بسیاری از ما تصور میکنیم که به تنهایی بار تمام مشکلات جامعه، کار و زندگی را در آن به دوش میکشیم، اما رمان «قصه شرکت من» نوشته ابوالفضل شرافت این معادلهها را بر هم میزند.
جامعهای که در آن همگی قادر به انجام هر کاری هستیم، کافی است اراده کنیم تا در آن متخصص شویم، میز و صندلی و دستگاهی راه بیندازیم، خود را در آن بی رقیب بدانیم و وقتی مشکلی به وجود میآید، هر کدام ایراد را در کار دیگری ببنیم تا اصل مشکل به دست فراموشی سپرده شود. در این حین خواندن کتابی که برخی از این تضادها را برای ما آشکار کند خالی از لطف نیست.
کتاب «قصه شرکت من» داستان تضادهای موجود در جامعه من راوی، در قالب سازمانی بدون رقیب است که با تجهیزات فراوان و نیروی کار زیاد در سلسله مراتبی گسترده فعالیت میکند.
متأسفانه همیشه توهم بیرقیب بودن، نمیتواند بودن یا آمدن رقیب را انکار کند، همیشه توهم بهترین بودن نمیتواند واقعیت بودن بهترینها را نادیده بگیرد و روزی شرکت با یک رقیب مواجه میشود، رقیبی نه چندان ثروتمند اما کاربلد که رفته رفته باعث از دست دادن مشتریانش میشود.
کتاب «قصه شرکت من» طعنهای است ظریف و کوتاه به مسیری که انجام فعالیتها و کارها در جامعه من راوی طی میکند و نتیجهای که معمولاً به آن میرسد.
این کتاب به تازگی و در تابستان امسال(1394) با شمارگان هزار نسخه به قیمت هشت هزار تومان از سوی نشر درناقلم منتشر شده است.
نظر شما