علی شیرازی، نویسنده و روزنامهنگار و نویسنده کتاب «دهه شصتیها: نوستالژی تلویزیون» اعتقاد دارد که به دلیل برخی محرومیتها در دهه 60، تلویزیون و سینما تنها ابزارهای ورود به دنیای مدرن بودند. شیرازی همچنین اشاره کرد که تلویزیون باعث علاقه زیاد بچههای دهه 60 ایران به سینما شده است.
موضوع اصلی کتاب «دهه شصتیها» عنوان دوم آن یعنی «نوستالژی تلويزيون» است. چرا این موضوع را برای نوشتن انتخاب کردید؟
من به دو هنر سینما و موسیقی علاقه بسیاری دارم و این از سابقه روزنامهنگاری من و همچنین نقدهایی که در نشریات نوشتهام، مشخص است. نخستين مواجهههای جدی بيشتر افراد نسل ما نيز در دهه شصت صورت گرفت. در كتاب، جسته و گريخته گفتهام كه نخستين فيلم ديدنهای من و كلاً تماشای برنامههای نمايشی را در كنار آثار موسيقايی به صورت دزدكی و از طريق تلويزيونهای مبله و سياه و سفيد يكی دو همسايهای كه با آنها رفت و آمد خانوادگی داشتيم و من با فرزندانشان كه همسن من بودند دوست شده بودم تجربه كردم. با این اوصاف پس از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران خانواده سنتی و مذهبی ما هم مانند بسياری از افراد اين طبقه بزرگ اجتماعی آن زمان، يك دستگاه تلويزيون خريد و ديگر كار و زندگی ما را اين جعبه جادويی شكل میداد. از همين طريق بود كه با هنر هفتم آشنا شدم و اگر راستش را بخواهيد در واقع تلويزيون بود كه ما را عاشق سينما كرد. رد و نشان اين عشق و علاقه نیز در بيشتر صفحههای كتاب مشخص است.
آیا نهاد یا ادارهای فرهنگی و هنری در آن دوران وجود داشت که شما بتوانید این عشق و علاقه را پگیری کنید؟
بله، اين علاقه بهشدت در من جدی شده بود که به كتابخانه 24 كانون پرورش فكری در نزديكی محله سکونتمان رفتم و از سن 10 سالگی آموختن فيلمسازی را نزد خسرو معصومی شروع كردم. خوب يادم است كه آن زمان تا مدتها من تنها شاگرد آن كلاس بودم كه حدود ساعت یک بعد از ظهر دوشنبهها تشكيل میشد و ايشان به برای دل من يک نفر از راه دوری به شهرری میآمد و خيلي جدی كلاس را برگزار میكرد. اکنون مدتهاست که دوست دارم از نزديک اين فيلمساز حرفهای را ببينم و نسخهای از كتاب دهه شصتیها را برایشان هديه ببرم. آقای معصومي در واقع آينده حرفهای مرا شكل بخشيد و هر چند كه جز چند تلاش جسته و گريخته در فيلمهای اين و آن، كار سينما را جدی نگرفتم اما نوشتارهای سينمايیام در اين يكی دو دهه بزرگترين دلخوشی و در لحظاتی برای من نوعی مكاشفه بود.
چرا همه دهه شصتیها علاقه وافری به تلویزیون و سینما دارند؟
نسل امروز را دقيق نمیدانم اما برای ما سينما در كنار تلويزيون، كليد ورود به دنيای مدرن بود. در مقايسه با اين همه امكاناتی كه برای نوجوانان و جوانان و حتی بچههايی امروزی وجود دارد و به راحتی میتوانند با آن طرف دنيا ارتباط برقرار كنند، ما بايد يک هفته صبر میكرديم تا برنامه يکساعته و جديد ديدنیها در هفته پيشِرو از تلويزيون پخش شود. میماند مجلههای فيلم و دانستنیها و حداكثر ماشين و دانشمند كه هر كدام بخشی از عطش نسل ما را در زمينههای علمی و هنری فرو مینشاندند. با این اوصاف اما هميشه دستمان بسته بود. مثلاً من كه از زبان بزرگترها خاطرههای معدودی را درباره ديدن فيلمهای سه بعدی در سالهای قبل از انقلاب شنيده بودم، وقتی توضيحهای علمی و فنی اين فيلمها را در نيمه اول دهه شصت در ماهنامه سينمايی فيلم خواندم، دست كم بايد يک دهه ديگر صبر میكردم تا يكی از دورههای جشنواره فيلم فجر به نمايش چند تا از اين فيلمها اقدام كند و من هم در سينما كريستال آنها را با ولع ببينم.
