حسن بلخاری پژوهشگر فلسفه هنر و استاد دانشگاه میگوید: در نزد ما ایرانیان و نیز در نزد بسیاری از مردمان، ناصرخسرو یا به دیوانش شناخته میشود، یا به سفرنامهاش. او را بیشتر یک «جهانگرد شاعر» میدانند تا یک فیلسوف و متکلم، اما ضروری است جایگاه و اهمیت او را در قلمرو اندیشه و به ویژه تاویل بشناسیم.
وی افزود: این که اشاره کردهاند که ناصرخسرو رویکرد نوافلاطونی دارد، حرف درستی است. اخوانالصفا، نوافلاطونیان مسلمان بودند. رسائل اخوانالصفا جمع رویکرد شریعت است با نوعی حکمت عرفانی شده یونانی که سمبُل آن فلوطین است. اما واقعیت قضیه این است که ناصرخسرو صرفا از جریان حکمت اشراقی اخوانالصفا متاثر نیست. من با نگاهی که به آثار او داشتهام دیدهام که در برخی آثارش رویکرد تاویلی او از افق اندیشه اخوانالصفا بسیار فراتر و بالاتر است.
ناصرخسرو رویکرد نوافلاطونی دارد
این پژوهشگر فلسفه هنر ادامه داد: این که ناصرخسرو از گذشته خود متاثر بوده تردیدی نیست. این تاثیر بیشتر از ناحیه قرآن، روایات شیعی و همچنین حکمت اشراقی اخوانالصفا است. البته ناصرخسرو از جریان فلسفه غالب آن زمان بسیار اندک اثر پذیرفته است. چون زمانی که ناصرخسرو بهدنیا آمد (396 هجری) ابن سینا جوان جویای نام 24 ساله بود. اگر چه به بار نشستن علمی ناصرخسرو در طول قرن پنجم است، اما قرن پنجم قرنی نیست که صدارت فلسفی ابن سینا را پذیرفته باشد.
وی افزود: بعد از ناصرخسرو، در قرن ششم و هفتم، سرداران بزرگ اندیشه و فلسفه و حکمت چنین کسانی بودند: شیخ اشراق و ابن عربی و مولانا. پس ما بعد از قرن پنجم بزرگانی داریم که جدیترین و بنیادیترین منش اندیشه آنها تاویل بوده است. ابن عربی خداوند بلامنازع تاویل است. مولانا هم در کارش تاویل بسیار دارد. آیا میتوان گفت رویکردی که ناصرخسرو در تاویل مسائل هستیشناسی دارد بر برجستهتر شدن و اوج گرفتن و محوریت روش تاویلی در تاریخ اندیشه اسلامی موثر بوده است؟
دوره اندیشه اسلامی از دید روششناسی
بلخاری در پاسخ گفت: من میگویم بوده است. این البته ادعای بلندی است. وقتی آثار ناصرخسرو را نگاه میکنیم با کسی روبهرو میشویم که راه میگشاید و بهشدت در گشودن افق تاویل، که مهمترین منش فکری حکمای مسلمان بعد از شیخ اشراق بوده است، تاثیر داشته است.
وی افزود: تا قبل از شیخ اشراق منش حاکم بر اندیشه مسلمین عقلانیت بود. با ضربات ویران کنندهای که غزالی بر عقلانیت وارد کرد و فلاسفه را تکفیر کرد، ما شاهد جریان دیگری در روششناسی اندیشه مسلمین هستیم که دیگر عقلانیت نیست، بلکه تاویل است.
بلخاری به دوره اندیشه اسلامی از دید روششناسی اشاره کرد و گفت: دوره اندیشه اسلامی را از دید روششناسی به دو دوره حضور عقلانیت (که ثمرهاش ابن سینا و فارابی و خوارزمی و ابن هیثم و بوزجانی است) و دوره تاویل (که ثمرهاش ابن عربی و مولاناست) تقسیم میکنند. ناصرخسرو در میانه این دو ایستاده است.
فرق تاویل با عقلانیت از دیدگاه ناصرخسرو
وی افزود: اما فرق تاویل با عقلانیت چیست؟ عقلانیت در سیر خود مبتنی بر یک سری قواعد و ساختارهاست. عقل یعنی حد. بنیاد عقل، حرکت در مسیر مبانی و قواعد کاملا شناخته شده و مسّلم است. اما تاویل این قواعد و ساختارها را به رسمیت نمیشناسد. تاویل فکر را عقال و بند نمیداند. در تاویل، فکر و عقل آزاد است. پس فرق تاویل با عقل آن است که عقل حد میزند، تاویل حدود را از میان برمیدارد. این یعنی گشوده شدن افقهای جدید.
