیل منظومهای بر وزن منظومه حاج ملاهادی میسراید و اسم آن را هم میگذارد «فیض الباری فی تهذیب منظومة السبزواری» (یعنی: فیض الباری در پاکسازی و اصلاح منظومه سبزواری). تصور او این بود که این منظومه جای منظومه سبزواری را میگیرد، اما با این که منظومه شهرستانی در نجف هم چاپ شد باز نتوانست جای منظومه ملاهادی را بگیرد.
بعد از آن یا در همان ایام مرحوم آیتالله غروی اصفهانی معروف به «کمپانی» هم که از فقهای بزرگ و معروف است، به همان روش سبزاوری منظومهای در حکمت سرود و در نجف هم چاپ شد. اما هیچ کدام از این مواردی که به اقتفا و پیروی از سبزواری خواستند یک دوره فلسفه بگویند تا تبدیل به یک کتاب درسی بشود، نتوانست جای منظومه سبزواری را پر کند.
منظومه حاج ملاهادی سبزواری چه ویژگیای داشت که این چنین مقبول افتاد و کتابهای دیگر نتوانستند جای آن را بگیرند؟
این اتفاق سه علت داشت:
اولاً منظومه سبزواری جمع و جور و فشرده است و یک دوره کامل منطق و فلسفه را با وزن و قافیه به شکلی بیان کرده است که برای حفظ کردن خیلی روان است و در ذهن دانشجو جا میافتد. شرحهای خود ایشان هم مختصر است و به همین خاطر میشد در یک زمان محدود یک دور فلسفه را خواند.
این یک علت است و به نظرم بیش از اینهاست و بخشی از اقبال به منظومه به ارزش معنوی کار حاج ملاهادی برمیگردد. حاجی خیلی آدم مقدسی بوده و عموم کارهایش قربة الی اللهی است. البته شاید خیلیها این گونه مسائل را دخیل نکنند، اما به نظر من میرسد که چنین چیزی هم هست.
در هر صورت علاوه بر این که منظومه از نظر آموزشی خوب نوشته شده و مطالب عمیق با عبارتهای ساده و بعد حاشیهها شرح شده است، عامل دیگری که تأثیرگذار بوده این است که حاجی شاگردان زیادی را پرورش داد و این شاگردان خودشان عامل جا افتادن کتاب استاد شدند و هر کجا رفتند کتاب استاد را درس دادند. این مسئله باعث شد که منظومه تا زمان مرحوم علامه طباطبایی ــ که ایشان کتابهای «بدایة الحکمه» و «نهایة الحکمه» را به عنوان کتاب درسی نوشت ــ همچنان مرجع طلاب و محصلان فلسفه باشد.
حالا سال ها بعد از تألیف و تدوین کتابهای بدایه و نهایه، جایگاه شرح منظومه یک مقدار تغییر کرده است. آن زمان، هم در دوره لیسانس و هم در دوره فوق لیسانس، شرح منظومه را میخواندند، اما الان دیگر در دوره لیسانس بدایه و نهایه خوانده میشود و بعضی جاها البته در دوره فوق لیسانس هم کتابهای علامه خوانده میشود. به هر حال شرح منظومه هنوز هم جزء منابع درسی دانشگاهها و حوزههای علمیه است، اما طبیعتاً آن قوتی که قبلاً داشت کمتر شده است؛ چون کتابهای علامه خیلی جا افتاد و بعد هم شاگردان ایشان چندین شرح بر کتابهای ایشان نوشتند و همین طور که در مورد سبزواری، شاگردانش منشأ گسترش کتاب و ترویج کتاب شدند شاگردان مرحوم علامه هم عامل این شدند که کتابهای بدایه و نهایه به عنوان کتاب درسی جابیفتد و در برنامهریزیهای هم دانشگاه و هم حوزه مبنای استفاده استادان قرار بگیرد.
با توجه به این که حاج ملاهادی سبزواری پیرو ملاصدراست، شرح منظومه تا چه حد خواننده را به جوانب حکمت متعالیه مسلط میکند؟ چه نسبتی میان آثار ملاصدرا و شرح منظومه و چه تفاوتی میان آنها وجود دارد؟
شیوه ملاصدرا در نوشتن، این گونه است که در ضمن مباحث، دیدگاههای حکمای قبل از خودش را از منابع مختلف استفاده و نقل میکند و در پایان هم به گونهای نظر خودش را مطرح میکند. در واقع ملاصدرا زمینههایی را که یک طالب حکمت باید از اقوال قدما به دست بیاورد، به دست او میدهد. طبیعی است که این یک مهارت میخواهد. حاج ملاهادی سبزواری فکر میکند که دانشجو در ابتدا لازم ندارد بداند که چه کسی چه گفته است و به همین خاطر چکیده مبحث را که بیشتر هم همان نظرات ملاصدراست بیان میکند و به ندرت به نقل قولها و دیدگاههای متفاوت میپردازد؛ مگر مواردی که خیلی مهم هستند و در طرح بحث تأثیرگذارند.
