«طئیه سلاسی»، نویسنده و عکاس نیجریهای – غنایی که هماکنون در انگلستان زندگی میکند، از طبقهبندی نویسندگان سیاهپوست و نامگذاری آنان به نویسندگان آفریقایی به شدت انتقاد کرده و خواستار دیدن تواناییهای نویسندگان به جای دیدن نژاد آنها شده است.
وی در ادامه اظهار کرد: «ظاهرا این روزها ادبیات آفریقا روزهای خوشی را میگذراند زیرا رسانههای غربی گاهوبیگاه از آن به عنوان طلوع فجر، تولدی دوباره و کشفی تازه نام میبرند؛ گویی این ادبیات برای رسانههای غربی نوعی غذای سرآشپز محسوب میشود.»
این نویسنده انگلیسی آفریقاییتبار افزود: «البته ممکن است بگویند که حدود 50 نویسنده مطرح در قارهای با 1.1 میلیارد جمعیت یک موج نیست بلکه ذرهای محسوب میشود؛ همینطور است اما سئوال این جا است که رسانههای غرب چقدر به این نژاد علاقه نشان میدهند در حالی که همین رسانهها آغاز و پایان کار نویسندگان سفیدپوست را به دقت دنبال میکنند و از نظر آنها چه چیز مشترکی در این بهاصطلاح رمانهای آفریقایی وجود دارد؛ آیا آنها در طبقهبندی تجاری قرار دارند و یا کارکردی خلاقانه برای رسانهها محسوب میشوند.»
«سلاسی» همچنین در مقاله خود به تفکیک نژادی حتی نسبت رنگینپوستان غربی اشاره کرده و تصریح کرده است: «آمیناتا فورنا، رماننویس متولد اسکاتلند این سئوال را طرح میکند که چرا کتاب «مرد اجارهای» او که داستان آن در کروواسی میگذرد در قفسه کتابهای آفریقایی کتابفروشیها قرار دارد؟ و نیز کتاب «پسر پرنده برفی» نوشته«هلن اویهیمی» که داستان آن در «نیوانگلند» سپری میشود و یا کتاب «تجو کوله» با نام «شهر باز» که درباره «منهتن» امریکا است؟ آیا اینها آثار آفریقایی هستند؟»
این رماننویس با بیان این که نمیداند چه چیزی رمانهای آفریقایی را در سنت غرب از سایر آثار جدا میکند اظهار کرد: «ایوان موآنگی در روزنامه کنیایی «نیشن» آورده است که هنرمندان باید در برابر چنین طبقهبندیهایی مقاومت کنند زیرا نباید نویسندگان را در بستهبندی نژادی قرار داد؛ این موضوع به این معنا است که که این آثار سفید نیستند.»
این نویسنده انگلیسی رنگینپوست میگوید که که هیچ توصیفی برای ادبیات آفریقایی وجود ندارد که بتوان بر مبنای آن، این آثار را از دیگر آثار تفکیک کرد و افزود: «آیا این تفکیک بر این مبنا است که این آثار در آفریقا تولید شدهاند و یا درباره آفریقا هستند؟ من این نقل قول از نویسنده و شاعر آفریقایی برنده جایزه بوکر «بن اوکری» را قبول دارم که وقتی از او پرسیدند که خود را توصیف کند گفت، من یک نویسنده هستم که به شدت مشغول کار هستم. او خود را یک نویسنده توصیف میکند؛ فقط یک نویسنده و نه یک نویسنده آفریقایی زیرا ادبیات کشور و مرز ندارد. هر چند گویا ناشران برای آن چنین چیزی را قائل هستند.»
«سلاسی» در ادامه گفت که در حالی که برخی ادبیات آفریقا این روزها در خارج از این قاره منتشر میشود، این مشکل بیش از پیش نمود پیدا کرده است ادامه داد، اگر کسی نتواند کاملا بگوید که ادبیات آفریقا چیست، ممکن است این نکته را مد نظر قرار دهد که چه باید باشد: چه باید بگوید و چه نباید بگوید؛ چه کسی میتواند آن را بنویسد و چه کسی میتواند آن را بخواند.
