چرا نوبل ادبیات هنوز به ایران نرسیده است؟/14
باباچاهی: سفیران ایران ادبیات معاصر را به جهان معرفی کنند
علی باباچاهی معتقد است که ترجمه تنها راه شناساندن آثار ایرانی به جهان نیست و سفیران ایران در کشورهای اروپایی باید بانی آشنایی ملتهای مختلف با آثار ادبی ما شوند. وی گفت: البته اگر قرار است آثار فارسی به زبانهای مختلف ترجمه شود پیش از هر چیز ضرورت تأسیس کانونی متمرکز و فعال با عنوان «کانون ترجمه» از هر امر دیگری مهمتر است.
علی باباچاهی متولد 1321 در کنگان از توابع بوشهر است و از سال 1346 به شعر و شاعری پرداخته و حدود 50 عنوان کتاب شعر، نقد و بررسی و تئوری شعر منتشر کرده است. کتابهای «در غارهای پر از نرگس»، «بیا گوش ماهی جمع کنیم» و «به شیوه خودشان عاشق میشوند» سالهای گذشته از این شاعر به چاپ رسیدهاند.
به نظر شما دلیل اینکه جایزه نوبل ادبیات هنوز به ایران نرسیده است چیست؟ آیا این موضوع دلایل سیاسی دارد؟
در مقابل پرسش نخست شما میخواهم پرسشی را مطرح کنم و آن اینکه اگر جهان، ادبیات کلاسیک ما را میشناسد دلیل سیاسی دارد یا بستر تاریخی فراهم شده که آثار گلستان و جامی و دیگران به زبانهای خارجی برگردانده شده است؟
شما سیاسی بودن جایزه نوبل ادبیات را رد میکنید؟
نمیخواهم تأثیر سیاست را در ادبیات امروز دنیا نادیده بگیرم اما پرسشم همان پرسش نخست است. مگر ادبیات کلاسیک ما در آن سوی آبها خواننده ندارد؟
پس یکی از شاخصههای شناختن ادبیات و بعدش هم نوبل گرفتن آثار فارسی ترجمه است؟
در حال حاضر نهادی وجود ندارد که کانونهای ترجمه را تأسیس کند. اگر بخواهیم درباره شعر صحبت کنیم، لاجرم شاعرانی که زبان فارسی میدانند باید شعرهای فارسی را ترجمه کنند و راه دیگری برای انتقال فرهنگ وجود ندارد. البته من شناساندن ادبیات معاصر را به ترجمه صرف محدود نمیکنم. موضوع اصلی سفارتخانههایی است که در کشورهای مختلف فعالیت دارند.
به نظر شما سفارتخانهها باید چه کارهایی انجام دهند که تا به حال نکردهاند؟
سفیران ایران میتوانند سفیران غیررسمی فرهنگ ایرانی باشند.
اگر بخواهید به ویژگیهای یک اثر جهانی اشاره کنید به نظر شما آن اثر باید چه مؤلفههایی داشته باشد؟
نویسنده و شاعر در وهله نخست باید به اصطلاح بومی و از همین سرزمین برخاسته باشد. خاستگاه خیلی مهم است. یعنی خواننده با خواندن آن اثر در فضای ایران قرار بگیرد. در واقع اثر ادبی باید بتواند از مرزهای فرهنگی عبور کند و نشان دهد که استحقاق خروج از مرزهای فرهنگی ایران را دارد.
اثری هست که از نظر شما این ویژگیها را داشته باشد؟
اگر الآن 10 نفر را هم نام ببرم شاید برخیها بگویند چرا اسم مرا را نیاوردهای و حق هم با آنها باشد. از هر نکتهای مهمتر این است که شاعران و نویسندگان ما اعتماد به نفس ندارند. یعنی وقتی کنار یک شاعر سوئدی قرار میگیرند و مجموعه شعری دوزبانه از آن دو چاپ میشود فکر میکنند آن شاعر سوئدی به اصطلاح علامه دهر است. برخیها هم که در آن سرزمینها میمانند گویی به نوعی خودشان را مدیون آنجا حساب میکنند و در آن فرهنگ به اصطلاح مستحیل میشوند.
این موضوع ریشه در چه چیزی دارد؟ ما که ادبیات کلاسیک سرشاری داریم و به قول شما دنیا ادبیات کلاسیک ما را میشناسد.
چنان که باید به نویسندگان و شاعران ما توجهی نشده است. نه اینکه بگوییم فقط از سوی دولت این بیتوجهی صورت گرفته. گویی خود اهل قلم هم به نوعی در دنیا دیده نشدهاند.
