شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۱
پروفسوری که پرنویس نبود!/ پشت‌پرده دوستی نراقی با جلال آل‌احمد و امیرعباس هویدا

مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات بیست و هشتمین کتاب از مجموعه «رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک» را «احسان نراقی» اختصاص داد. این کتاب به بازخوانی نقش وی در دوره پهلوی بر اساس اسناد تاریخی بر جای مانده می‌پردازد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، بیست و هشتمین کتاب از مجموعه «رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک» به «احسان نراقی» اختصاص دارد، این کتاب پس از سخن ناشر به زندگینامه، تولد و تحصیلات، خانواده و ازدواج، تلاش برای وزارت، تالیفات، حزب توده، جبهه ملی، یونسکو، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی نراقی می‌پردازد.

آقای استاد در اصل چهار ترومن

در سخن ناشر در معرفی احسان نراقی می‌خوانیم: «معرفی و شناساندن شخصیت‌ها و رجال سیاسی، فکری، فرهنگی و حضور آنان در صحنه‌ فعالیت‌های اجتماعی در دوران حکومت دیکتاتوری، پهلوی، به وسیله‌ اسنادی که توسط سازمان اطلاعات و امنیت کشور، تهیه و جمع‌آوری گردیده، رسالتی است که برعهده این مرکز قرار دارد. احسان‌الله نراقی، یکی از این افراد است که در طول زندگی خود در دوران مختلف، در نقش‌های متفاوتی ظاهر شد. زمانی به مرامِ کمونیستی روی آورد. در فستیوال‌های آنان شرکت کرده و در سوئیس با «ایرج اسکندری» مأنوس شد و در همان زمان نیز «امیرعباس هویدا» را به دوستی مادام‌العمر خود برگزید و زمانی نیز در جریان نهضت ملی نفت، به ناگاه راهی ایران شد و در کنار مبارزین این حرکت، خصوصا آیت‌الله کاشانی(ره) قرار گرفت. مدت زمانی به انگلستان رفت و زمانی در اختیار سازمان یونسکو بود.» (ص 6)

                    

«مقدمه» کتاب با استناد به برخی اسناد درباره چگونگی استخدام نراقی در اصل چهار ترومن آمده است: «احسان نراقی، در سال 1331 ش، از ژنو به ایران آمد و به علت نسبتی که با آیت‌الله کاشانی(ره) داشت، به زودی در جریان فعالیت‌های سیاسی موجود قرار گرفت. در این زمان، تنش‌های اجتماعی و سیاسی به میزانی بود که وی به دلیل مأموریت‌هایی که داشت، فرصتی برای اشتغال رسمی نیافت؛ اما بیست روز بعد از کودتای 28 مرداد 1332ش، یعنی در روز هفدهم شهریور ماه، به عنوان «آمارشناس» در اداره آمار عمومی وزارت کشور، مشغول به کار شد و به مدت 13 ماه، تا تاریخ پنجم آبان‌ماه 1333 ه.ش که به علت فعالیت‌های مشکوک و سوابقی که در ارتباط با حزب توده و فعالیت‌های کمونیستی! داشت، کنار گذاشته شد، در آن اداره فعالیت نمود و این در حالی ست که در سندی سری به تاریخ 28/5/39 آمده است: «در سال 55/1954 به ایران مراجعت و در اصل چهار استخدام شد.»، که این مسئله، با توجه به حضور اردشیر زاهدی که احسان نراقی را «آقای استاد» خطاب می‌کرد، در اصل چهار ترومن و نقش او در انجام کودتای 28 مرداد حائز اهمیت است.» (ص 15)
 