وی سپس نوشته است: «در بستر این قیلوقال پر سر و صدا سه سئوال مهم نهفته است: نویسنده آفریقایی کیست؟ چه چیزی باید بنویسد؟ برای چه کسی مینویسد؟»
این رماننویس انگلیسی آفریقاییتبار در پاسخ به پرسشهای بالا ادامه میدهد: «در سال 2013 «توپه فولارین»، چهاردهمین جایزه ادبی «کاینه» را به عنوان یک نویسنده آفریقایی از آن خود کرد و او نخستین امریکایی بود که چنین جایزهای را برد. در آن موقع بسیاری بر این باور بودند که این جایزه مخصوص آفریقاییهای «واقعی» است اما چه کسی میتواند قضاوت کند که یک نویسنده واقعی آفریقایی کیست. اما یک هفته پیش از آن مراسم «مازا منگیس»، نویسنده آفریقایی – اتیوپیایی در نشریه گاردین این سئوال را مطرح کرد که چه چیزی یک آفریقایی واقعی را میسازد؟ و نوشت که در میان نامزدهای این مراسم، سه تن در امریکا زندگی میکنند و دستکم یکی از آنها تبعه امریکا است. اما گویا در محافل ادبی هنگامی که با دیگر نویسندگان مواجه میشویم نخستین سئوال این است که آیا خودمان را نویسنده آفریقایی میدانیم؟ در حالی که بهتر این است که درباره کتابهایمان سخن بگوییم.»
وی در بخش دیگری از مقاله خود آورده است: «نویسندگان آفریقایی تنها قربانیان این روند نیستند هر چند آنها به دلیل رنگ پوستشان بیش از دیگر نژادها در معرض چنین سوءتفاهمی هستند. «منگیسته» به درستی به این نکته اشاره میکند که وقتی در آفریقا زندگی نمیکنید ولی میپرسند نویسنده آفریقایی هستید، مثل این است که بپرسند، آیا شما بچه مادرتان هستید یا بچه پدرتان. چه فرقی دارد که من اهل غنا باشم و یا نیجریه و یا هر جای دیگر؛ من نویسنده هستم.»
«سلاسی» همچنین نوشت: «این درباره محتوای نوشته هم صدق میکند؛ وقتی درباره ایدز، خشونتهای سیاسی و بچههای خیابانی در یک کشور آفریقایی و یا هر کجای دیگر مینویسیم، نباید آن را به کل تعمیم داد بلکه فقط این مسائل درباره شخصیتهای داستان مصداق دارد. و البته چیزهایی هستند که نمیتوان از کنار آنها گذشت؛ بیش از 50 درصد آفریقاییها فقیر هستند، آیا میتوان این موضوع را از ادبیات این قاره حذف کرد؟ و یا آیا اگر درباره آن بنویسیم ادبیات ما آفریقایی میشود؟ بسیاری که چنین مینویسند متهم هستند که برای غربیها مینویسند و تولید کننده متون نژادی هستند. این یک اشتباه بزرگ است؛ اگر کسی هر دو هنرمندی و اهلیت یک نویسنده را رد کند یک اشتباه بزرگ است.»
این نویسنده ادامه داد: «واقعا نویسندگان آفریقایی برای چه کسی باید بنویسند؟ سال گذشته «آدااوبی نواوبانی» در نیویورکتایمز مقالهای منتشر کرد با نام کتابهای آفریقایی برای نگاههای غربی. او نخستین نویسندهای است که در آفریقا زندگی میکند اما کتابهایش در سطح جهانی منتشر میشوند. مقاله او من را به این فکر انداخت که واقعا چرا کتاب من که درباره یک خانواده اهل غنا است در این کشور و یا نیجریه منتشر نمیشود؛ پاسخ روشن است زیرا در این کشورها ناشر معتبر بومی وجود ندارد. حتی هنگامی که میخواستیم یکی دیگر از کتابهایم را با مشارکت چند کتابفروشی در غنا پخش کنیم، به دلیل این که نمیخواستند پول گمرک را بدهند تمامی کتابها در بندر ماند.»
وی تصریح کرد: «این نویسندگان آفریقایی را وامیدارد تا در غرب کتابهای خود را منتشر کنند اما این بدین معنا نیست که برای غربیها مینویسند و البته به این معنا هم نیست که با دیگر نویسندگان تفاوت دارند. آیا نمیتوانیم تصور کنیم که نویسندگان آفریقایی هم درباره عشق مینویسند؟ آیا فکر میکنیم که آنها هنرمند نیستند و فقط انسانشناس هستند؟ داستانگو نیستند و تنها آگاهان به مسائل هستند؟ آیا نمیتوانند درباره شخصیتهای دیگر کشورها بنویسند؟ و اگر هنرمند و داستانگو باشند فقط برای غرب مینویسند؟»
«سلاسی در پایان مقاله خود نوشت: «با تمامی دلایل بالا نویسندگان آفریقایی همچون دیگر نویسندگان، هنرمند و نویسنده هستند و نباید آنها را در دستهبندی جداگانه قرار داد.»
نظر شما