رمان «و آوا در کوهها پیچید» اثر جدید خالد حسینی –نویسنده افغانی تبار که در آمریکا زندگی میکند و شاید زبان داستانی انگلیسی را بهتر از بسیاری از داستاننویسهای آمریکایی مینویسد- با قصهگویی شبانه یکی از شخصیتهای داستان برای بچههایش شروع میشود.
«و آوا در کوهها پیچید» که شکل و ساختاری کم و بیش پسامدرنیستی دارد و هر بخش آن با روشنی و بدون هر گونه ابهام زایی، قطعهای از پازل را ماننده است که در نهایت تصویری گسترده و زنده را بیش از نیم قرن زندگی و محنت و مصیبتهای شگفت و ویرانگری که در تاریخ معاصر افغانستان تحمیل شده، در ذهن و اندیشه خواننده بیدار میکند و میسازد.
مکانی که وقوع نخستین اتفاق غمبار داستان را هشدار میدهد، روستایی است پرت و به غایت فقرزده با نامی شاید طعنهآمیز که اسمی بی مسما را به ذهن متبادر میکند: «شاد باغ»! در این ده که در آن نه از شادی خبری هست و نه از باغ اثری، شماری روستایی همواره نیمه گرسنه، فقر زده و درمانده، در هر زمستان سخت و بسیار سرد آن چند نوزاد و کودک خردسال توی خانههای تاریک و یخزده، با استیلای مرگبار سرمایی سوزان جان میسپارند.
روستاییان گرفتار در این جغرافیای بیترحم، برای کشت و کار روی زمینهای سترون و سنگلاخی جان میکنند و زودهنگام کمر میخمانند و پیر میشوند و میمیرند.
به تعبیری، این روستای حرمان زده و از یاد رفته تمثیلی است از سرزمین محنتزده افغانستان در بیش از نیم قرن گذشته. آن کسی که در شروع رمان و در فصلی که با عنوان «پاییز 1352» به تصریح زمان آغاز روایتی طولانی را به چشم و ذهن مخاطب میکشاند، مردی است میانسال به نام «صبور» که به همراه دختر چهار پنج سالهاش به نام «پری» و پسر ده دوازده سالهاش «عبدالله» پیش از سرزدن خورشید راه میافتد به سوی کابل. «پری» کوچولو را در یک جعبه چوبی کوچک و چهار چرخ گذاشته است و همراه عبدالله راهی دراز و پر فراز و نشیب را طی میکنند.
عبدالله که همچون یک مادر «پری» را از زمان تولد او با نهایت مهر و دلبستگی پرستاری و نگهداری کرده، پیشاپیش از وقوع واقعهای که جانش را میلرزاند و میگذارد بو برده است. «پری» اما در آغوش برادرش –در نبود مادری که کوتاه مدتی پس از به دنیا آمدن او جان باخته و به نیستی پیوسته- پرورش یافته و به چهار پنج سالگی رسیده، با عشق و علاقه و معصومیتی کودکانه، در بیپناهی به عبدالله عمیقاً وابسته شده است.
او که با زبان کودکانه «عبدالله» را «عبوالله» صدا میزند، هیچ نمیداند و نمیتواند بفهمد که پدرش او را به کابل میبرد تا به یک خانواده ثروتمند و مرفه که فرزندی ندارند بفروشد. در این میان واسطه معامله دایی «پری» است؛ جوانی به نام نبی که راننده و خدمتکار آن خانواده است و به نوبه خود «انسان» است نه نوکری سودا زده و خوش خدمت...
زن و شوهری که «پری» را به عنوان فرزند میپذیرند و او را در خانه بزرگ و اشرافی خود میپرورانند، در اندازههای دوران خود فرهیختهاند و هر یک اما دیدگاه، جهاننگری و سرشت و منشی یکسره متفاوت با یکدیگر دارند.