از این بابت شرح منظومه بیشتر از کتابهای ملاصدرا جا افتاد. البته همیشه کتابهای ملاصدرا در مقاطع و مراتب بالاتر خوانده شده است و الان هم خوانده میشود، اما شرح منظومه هم جای خود را پیدا کرد. ویژگیهایی که منظومه داشت جمع و جور بودن و شسته ـ رفته بودن مباحث و نداشتن نقل قولهای مختلف بود که خواندن آن را سادهتر کرده بود. این ویژگیها ویژگیهای لازم برای یک کتاب درسی است و یک دانشجو و طلبه میتواند ابتدا اصول کلی بحث را بشناسد و بعد به سراغ مسائل بعدی و کتابهای ملاصدرا و کتابهای دیگر برود.
به نظر شما اگر منظومه نوشته نمیشد، چه میشد؟
به نظر من اگر منظومه نبود، آموزش فلسفه دشوارتر میشد. بعد از نوشته شدن منظومه، اقبال طلبهها و دانشجوها به فلسفه بیش از زمان قبل از آن شد. البته در اقبال به فلسفه عوامل دیگر همچون عوامل اجتماعی هم دخیل بوده است، اما در مورد تأثیر این کتاب باید گفت که خودِ نحوه تنظیم منظومه و کوتاهی دلیلها و اختصار مباحث و زیبایی و جذابیتی که در شعر وجود دارد، در روی آوردن به مباحث فلسفی، مؤثر بوده است. بنابراین اگر منظومه نبود کار تحصیل فلسفه دشوارتر میشد و در واقع این کتاب، سنت فلسفی را خیلی رواج داد.
از دیدگاه شما بایستههای سبزواریپژوهی در زمان ما چیست و چه پیشنهادهایی در این زمینه دارید؟
حاج ملاهادی سبزواری علاوه بر شرح منظومه، به طور مشخص، در زمینه فلسفه، تعلیقات مفصلی بر آثار ملاصدرا دارد و در این تعلیقات، دیدگاههایی متفاوت با دیدگاههای ملاصدرا را بیان میکند و گاهی هم با او به معارضه میپردازد. این چیزی است که سبب رشد فلسفه میشود. بنابراین چنین نیست که اگر سبزواری را برداریم و به ملاصدرا بازگردیم، کافی باشد. حاج ملاهادی مباحثی مختلف، استدلالهایی گوناگون و نقدهایی را مطرح کرده و از این طریق دامنه فلسفه اسلامی و موضوعها و استدلالهای مربوط به این موضوعها را گسترش داده است. ایشان مانند ملاصدرا مطالب عرفانی را هم وارد مباحث خود کرده و با توجه به این که واقعاً و عملاً هم فردی عارف است، تأثیر بسیار عمیقی در ادامه یافتن سنت ملاصدرا داشته است.
به نظر من در پژوهشهایی که درباره حاج ملاهادی میشود باید آرای خاص او استخراج شود و به شکل تفصیلی بیان شود که در هر مسئلهای چه نظری دارد. اگر فقط در مقام حاشیه بر ملاصدرا به مباحث او نگاه شود، شاید نظام نظریات او درک نشود. به همین دلیل جمع کردن این مباحث و اعتبارسنجی آنها خیلی لازم است. چنین کاری ــ یعنی بررسی دیدگاههای حاج ملاهادی سبزواری ــ نه به عنوان مفسر ملاصدرا بلکه به عنوان یک شخص صاحبنظر در فلسفه اسلامی، برای درک تحولات مسائل این فلسفه و شناخت تاریخ فلسفه اسلامی ضروری است. این کار در مورد علامه و دیگر افرادی که در سنت فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه بودهاند نیز باید انجام شود. هر فیلسوفی وقتی که اعتبار پیدا میکند و یک شخصیت علمی مستقل میشود ــ هر چند در این مورد حاج ملاهادی یا علامه طباطبایی جزو اصحاب فلسفی ملاصدرا به حساب میآیند ــ اما باید دیدگاههای خاص آنها هم استخراج شود و مورد توجه قرار بگیرد.