تالیفات نراقی، گفت‌وگوی‌های دوجانبه و مصاحبه‌های ژورنالیستی

مجموعه آثار نراقی در همین بخش مورد توجه قرار گرفته است. در این بخش می‌خوانیم: «احسان نراقی از زمان دانشجویی در فرانسه، در زمینه‌های مورد علاقه‌ی آنان به تحقیق مشغول شد و به علت دسترسی‌هایی که به منابع و مأخذ کتبی و شفاهی در ایران داشت، مقالات متعددی درباره مسائل اجتماعی ایران که بیشتر کارکرد بیرونی!‌ داشت، به رشته‌ی تحریر درآورد که خیلی از آنها، حتی به فارسی هم ترجمه نشد. از آن جمله است: «طبقات متوسط در ایران»، «نخبگان قدیمی و نخبگان جدید در ایران»، «علوم اجتماعی امروز و مسائل»، «جاری در ایران»، «ارتباط بین مشکلات اقتصادی و امور اجتماعی ایران»، «جنبه‌های جامعه ‌شناختی»، «همراه مردم و برنامه‌های توسعه در ایران» و «مشکلات اجتماعی صنعت نفت» با وجود این‌که در برخی از گزارش‌های سفارت امریکا در ایران، احسان نراقی به عنوان «پرفسور» معرفی شد، اما وی، محقق پرنویسی نبود و شرکت در جلسات و عضویت در هیئت مدیره‌ها و حرف زدن را بیشتر ترجیح می‌داد. به همین علت است که مطالبی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نام او منتشر شد، بیشتر پیاده‌شده‌ی گفتگوهای دوجانبه و مصاحبه‌های ژورنالیستی است. برخی دیگر از آثاری که توسط احسان نراقی، در دوران قبل از انقلاب اسلامی، به صورت مقاله و کتاب منتشر شده، به شرح زیر است: «فرار مغزها 1966 م. 1345 ش»، «علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن»، «جامعه، جوانان، دانشگاه»، «غربت غرب»، «آنچه خود داشت»، «آزادی، حق و عدالت»، «از کاخ شاه تا زندان اوین»، «آن حکایت‌ها»، «در پی آن حکایت‌ها»، «اقبال ناممکن»، «در خشت خام» (ص 29)

احسان نراقی و غرب

نراقی در انتقاد از تمدن غرب دارای تالیفاتی بود، اگرچه از مخالفت صرف با تمدن غرب نیز خودداری می‌کرد. وی با این حال نقدهایی به کتاب جلال‌آل احمد داشت. در تشریح بیشتر ذهنیت منتقدگرای وی در رابطه با تمدن غرب آمده است: «در زمانی که جیمی کارتر به ریاست جمهوری امریکا انتخاب شد و زمزمه‌هایی درخصوص برکناری امیرعباس هویدا در اوایل سال 1356 ش، به گوش رسید، لحن احسان نراقی هم در رابطه با اظهارنظر پیرامون غرب تغییر کرد و در گفتگویی با اسماعیل خوئی، تمدن غرب را به باد انتقاد گرفت و گفت: «در بطن جامعه‌های غربی، هنوز نه هیتلرها از میان رفته‌اند و نه استالین‌ها. تمدن غرب، به نظر من، اساسا هیتلرزا و استالین‌زا است.» او که سال‌ها، وسیله‌ای برای رسیدن غرب به مقاصد خود بود؛ در سال 1353 ش، کتاب «غربت غرب» را با موافقت ساواک و به اعترافِ‌ خود‌، به مثابه‌ی انتقاد یک شهروند از دولت و تمدن خویش، به دست انتشار سپرد: «من، سی سال است که از غرب انتقاد می‌کنم؛ اما مبنای انتقاد من، بیشتر انتقادهای مغرب زمینیان نسبت به خودشان است.» و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، باز در راستای مأموریت‌های خویش، کتابِ «غربزدگی» جلال آل‌احمد را، حاصل ذهنیات او معرفی کرد.» (ص 32)

احسان نراقی و موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی

این جامعه‌شناس پس از نزدیکی با دکتر صدیقی به انتشار مجله علوم اجتماعی در دانشگاه تهران دست زد. درباره چگونگی مجوز گرفتن این مجله می‌خوانیم: «در همین زمان، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، که تجربه‌ی‌ اجرای آن توسط نراقی، در کشورهای اشاره شده موجود بود، در دانشگاه تهران و با بهره‌گیری از وجاهت علمی و سیاسی دکتر غلامحسین صدیقی، شکل گرفت. احسان نراقی، درباره‌ی علت بهره‌گیری از نام غلامحسین صدیقی در این حرکت، می‌گوید: «برای پرهیز از انتصاب موسسه با ساواک، خود را در سایه صدیقی قرار دادم.» و کمی بعد نیز، امتیاز «مجله علوم اجتماعی»، به صورت فصلنامه، به نامِ نراقی صادر شد. جالب این است که در این زمان، اداره کل سوم ساواک، او را «فاقد پیشینه مضره»، که «هفت نشریه مختلف به زبان‌های فرانسه و انگلیسی منتشر می‌نماید.» معرفی و انتشار مجله علوم اجتماعی را، مفید اعلام کرد؛ ولی با وجود این، وزارت کشور، به دلایل نامعلومی، که به نظر می‌رسد، اختلافات درونی ساواک، درخصوصِ پیشینه‌ سیاسی اوست، مجوز انتشار را در 19 ماه بعد، یعنی اسفندماه سال 1339، به نام او صادر کرد که البته با تأخیری حدودا دو ساله، به مرحله انتشار رسید.» (ص 42)
 