چرا در این کتاب این همه به محرومیتهای آن دوره پرداخته شده است؟
دليلش زياد از حد بودن اين محروميتها در آن دوره بود! به هر حال هميشه دوست داشتم از آن خاطرهها بگويم كه به نظرم هر چند جنس اين نگاه، با ديد نوستالژيک فرق دارد اما حالا كه كتاب منتشر شده همه از نوستالژيک بودن لحن نوشتههايم میگويند...
يعنی نمیخواستيد به آن سالها نگاه نوستالژيک داشته باشید؟
طبيعی است كه وقتی شرح شيدايی آدم با چنان محروميتهايی آميخته باشد خود به خود و ناخودآگاه نگاهش به گذشته نوستالژيک و در لحظههايی حسرتخوارانه از آب درخواهد آمد اما معنی نوشتههای من اين نيست كه ما يک «سينماپاراديزو» را روی پرده كوچک تجربه كردهايم! چندی پیش به طور اتفاقی ديدم كه يكی از شبكههای تلويزيونی دارد فيلم «بروبيكر» ساخته استوارت رُزنبرگ، تولید سال 1980 را پخش میكند. ما در سال 1362 گرم ديدن اين فيلم بوديم كه درست در اوج هيجان داستان و تلاشهای هنری بروبيكر با بازی رابرت ردفورد برای بهبود وضع زندانيان، برق رفت و حال همه ما اساسی گرفته شد! بعد هم گويا ديگر هيچ وقت اين فيلم از تلويزيون پخش نشد يا دست كم من متوجه تكرار پخش آن نشدم و فرصت تماشايش ديگر دست نداد. مانند الان نبود كه به راحتی بتوان dvdهای باكيفيت جديدترين و قديميترين فيلمها را به قيمت ارزان خريد يا از اينترنت دانلود كرد.
برای نگارش این کتاب آیا به منابع مکتوبی هم مراجعه کردید یا فقط از روی حافظه نوشتهاید؟
فقط در مواردی سراغ برخی منابع رفتهام. قصد من فرهنگنويسی نبود. بگذريم كه نياز شديدی به يک فرهنگ جامع كه تاريخ تلويزيون و توليدات آن را دربر داشته باشد در طول انجام همين كار به ذهنم خطور كرد و در كتاب هم به آن اشاره كردهام، اما كوشيدم در حد امكان با رجوع به حافظهام مطالب را بنويسم.
در این چند سال اخیر کتابها و همچنین برنامههای تلویزیونی مختلفی درباره دهه شصت کار شده است. در شبکههای اجتماعی نیز تب دهه شصتی بسیار دیده میشود. این تب دهه شصتیها كی فروخواهد نشست؟
البته هر موجی گذرا خواهد بود اما تب دهه شصتیها تازه چند سال است كه بالا گرفته و فعلاً هم كه دارد دارای فرهنگ، گنجينه و خاطرهبازی و فيلم و سريال میشود. بهعنوان مثال زمانی که در فضای مجازی دنبال دانلود ترانه علی كوچولو بودم، با نسخههای جديدی كه شعرشان هم فرق داشت و از روی همين ترانه نوستالژيک ساخته شده بود، مواجه شدم. میخواهم بگويم كه دهه شصتیها هنوز در آغاز راه هستند. مثلاً خود من اگر كم نياورم و همه چيز خوب پيش برود شايد بتوانم تا پنج جلد همين كتاب را ادامه دهم. كسان ديگری هم هستند كه شايد بخواهند از منظرهای ديگری اين دهه را بازخوانی و واکاوی كنند.
احتمالا موج بعدی هم موج دهه هفتادیهاست...
شايد! كيفيت و چگونگیاش هم با كساني است كه اين كار را شروع خواهند كرد. شايد هم شروع شده و ما خبر نداشته باشيم...
كتاب «دهه شصتیها» نوشته علی شیرازی در اسفند 1393 در 212 صفحه و بهای 12 هزار تومان از سوی نشر ادریس روانه کتابفروشیها شده است
نظر شما