شما چه روشی را برای این کار پیشنهاد میکنید؟
شاید خیلی روش خاصی وجود نداشته باشد. افرادی که بر این مباحث مسلط هستند باید بیایند و چنین کاری را انجام بدهند؛ چون کار افراد ناوارد، دانشجو و خواننده را بیشتر گیج میکند. مباحث حاج ملاهادی سبزواری نکات ریز و ظریف زیادی دارد که باید دستهبندی شود و به شکلی روشن توضیح داده شود.
این دغدغهای است که شاید افراد زیادی داشته باشند اما عملاً آن چه مطلوب است، اتفاق نمیافتد. برای مثال الان در نظامی که پژوهش ما به خود گرفته است، مجلات علمی تخصصی و علمی پژوهشی زیادی هستند که مقالاتی که در همین راستا و با همین مقصود نوشته میشود در آنها چاپ میشود، اما به نظر میرسد این اتفاقی که شما از آن صحبت میکنید نمیافتد.
همچنان که شما اشاره کردید آن چیزی که الان دارد اتفاق میافتد مقالاتی این طرف و آن طرف نوشته میشود اما بالاخره ما در هر حوزهای نیاز به کتاب داریم. باید کسی پیدا شود که استاد مسلط فلسفه باشد و بتواند دیدگاههای حاجی سبزواری را در هر مسئله دستهبندی و تنظیم کند. حالا میتواند از همین مقالههای فراوانی که نوشته شده و هر کدام که توانستهاند نکات خاصی را برجسته کنند استفاده کند و آنها را در یک نگاه جمع کند یا این که به آثار خود سبزواری مراجعه کند.
در هر صورت مقاله یک پدیده کوتاهمدت است و هنوز اعتبار اصلی با کتاب است نه مقاله. در دنیای امروز اصل این است که مطالب سریع ارائه شود. در این صورت مقاله فرصت خوبی است و با توجه به این که مقالهها مسئلهمحور هم هستند خیلی خوباند. اما یک مقاله نمیتواند کلیت دیدگاه یک فیلسوف را بیان کند چون ممکن است آن فیلسوف در باب دهها مسئله نظر خاص داشته باشد. در یک مقاله یک مسئله بررسی میشود و ممکن است خوانده شود یا خوانده هم نشود. اما اگر یک نفر، دو نفر، پنج نفر بنشینند و مجموع آن دیدگاهها را در یک کتاب جمع کنند و توضیح بدهند، این کتاب فضا را برای محققان بعدی باز میکند تا بتوانند بر پایه آن کلیت، نظرات جدید دیگری بیان کنند. این برای فلسفه ــ که باید مثل همه علوم، رو به رشد باشد و بتواند از مسائل قبلی استفاده کند و مسائل جدید و دیدگاههای جدید را طرح کند ــ ضروری است. اگر یک تسلط بر موضوعات و دیدگاههای مختلف وجود نداشته باشد و این تسلط در یک بررسی و اثر، نمود پیدا نکند، این حرکت رو به رشد، چندان میسر نمیشود چون مشخص نخواهد بود که چه حرف تازه و چه نظم تازهای در مسائل و مباحث مطرح شده است. باید دیدگاه قبلی تدوین شود تا حرفهای جدید هم شناخته شود یا بتواند مطرح شود.
در ادامه به کارهای خود شما در مورد حاج ملاهادی سبزواری بپردازیم. شما دو کتاب از ایشان تصحیح و چاپ کردهاید. در مورد این دو کتاب توضیحاتی بدهید.
بله؛ من کتابهای «شرح دعای صباح» حضرت امیر(ع) و «شرح دعای جوشن کبیر یا شرح الاسماء» را از حاج ملاهادی سبزواری تصحیح کردهام. اولی حجم خیلی کمتری از دومی دارد اما هر دو مباحثی بسیار غنی دارند و شرح دعای صباح به گونهای خلاصه همان مباحثی است که در شرح دعای جوشن کبیر آمده است.
در شرح الاسماء که شاید مفصلترین کتاب حاج ملاهادی است، او میدان خیلی خوبی برای بحث داشته است. حاجی در این کتاب به تناسب دعاها و به مناسبت طرح هر اسمی از اسماء الهی وارد بحثهای مفصلی شده و بیشتر به ذکر مطالب فلسفی و عرفانی و طرح مباحثی که ملاصدرا در کتابهایش دارد، با دیدگاههای خاص خودش پرداخته است.