مشکل ترجمه نشدن این آثار است؟
البته برخی کتابها هم به زبانهای روسی، انگلیسی، فرانسوی، چینی و ترکی ترجمه شده اما این روند پیوسته نبوده و به شکل پیگیر از سوی مترجمان دنبال نشده چون خودمان فضایش را فراهم نکردهایم. برایتان مثالی میزنم تا موضوع روشن شود. کتابی با عنوان «گزیده اشعار معاصر ایران» به زبانهای خارجی ترجمه شده که البته خودم نیز در این کتاب شعر دارم. یعنی نمیخواهم چون شعرم در این کتاب چاپ نشده ایراد بی مورد بگیرم. اتفاقاً چند شعرم نیز چاپ شده، حرف من این است که وقتی یک خارجی این کتاب را میخواند متوجه میشود که شتابزده و عجولانه و به شکلی سرهم بندی شده است و صرفاً جنبه مصرفی دارد.
یعنی چنین کتابی در کتابفروشیهای معتبر وجود ندارد یا میخواهید بگویید جای کتابهای ارزشمند فارسی در کتابفروشیها و ویترینهای معتبر دنیا خالی است؟
نه در کتابفروشیهای معتبر دولتی و نه حتی خصوصی! در عین حال در این کتاب خواستهاند به نوعی فراجناحی عمل کنند و از هر شاعر زبده و نامداری چند شعر چاپ کنند. چنانچه گفتم چند شعر از خودم نیز در این مجموعه هست اما این فراجناحی بودن در گردآوری این گزیده کمکی به معرفی درست شعر فارسی معاصرمان نکرده است.
مگر چه ایرادی دارد که این کتاب به قول شما فراجناحی گردآوری شده؟
این نگاه فراجناحی در این کتاب به نفع شعر مترقی ایران تمام نشده. نمیخواهم بگویم از نظر سیاسی مشکل دارد بلکه از نظر عاطفی و انسانی هم یک دست نیست و نمیتوان در همین دو زمینه یعنی عاطفی و انسانی بودن ذوق شاعران معاصر را در آنها جست. گرچه گردآورنده این کتاب حسن نیت داشته اما منظورم این است که حسن نیت همیشه حرف اول و آخر را نمیزند. معتقدم شخصی که این کار را انجام میدهد و بر عهده میگیرد باید پیش از هر چیز و بیش از هر نویسنده دیگری حرفهای باشد.
چرا این اتفاق در مورد شعر کلاسیک ما نیفتاده و به قول شما شعر کلاسیکمان در جهان شناخته شده است؟
برای روشن شدن این موضوع باید وارد بحث جدیدی شویم که مستند است. اگر نیکلسون در مقطعی کوتاه به ایران نمیآمد هنوز مولانا ناشناخته میماند. اگر گوته نبود حافظ در غرب شناخته نمیشد. مثلاً در عصر صفویه طی دهههای متوالی به دعوت شاه اسماعیل مستشرقینی از ایران دیدن کردند و سفرنامههایی نوشتند که در آن به زیباییهای اصفهان و دربار شاه عباس اشاره میشد. در واقع صفویان به این شیوه در وجود آنها علاقهای ایجاد کردند.
این اتفاق چه ربطی به شناساندن ادبیات و بحث ما که دریافت نوبل ادبیات است دارد؟
بین سالهای 1600 و 1700 میلادی گروهی سی و چهار نفره برای برقراری روابط بازرگانی و سیاسی با امپراتور به ایران اعزام شدند و این سفیران گلستان سعدی را به زبان فرانسه ترجمه کردند و بعدها نیز گلستان سعدی به آلمانی ترجمه شد. یکی از مستشرقین در این باره میگوید: «از این پس زبان فارسی رسماً وارد هولشتاین شد.»
با همین ترجمهها بود که یکی از فارسیشناسان شعر فارسی را به «دختر زمینی بهشت» تشبیه کرد. گوته نیز از طریق تحقیقات و تتبعات «جوزف فون هامر» با حافظ آشنا میشود و «دیوان غربی شرقی» خود را مینویسد. یا شیفتگی «فیتز جرالد» باعث میشود که شعرهای خیام ورد زبانها شود تا اینکه در نیمه نخست قرن نوزدهم هر چه دم دست شاعر آلمانی «روکرت» است از فارسی به آلمانی ترجمه میشود. او جُنگی از شعر فارسی به نام «گُلهای شرق» ترجمه میکند.وقتی گوته با این کتاب آشنا میشود خواندنش را به موسیقیدانها توصیه میکند و برخی از این شعرها توسط «شوبرت» رنگ موسیقی میگیرد. این حرفها در واقع مستنداتی است تا بگویم سفیران غیر رسمی فرهنگ ایرانی چه وظایفی دارند و چه کارهایی میتوانند انجام دهند تا ادبیات معاصرمان به جهانیان شناسانده شود و دستکم یک شاعر یا نویسنده ایرانی نوبل ادبیات را به ایران بیاورد.
پیشینه این سوژه در خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا):
گفتوگوی منصور اوجی، کیومرث منشی زاده، ویدا اسلامیه، رسول یونان، غلامحسین سالمی، مهدی غبرایی، ابوتراب خسروی، میرجلالالدین کزازی، مژده دقیقی، امیرحسن چهلتن و اسدالله امرایی یادداشت کاظم سادات اشکوری و منصور اوجی را در این باره بخوانید.
نظر شما