تجار در بخشی از یادداشت خود بر کتاب «ایثار و مردم» نوشته است: این نخستین کتاب مردمی ایران، با قلم مردم و برای مردم است، کتابی که میتواند همچنان روایتگران بسیاری داشته باشد. رود راوی، سرودخوان، برای تمامی فصول و این رود به همراه رودهای دیگر، یعنی مجلدات بعدی، به دریا ختم خواهند شد.
«روزی که از طرف خانه فرهنگ ایثار و مقاومت با من تماس گرفته شد تا در جلسهای شرکت کنم، نمیدانستم این جلسه نقطه شروعی است برای رسیدن به یک دریا. در نخستین نشست با صحبتهایی که شد خصوصا توضیحات جناب گلشنی متوجه شدم قرار است خمیرمایهای با عشق و گل و گلاب ورز داده شود تا بشود کتابی مردمی با بینمایهای از ایثار و این همان دریایی بود که مقرر بود به آن برسیم.
اینکه در بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، میان آن همه غرفه عرضه کتاب، غرفهای باشد با میز و صندلی و در آن از مردمان خواسته شود تا بذر ایدهای چون نخستین کتاب مردمی جهان با موضوع ایثار را فیالبداهه دستمایه قرار داده و جند سطری درباره آن بنویسند، فکر جالبی بود. جالبتر اینکه برای این دست تمنا پاسخی شایسته بود. چشیدن گرمای دستانی بسیار، نورافشانی قلمهای به حرکت درآمده، آتشبازی واژگانی چند و در نهایت آنچه که روی کاغذ نشست نه خاکستر که گرمای کلام بود.
بله. مردم چه خوب به این ندا پاسخ دادند. نشستن، وقت گذاشتن، قلم به دست گرفتن، اندیشیدن و در قالب خاطره، شعر، داستان و نقاشی نظر خود را بیان کردن. این دعوت منتهی به یکدله شدن جمعی شد و مفهوم ایثار در قالبهای مختلف رودی شد تا خواب دریا شدن را تعبیر کند.
از این سو، جدا از آن اتفاق اولیه جلساتی برای داوران گذاشته شد. سهم من دو کارتن پر و پیمان بود. شرکتکنندگان برای بیان دریافتهای خود بیشتر قالب دلنوشته، خاطره، داستانک و یادداشت را انتخاب کرده بودند. روزی که کارتنها را باز کردم هر برگهای را که برداشتم در آن تپش دلی را دیدم. برای همین با همه قلبم باید به احترام مردمی که در این فراخوان بزرگ شرکت کرده بود هر آنچه بود را میپذیرفتی و به دیده منت میگذاشتی حتی غلطهای املایی را. فقط کافی بود مفهوم ایثار را رسانده باشد. منتها آثاری از گردونه خارج شد که هیچگونه ارتباطی با موضوع پیشنهادی نداشت. لذا مواجه شدن با هر اثر همراه با احترام و عشق بود. انگار تکهای از وجود نگارنده، همانگونه لطیف، شکننده جاندار و پرتپش و قابل احترام را مقابل دیدگان داشته باشی.
و چنین شد که روزهایی چند از پی هم، پیوسته و ناپیوسته نوشتهها را خواندم. روی هم گذاشتم. گاهی بعضی همانگونه که اشاره رفت، بی ارتباط با موضوع. در این میان آن چه باعث آشفتگیام شد و آن را قابل بررسی دیدم، خط نویسندگان بود. چقدر متفاوت با هم. با چه پیچ تاب و انحناهایی. با چه شکل ظاهری و چقدر گونهگون. اما از همه جالبتر دریافت دیدگاهها، نگرشها، ایدهها، عقیدهها، احساسات و عواطف، پیامها و باید و نبایدها در هر نوشته بود. نوشتههایی که یکی متعلق به استاد دانشگاهی بود و یکی مردی کارگر. گاه از پسرکی خردسال، گاه زنی کهنسال.
و تو میدیدی گرچه همه درباره یک مفهوم صحبت میکنند اما سوژه چقدر گونهگون است درست مثل رنگهای یک رنگینکمان. هرکس از ظن خود یار شده بود و در نهایت همه مکمل هم. کسی گفته بود ایثار یعنی به احترام خستگی یک زن از جا برخاستن و جای خود را به او دادن. دیگری گفته بود اینکه حرکت نفسگیر ترکش را در سینه جانباز همسایه است حس کنی، مواجه میشوی با ایثار و آن دیگری نوشته بود: گفتم بهشت در دست تو بود اما اکنون زیر پاهایت چرا؟ گفت: بهشت زمین گذاشتم تا تو را بردارم. یا آن کسی که نوشته بود کوتاه، موجز، نفسگیر: ایثار = انسان.
به هر تقدیر این آثار را یک به یک خواندم و گزیده آنها را به خانه فرهنگ و ایثار و مقاومت ارائه کردم در حالی که دستانم بوی گل و گلاب گرفته بود و جانم هم.
اینک این نخستین کتاب مردمی ایران، با قلم مردم و برای مردم کتابی که میتواند همچنان روایتگران بسیاری داشته باشد. رود راوی، سرودخوان، برای تمامی فصول و این رود به همراه رودهای دیگر، یعنی مجلدات بعدی، به دریا ختم خواهند شد. دریایی که یک ترجیعبند بیشتر نخواهد داشت؛ ایثار و ایثار و باز هم ایثار.»
نظر شما