نکته لطیفی که جا دارد به آن اشاره کنم و حاجی سبزواری در دلیل علاقهاش به دعای جوشن کبیر بیان میکند این است که در این دعا دعاکننده از خدا برای خودش چیزی نمیخواهد و فقط خداوند را ستایش میکند؛ خدایی که مقتدر است، دانا است، سمیع است، علیم است. حاج ملاهادی به دلیل این که این دعا توصیف حضرت باری تعالی است خیلی به آن علاقهمند بوده است و میگوید که من در قنوت نمازهایم بسیاری از فقرات این دعا را میخواندم. به همین دلیل هم این دعا را شرح کرده است.
دلیل این که خود شما به سراغ این دو کتاب رفتید، چه بود؟
یک وجه آن این بود که این دو کتاب از نظر محتوای اسلامی و فرهنگ شیعی خیلی ارزشمندند و بهخصوص دعای جوشن کبیر مورد توجه عموم مردم است. چاپ سنگی کتاب حاج ملاهادی خواندن آن را بسیار دشوار میکرد و برای سهلتر شدن دسترسی به محتوای آن این کار را انجام دادم.
البته انگیزه دیگری هم که مؤثر شد این بود که در سال 1372 قرار بود بزرگداشت و سمینار بزرگی برای حاج ملاهادی سبزواری در سبزوار برگزار شود و هم حوزه و هم خیلی از دانشگاههای ایران در آن مشارکت داشتند. دانشگاه تهران هم که در این سمینار همکاری داشت از من خواست که این کتابها را تصحیح و منقح کنم تا با چاپی جدید در آن جا عرضه شود و خداوند توفیق داد و این کار انجام شد.
نکتهای که در مورد این کار وجود دارد و من آن را جای دیگری هم بیان کردهام و شاید بیان آن در این جا هم نامطلوب نباشد این است که من در تصحیح کتاب شرح الاسماء به معجزات شگفتانگیزی برخورد میکردم. کسانی که در کار تصحیح باشند میدانند که برای تصحیح علمی یک چنین کتابی باید نسخههای خطی دیده و مقابله شود، باید برخی موضوعات توضیح داده شود. باید منابع برخی مطالب را یافت و راجع به گوینده و آن مطلب توضیحاتی ارائه شود. همه این کارها در مورد شرح الاسماء در شرایطی باید انجام میشد که آن زمان نه سیستمها و فایلها رایانهای و امکان جستوجو با استفاده از رایانه وجود داشت و نه حتی از برخی منابعی که باید استفاده میکردم نسخههای منقحی در دست بود تا بتوان به شکل مستقیم به سراغ منبع مطلب مورد نظر رفت. گاهی ارجاعاتی هم که در این آثار وجود دارد، صحیح نیست و باید جستوجو کرد و مورد صحیح را یافت. من هم در آن زمان تجربه چندانی نداشتم و فقط سه رساله شیخ اشراق را قبل از این تصحیح و چاپ کرده بودم. اما با همه مشکلات، تصحیح شرح الاسماء در ظرف یک سال انجام شد. شما اگر پاورقیهای کتاب چاپشده را نگاه کنید میبینید که چه حجم بالایی از کار و مراجعه به آثار دیگر برای یافتن اشعار، روایتها، مطالب کتابهای ملاصدرا، مطالبی از فتوحات مکیه ابن عربی ــ که نسخه چاپی در دسترس از آن چاپ الجزایر بود و چندان مناسب نبود ــ و ... صورت گرفته است و بسیاری از این مسئله که کار به این سرعت انجام شده، متعجب بودند. خود من به دلیل این که آن چه را اتفاق میافتاد احساس میکردم شاید نمیتوانستم متعجب شوم، اما نتیجه کار برای دیگران تعجبانگیز بود.
از جمله مواردی که اتفاق افتاد این بود که در حالی که قرار بود با حروفچینی سربی کار انجام بشود، به طور اتفاقی به شخصی برخوردم که یک کامپیوتر برای این کار در اختیار ما قرار داد و چند روز بعد هم یک تایپیست عرب برای انجام کار تایپ پیدا شد. مورد عجیب تر این بود که من باید به سراغ منابعی با چاپ سنگی میرفتم و با توجه به این که خیلی از آنها صفحهشمار نداشتند، یافتن مطالب در آنها دشوار بود و در هر صورت باید زمانی صرف پیدا کردن مطلب میشد، اما باور کنید که بارها این اتفاق افتاد که من کتابی را که بر میداشتم و باز میکردم، صفحه بازشده همان صفحهای بود که دنبال آن بودم. من کاملاً گیج شده بودم، چون بارها و بارها این اتفاق میافتاد و متوجه شده بودم که آن چه اتفاق میافتد اصلا دست من نیست. البته شاید این مطلب گفتن نداشته باشد و خیلیها نتوانند آن را باور کنند اما معنایی که این مسئله برای من داشت و دارد این است که این کتاب و این دعا و این شرح اسمای الهی برکاتی داشت و اینها نبود جز از کرامت اسماءالله و فضل معنوی حاجی سبزواری و قداست کتاب شرح الاسماء.