احسان نراقی و ابوالحسن بنی‌صدر

نراقی در پی فعالیت در جبهه ملی و تحت نظر قرار گرفتن از سوی ساواک در سال 1348 مجبور به ترک کشور شد و به فرانسه رفت و در سازمان یونسکو مشغول به فعالیت شد. درباره علت کنترل وی از سوی ساواک آمده است: «این حرکت، خارج از کشور و در جمع دانشجویان ایرانی در فرانسه، سبک و سیاق دیگری داشت، که حضور افرادی چون ابوالحسن بنی‌صدر که در سال‌های آغازین دهه چهل، در کنترل حرکت‌های دانشجویی با احسان نراقی همکاری کرده و مورد حمایت او قرار داشت و همچنین ناصر تکمیل‌همایون، که مدت چهار سال در کشور اسرائیل تحصیل نموده و سپس با مساعدت احسان نراقی، موفق به دریافت بورس از فرانسه شده بود، در پوشش فعالیت در جبهه ملی، از آن نمونه است. در سال 1348 ش، در جریاناتی که پشت پرده آن امیرعباس هویدا قرار داشت و در جای خود آمده است، احسان نراقی از سوی ساواک، مورد کنترل قرار گرفت. این محدودیت‌ها، موجب شد تا او، بار دیگر راهی فرانسه و در سازمان یونسکو مشغول فعالیت گردد.» (ص 44)

                     

حضور این جامعه‌شناس در فرانسه موجب ارتباط وی با بسیاری از چهره‌های ایرانی سیاسی در این کشور شد. یکی از این چهره‌ها؛ ابوالحسن بنی‌صدر بود. درباره نوع این ارتباط آمده است: «ارتباط بنی‌صدر با نراقی به میزانی تنگاتنگ بود که وقتی او را برای «تصدی امور جوانان یونسکو» در نظر گرفتند، مأمور ساواک فرانسه، که دارای نام جعلی «شهریار» بود، نوشت: «دکتر احسان نراقی، شغلی در یونسکو، قسمت بین‌المللی آن گرفته، که به‌زودی وارد پاریس می‌شود تا آن را به عهده بگیرد. ابوالحسن بنی‌صدر، آپارتمان خوبی در حومه پاریس دارد، که احسان نراقی هر وقت به پاریس بیاید، در منزل او مقیم می‌شود. زن ابوالحسن بنی‌صدر، که بسیار زیبا هم هست، از دکتر نراقی پذیرایی می‌کند. احسان نراقی، در تهران از ابوالحسن بنی‌صدر حمایت می‌کند و اکنون که به پاریس می‌آید، ممکن است در یونسکو شغلی برای بنی‌صدر تهیه کند.» صمیمیت این دو، موجب شد تا حتی برخی از مطالبی که توسط احسان نراقی در ایران منتشر می‌شد، به ابوالحسن بنی‌صدر نسبت داده شود: «منبع اظهار می‌داشت که: بیشتر انتشاراتی که احسان نراقی در ایران، به نام خود منتشر می‌کند. کتاب‌هایی است که ابوالحسن بنی‌صدر ترجمه می‌کند، ولی بدون ذکر نام خود، برای احسان نراقی می‌فرستد و نراقی به اسم خود منتشر می‌کند.» (ص 48)