به دیدگاه ناصرخسرو دین و انسانیتِ انسان کامل نمیشود مگر این که شریعت را تاویل کند. با آثاری که از ناصرخسرو میشناسیم او وجهی را در تاریخ اندیشه اسلامی گشود که از پس او بزرگان اندیشه، تاویل را جدی گرفتند و دیدند که در قلمرو تاویل میتوان به معانی رسید که عقل، پیش از تامل در آنها، خود را به عدم درک محکوم کرده بود.
وی افزود: تئوری من این است که ناصرخسرو در گشودن افقهای تاویل و این که شیوه و روش تحقیقاتی مسلیمن بعد از شیخ اشراق تاویلی شود، موثر بوده است. میدانیم که تاویل از لحاظ تاریخی شیوه دومی است که ما مسلمین در تاریخ اندیشه خود برای تحقیق در مبانی و معانی به کار بردیم.
آیا ناصرخسرو را میتوان متهم کرد؟
بلخاری به نکته سوم اشاره کرد و گفت: نکته سوم، بحث در این باب است که در یک محاکمه بلند تاریخی آیا ناصرخسرو متهم است یا نیست؟ این سخن به چه معناست؟ امروزه متفکرانی داریم که معتقدند تمدن اسلامی یک دوره طلایی در قرنهای چهارم و پنجم داشته است. در این دو قرن ابن سینا را به جهان ارائه کردیم که یکی از چهرههای قطعا بیبدیل است. در کنار او فارابی و ابوریحان بیرونی را داریم. در ظهور معماریهای شگفت و مسائل ریاضی و کشفیات هندسی تمدن اسلامی چهرههای بسیار برجستهای دارد. بعد از آن افول عقلانیت است. میپرسند چه شد که مسلمین از عصر طلایی خود دور افتادند و عقلانیت تبدیل به شهود شد؟ چه شد که فلسفهگرایی و عقلگرایی افول کرد؟
وی افزود: در قرن چهارم و پنجم موضوع تحقیق دانشوران مسلمان زمین بود و هستی محسوس. در قرن ششم و هفتم هستی معقول است و رد و نفی هستی محسوس. یکی از اصلیترین متهمان این دادگاه تاریخی غزالی است. میگویند این غزالی بود که با حمله به عقل و برجسته کردن تصوف و تکفیر فلاسفه، زیر پای فلسفه و عقل را خالی کرد. متهم ردیف دوم ناصرخسرو است. برخی معتقدند برجسته کردن تاویل و رویکرد تاویلی در آثار ناصرخسرو موثر بر ظهور جریانهای بعدی بود که از دل آن ابن عربی و مولانا بیرون آمد.
حضرت علی(ع) مهمترین انسان صاحب تاویل است
بلخاری ادامه داد: ناصرخسرو مهمترین کسی را که صاحب تاویل میداند حضرت علی (ع) است. حضرت علی در دعای کمیل به جامعه انسانی پیام میدهد که کار شریعت این است که نردبانی بسازد که تو را به حقیقت روحانی تو برگرداند. این کار تاویل است. ناصرخسرو هرجا به مساله تاویل رسیده به صاحب تاویل حضرت علی (ع) اشاره کرده است. در تاویل ناصرخسرو حضور قرآن و حضور حضرت علی (ع) را داریم. حضور اینها یعنی حضور عقل. ناصرخسرو به شدت مواظب است که تاویلهایش از حوزه و حدود برهان خارج نشود. این تمایز تاویل ناصرخسرو با دیگران است. او در «جامع الحکمتین» میگوید: «اول همهی موجودات ابداع است کو به عقل متحد است و موید همهی رسولان عقل است»
وی در پایان سخنانش گفت: شما در این عبارت حد اعتبار و احترام ناصرخسرو به عقل را میبینید. سخن من این است که تردیدی نیست که ناصرخسرو در باب کردن نوعی تاویل و تاثیر این تاویل بر آیندگان نقش داشته است. اما تاکید میکنم که نوع تاویل ناصرخسرو با تاویلهایی که بعد از او داریم، متفاوت است.
هفتمین مجموعه درسگفتارهایی درباره ناصرخسرو چهارشنبه ۱۹ فروردین در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. سخنرانی دکتر حسن بلخاری در هفته آینده نیز ادامه دارد.
نظر شما