زن جوان که بسیار زیبا، مهربان و سرشار از عواطف انسانی است در واقع شاعری است عصیانگر که به رغم نارضایتی، به اجبار خانواده اشرافیاش ناگزیر تن به ازدواج با مردی ثروتمند، عبوس و سرد که پانزده سال از او بزرگتر است میدهد و نام این زن که مادرش فرانسوی و پدرش افغانی بوده، به علت بیپرواییهای همه جانبهاش نازا میشود «نیلا» است.
بالاخره «پری» کوچولو که تصویر مهآلود ذهنیاش از زندگی و پدر و برادرش «عبدالله» و زن پدرش «پروانه» را فراموش کرده «نیلا» را مادر خود میداند و میخواند. افغانستان در فقر و عقبماندگی و بیسر و سامانی تاریخی و لابد مقدر دست و پا میزند که «سلمان وحدتی» در پی یک سکته مغزی نیمه فلج و لال میشود.
نیلا هم یکباره به سیم آخر میزند و همراه با دخترش «پری وحدتی» برای همیشه کوچ میکند و به پاریس میرود...
شخصیتهای دیگر رمان هم در سیر کند دگرگونیها، کم و بیش ناگزیر دگرگون میشوند. زمان به سستی و رخوت و خوابزدگی میگذرد تا این که یک کودتای کمونیستی یکباره افغانستان را به لرزه در میآورد. در فاصلهای کوتاه چند کودتا در حوزه رقابت کمونیستها رخ میدهد و نهایتاً ارتش سرخ شوروی افغانستان را اشغال میکند...
مبارزه با اشغالگران از همان هفتههای نخست اشغال افغانستان از سوی حزبها و گروههای مجاهد مسلمان، پیگیر و مسلحانه شروع میشود. در رمان به این بخش و برش مهم به جزیینگری و شرح و بسط لازم پرداخته نمیشود. پس از عقبنشینی ارتش سرخ شوروی سابق و رها شدن افغانستان از اشغال، پس از کوتاه زمانی تعلیق و بر سر کار آمدن حکومتهای غالباً قبیلهای و مستعجل، سر و کله طالبان پیدا میشود که با تسلط بر کشور، حکومت وحشت و خشونت تبهکارانه و خشکاندیشی را با پشتوانه نوعی ایدئولوژی تک بعدی و قشری واپسگرا بر کشوری زخمخورده و آشفته مستولی میکنند.
در این زمینه هم رمان به عمق و ریشهها و علتها و دلیلهای این فاجعه بی اعتنا میماند. اما در هر فصل، کماکان با جزئی نگری زندگی هر یک از شخصیتهای رمان دنبال میشود. در این میان در سراسر فصل چهار، نامه «نبی» خدمتکار وفادار خانه سلیمان وحدتی را به یک پزشک جراح یونانی به نام «ملرکوس» میخوانیم که برای خواننده هوشمند و حرفهای حکم کلید رمز بخش مهمی از مفهوم محوری رمان را دارد.
به حمله آمریکا و نیروهای ائتلاف هم به گونهای موجز و گذرا پرداخته میشود؛ تا در پایان به ملاقات دو «پری» -یکی «پری وحدتی» و دیگری «پری» دختر «عبدالله» برادر «پری کوچولو» فروخته شده میرسیم...
به هر تقدیر در پایان رمان «و آواها در کوهها پیچید» که انگار در نوعی ناتمامی تمام میشود، از سویی با نوعی زندگی و حیرانی و رنج و سرگشتگی مهاجران افغانی آشنا میشویم و از دیگر سو، ستمدیدگی، بیپناهی، محنتزدگی و تداوم پنهان و آشکار بی سر و سامانی مردم درون افغانستان را درمییابیم.
رمان «و آوا در کوهها پیچید» بعد از «بادبادکباز» و «هزار خورشید تابان» سومین رمان خالد حسینی است که به زبان فارسی برگردانده شده است. این رمان در 441 صفحه در شمارگان هزار و 100 نسخه با قیمت 22 هزار تومان با ترجمه زیبا گنجی و پریسا سلیمانزاده به تازگی از سوی انتشارات مروارید به چاپ دوم رسیده است.
نظر شما