احسان نراقی و کانون نویسندگان

کانون نویسندگان یکی از محافلی بود که به شدت مورد توجه رژیم پهلوی بود. یکی از مسائل اساسی این کانون نیز مشکل سانسور بود، از آنجا که نراقی با بسیاری از نویسندگان این کانون در ارتباط بود، غلامحسین ساعدی یکی از نویسندگان صاحب سبک این کانون درباره حضور وی و نراقی در دفتر هویدا می‌گوید: «یکی از وظایف نانوشته مؤسسه مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعی، کنترل نویسندگان و روشنفکرانی بود که با تفکرات چپ‌گرایی و یا راست‌گرایی، انتقاداتی نسبت به بعضی از امور صنفی و قوانین جاری و تندروی‌های موجود داشتند و برخی از دولتمردان رژیم شاهنشاهی را نیز مورد انتقاد قرار می‌دادند که این کنترل، با استفاده از بودجه محرمانه! نخست‌وزیری صورت می‌گرفت. در سال 1345 ه.ش که برخی از نویسندگان، به مساله وجود سانسور در کشور اعتراض داشتند، در جلسه‌ای با حضور امیرعباس هویدا، به بررسی این مساله پرداختند. غلامحسین ساعدی که یکی از آنان بود، در این باره می‌گوید: «من و آل احمد و سیروس طاهباز و براهنی و چند نفر دیگر، که از جمله اسماعیل پوروالی نیز حضور داشت، به خدمت آقای نخست‌وزیر رفتیم و نسبت به امر سانسور اعتراض کردیم. این در واقع، اولین فعالیت سیاسی ما بود. آقای نخست‌وزیر گفتند که شما باید یک نفر نماینده داشته باشید تا در این امر، با ما بحث کند. مرا انتخاب کردند و من، چندین جلسه در نخست‌وزیری، همراه آقایان: دکتر یگانه و احسان نراقی و ایرج افشار، حضور رساندم و قرار شد که برای این امر، کتابخانه ملی نظارت کند.» (ص 53)

احسان نراقی و ساواک

نظریه‌پردازی‌ها و مخالفت‌های نراقی با هویدا باعث شد تا نخست‌وزیر تصمیم بگیرد تا وی را از ایران دور کند. در یکی از اسناد گنجانده شده در کتاب درباره علت تیره شدن روابط میان هویدا و نراقی آمده است: «با وجود این همکاری‌ها، امیرعباس هویدا، با مساعدت ساواک، تصمیم به دور نمودن او از ایران گرفته بود. علت ظاهری این تصمیم، زیاده‌روی‌های احسان نراقی در نظریه‌پردازی و مخالفت‌های ضمنی با او بود: «احسان نراقی، مدیر مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی، اظهار داشته: مدتی است آقای هویدا نخست‌وزیر، مخصوصا پس از مطرح شدن موضوع انقلاب آموزش عالی، مطالبی علیه وی بیان داشته و او را تهدید می‌کند به این‌که: ساواک نسبت به وی (نراقی) نظر مساعدی ندارد و اگر تا کنون از طرف ساواک اشکالی برای وی فراهم نشده، به خاطر آن است که ساواک می‌داند که نخست‌وزیر از او حمایت می‌کند. آقای نخست‌وزیر تهدید کرده‌اند: در صورتی که احسان نراقی در زمینه مسائل مربوط به انقلاب آموزش عالی، در جهت سیاست دولت حرکت نکند. به ساواک اطلاع خواهد داد که در آینده نراقی مورد حمایت من نمی‌باشد.» (ص 81)

در یکی از اسناد ساواک به اظهارنظر نعمت‌الله نصیری رئیس این سازمان برمی‌خوریم. نصیری درباره شخصیت نراقی می‌نویسد: «در این نامه هم، احسان نراقی از «مطالبی را که نمی‌توان از راه دور بیان کرد» حرف زد؛ و نعمت‌الله نصیری، برای تعیین وقت این ملاقات، خلاصه‌ سوابق او را خواستار شد، که در بخشی از آن آمده است: «روی هم رفته، به‌طوری که از پرونده مشارالیه استنباط می‌گردد،‌ نامبرده فردی است جاه‌طلب و مقام‌پرست، که دارای زیربنای فکری متمایل به چپ بوده و احتمالا از طرف یکی از کشورهای غربی تقویت و مورد استفاده واقع و سعی می‌کند به هر ترتیبی که ممکن است، ارتباط خود را با مخالفین رژیم شاهنشاهی مستحکم‌تر نموده و ضمنا برای به‌دست‌آوردن مشاغل بهتری در آینده، خود را به مقامات مؤثر کشور نزدیک و صاحب‌نظر معرفی نماید. به‌طور کلی مشارالیه فردی غیر قابل اعتماد بوده و می‌توان گفت: شخص فرصت‌طلبی است که در هر موقعیت و زمانی به نفع خویش بهره‌برداری می‌نماید.» (ص 84)