در هر صورت این دو کتاب به عربی بودند و شرح دعای صباح بدون اطلاع من به فارسی ترجمه شد و من هم متأسفانه مقابله نکردم که ببینم خوب ترجمه شده است یا نه. شرح الاسماء را هم استاد محترم شیخالاسلامی که بر ادبیات فارسی مسلطاند، ترجمه کردهاند اما بدون پاورقیها و حاشیهها. از این جهت بسیاری از نکات حاج ملاهادی در نسخه فارسی نیست و اگرچه ترجمه خوبش، آن را برای عدهای مفید کرده است، اما برای محققان لازم است که حتماً به نسخه عربی مراجعه کنند؛ چون بسیاری از نکات را حاج ملاهادی سبزواری در پاورقیها آورده است. در هر صورت کتاب شرح الاسماء برای کسانی که میخواهند در کلمات ائمه و مخصوصاً در دعاها غور و تأملی کنند همچنان یک مرجع خیلی خوب است. البته نسخه عربی آن که خیلی هم مورد توجه اهل تحقیق قرار گرفت الان کمیاب شده است. این کتاب در دوازدهمین دوره کتاب سال هم مورد تقدیر قرار گرفت. خب البته دلیل این هم که رتبه برگزیده را نیاورد این بود که جلد نامناسبی برای آن استفاده شده بود و از این جهت نمره لازم برای برگزیده شدن را نیاورد و در نتیجه فقط شایسته تقدیر شد.
در پایان بفرمایید که آیا کار تازهای در دست دارید؟
شما میدانید که من تمام وقتم را روی تصحیح آثار گذشتگان گذاشتهام. این کارها بعضی چاپ و منتشر شده، بعضی در دست چاپ است و بعضی هم تا الان چاپ نشده است. «مفاتیح الغیب» ملاصدرا و تعلیقات او بر الهیات شفای ابن سینا از کتاب های بودند که چاپ سنگی بودند و من آنها را تصحیح کردم و چاپ و منتشر شدند. رسائل «الشجره الالهیه» شهرزوری یکی دیگر از کارهایی است که انجام دادهام و در سه جلد چاپ شد و کتاب سال جمهوری اسلامی ایران هم شد. شرح توحید صدوق قاضی سعید قمی یکی از کارهایی است که چاپ نشده است، اما بقیه آثار قاضی سعید را تصحیح کردم و در پنج جلد چاپ شد. یکی از مواردی که تصحیح کردهام و الان زیر چاپ است و شاید منتشر هم شده باشد کتاب طبیعیات المشارع و المطارحات سهروردی است. مرحوم هانری کربن قسمت الهیات آن را قبلاً چاپ کرده بود و بخش منطق آن هم توسط آقای مسعود محمدی تصحیح و چاپ شده است اما بخش طبیعیات تا کنون خطی باقی مانده بود و ما برای اولین بار آن را تصحیح کردیم و دارد چاپ میشود و شاید چاپ هم شده باشد. تصحیح این کار به دلیل مشکلاتی که نسخههای خطی داشتند خیلی هم طول کشید و تقریباً 10 سال زمان برد.
همچنان هم سعی دارم که کارهای دیگری را اگر توفیق پیدا کنم تصحیح کنم. اما الان بیشتر وقتم صرف تصحیح قانون ابنسینا میشود که کتاب او در طب است و کاملاً با کارهای قبلیای که انجام دادهام متفاوت است. در عین حال دارم روی دو ـ سه کتاب فلسفی دیگر هم کار میکنم که یکی کتاب «الرموز و الامثال» شهرزوری است و یکی هم شرح نخجوانی بر طبیعیات و الهیات اشارات ابن سینا. یکی دیگر از کارهایم هم در حال حاضر رسائل ابهری است و با توجه به این که قرار است در سال آینده گرامیداشتی برای ابهری برگزار شود، از من خواسته شده تا چند رساله او را تصحیح کنم و این کار را هم در درست دارم.
نظر شما