احسان نراقی و هویدا

نراقی با برخی چهره‌های مطرح رژیم پهلوی از جمله هویدا حتی قبل از دستیابی وی به پست نخست‌وزیری ارتباط داشت. نراقی درباره سابقه دوستی خود با نخست‌وزیر پهلوی دوم می‌گوید: «ارتباط احسان نراقی و امیرعباس هویدا،‌ از پیچیدگی‌های قابل توجهی برخوردار است. آنچه در ظاهر این رابطه می‌توان گفت، همان مطلبی است که نراقی در سابقه دوستی خود با هویدا به آن اشاره دارد: «من رابطه دوستی قدیمی با او داشتم، یعنی از موقعی که در ژنو درس می‌خواندم و او در آن موقع، کارمند جوانی در کمیساریای عالی پناهندگان بود؛ به تاریخ اوایل سال‌های 1950» و در جایی دیگر، در پاسخ به این سؤال که «اولین بار، کی هویدا را دیدید»، می‌گوید: «در فروردین 1330 در ژنو، برادرش را می‌شناختم. به قسمت پناهندگان سازمان ملل آمد، کمیساریای پناهندگان. من، بیست و چهار ساله بودم و او بیست و نه ساله. نوروز بعد از ملی شدن نفت بود و ما در پارک اُیو، که قشنگ‌ترین پارک ژنو بود، مراسمی را ترتیب داده بودیم. آقای کاردان شعر پرشور و زیبایی را ساخته بود. خانم پری صابری به یکی از دخترعموهای من، یک رقص باله، با موسیقی خاچاطوریان اجرا کردند. دو سه روزی آنها را بردم پیش یک استاد موسیقی و رقص، تا این رقص را یاد بگیرند. برنامه نوروزی خوبی شد. چون برادرش را می‌شناختم، هویدا را هم دعوت کرده بودیم. وی خانه‌ای در حومه ژنو داشت که با مادرش در آن زندگی می‌کرد و بعد هم با هم دوست شدیم و هرازگاهی هم با ماشین دنبال من می‌یآمد و شام را با هم می‌خوردیم.» (ص 89)

                        

احسان نراقی و انقلاب اسلامی


این جامعه‌شناس با ارتباطاتی که با اداره ساواک داشت، تلاش بسیاری برای آزادی کتابفروش‌های دستگیرشده روبه‌روی دانشگاه تهران کرد. درباره فعالیت‌های وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌خوانیم: «احسان نراقی که از ابتدای حضور در ایران،‌ به‌عنوان یکی واسطه‌های جریان روشنفکری! با ساواک در ارتباط بود،‌‌ در این شرایط نیز، ضمن آن‌که تمام تلاش خود را برای تعدیل فعالیت‌های آنان به کار می‌گرفت،‌ برای آن‌که جایگاه و پایگاه خویش را نیز در نزد آنان داشته باشد،‌ در رتق و فتق امور آنان در رابطه با ساواک نیز، ایفای نقش داشت؛ کما این‌که، هم در جریان برگزاری شب‌های شعر اعضای کانون نویسندگان در انجمن ایران و آلمان! قرار داشت و هم برای آزادی کتابفروش‌های دستگیرشده روبروی دانشگاه تلاش می‌نمود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پشت سر نهادن حبس‌های خود سرانجام به فرانسه عزیمت کرد و از 1365 ه.ش تا سال 1379 به عنوان مشاور کل مدیر یونسکو در آن سازمان مشغول به کار شد. نراقی بیش از دو دهه در یونسکو به کار اشتغال داشت که غالب آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. بررسی گفتارها، نوشتارها و مجموعه عملکرد وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحقیق شایسته‌ای در زمان دیگری می‌طلبد. احسان نراقی در آذر ماه 1391 درگذشت.» (ص 112)
 
فهرست اعلام و اسناد ضمایم پایان بخش کتاب هستند. در انتهای کتاب تعدادی از عکس‌های احسان نراقی در دوره‌های مختلف و در مجالس گوناگون ارائه شده که برای علاقه‌مندان به تاریخ معاصر سودمند و جالب خواهد بود.

چاپ نخست کتاب «رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک احسان نراقی» در 576 صفحه، شمارگان یک‌هزار نسخه و بهای 25 هزار تومان از مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها