انتشارات هیلا، سه کتاب در حوزه ادبیات داستانی با عنوانهای «من خنگترین دختر روی زمینم»، «آمین میآورم» و «ملاقات با سوسک» را برای نوجوانان منتشر کرد.
«من خنگ ترین دختر روی زمینم» شامل ۴ داستان کوتاه است که عنوان کتاب از روی نخستین داستان آن برداشته شده و سه داستان دیگر نیز «خیابون درختی»، «گلابتون» و «بی نام»، نام دارند.
در پشت جلد این کتاب نوشته شده است: «زنگ نقاشی بود. خانوم سماباتی گفته بود: «بچهها، دفتراتونو در بیارین، میخوام یه موضوع نقاشی بهتون بدم.»
من دفترمو درآبرده بودم. داشتم یه قورباغه سبز روی طاقچه میکشیدم. تو خونهمون یه قلک قورباغهای دارم رو طاقچهمون. من خیلی نقاشی کردنو دوست دارم، همهچیام بلدم بکشم. مامانم میگه هزار ماشالا.
خانوم سماباتی گفته بود: «حالا بچهها، من میشینم روی میزم شما هم شروع کنید به کشیدن تصویر من!» من داشتم قورباغهمو رنگ میکردم. اون یه قورباغه قرمز بود. رنگشو عبض کرده بودم.»
در بخشی از داستان «خیابون درختی» از این کتاب نیز میخوانیم: «هنوزم وقتی از کارای من حرص میخوره یا چیز میزا گرون میشن یا ظرفی از دستش میافته میشکنه زن داداش پیمانمو به اضافه من نفرین میکنه. قبلاً فقط منو نفرین میکرد. وقتی مامانم نفرین میکرد میدوییدم میاومدم بالا. فکر میکردم الآن بلایی سرم میآد. الآنم همین جوریام. ولی مامانم هنوز واسه مامانبزرگم گریه میکنه. من خیلی مامانبزرگمو دوست نداشتم. بچه که بودم اصلاً ازم خوشش نمیاومد. مهربون نبود با آدم. ولی بابابزرگمو دوست دارم. بیچاره مامانبزرگم همیشه مریض بود. اصلاًفامیلای مامانم همهشون مریضن انگار. وقتی مامانبزرگم مرد خیلی ناراحت نشدم. فقط ناراحت بودم که مامانم خیلی ناراحت بود، خیلی گریه میکرد. خردادماه بود اما بود اون موقع هم که مامانبزرگم مرد. من کلاس پنجم بودم، موقع امتحانام بود. روزی که مرد من امتحان داشتم. رفته بودم مدرسه...»
رمان «آمین میآورم»
کتاب بعدی، رمان «آمین میآورم» نوشته امیر خداوردی است. این رمان با ۱۳ فصل به عنوان سی و هشتمین کتاب انتشارات هیلا به چاپ رسیده است.
این جملات در ابتدای کتاب نوشته شده است: «خدا نکند انسان به امراض بی درد مبتلا گردد. مرض هایی که درد دارد انسان را وادار می کند که در مقام علاج برآید، به دکتر و بیمارستان مراجعه کند، لکن مرضی که بی درد است و احساس نمی شود، بسیار خطرناک میباشد.»
در پشت جلد این کتاب نیز نوشته شده است: «کلاً من در انتخاب اسمهای مستعار استعداد ندارم. وقتی اولین و تنها کتابم چاپ شد، اسمم را گذاشتم «شابلقا» یعنی اسم کوچکم را گذاشتم «الف.ح» و اسم فامیلیام را گذاشتم «شابلقا». نمیدانم چرا علاقهای به اسم فامیلی واقعی ندارم. حالا این اسم مستعار از این جهت که من یکی از افراد قبیله شابلقا هستم، اسم خوبی بود، ولی قبیله ما در حافظه تاریخی مردم به جنگ و جدال و لاتبازی اشتهار دارد. اولین کاروان شابلقاها که پا به تهران گذاشتند سی و نه نفر بودند. مسیر ضاحیه شرقی تا تهران را پیاده آمده بودند. پاپوشهایشان پاره شده و پاهایشان آبله زده بود. ولی با دیدن دروازه دولت، پادرد و کمردردشان را فراموش کردند. احساس بدی بهشان دست داد. احساس اینکه اینجا غریبند و کسی نمیشناسدشان. این بود که کاری کردند که شناخته شوند. سی نفر ریختند سر نه نفر دیگر و تا جا داشت کتکشان زدند. خسته راه بودند و جان کتککاری نداشتند، ولی از صمیم قلب همدیگر را زدند.»
در بخشی از این کتاب نیز میخوانیم: «پدرم وقتی عصبانی میشود، به زبان شابلقایی فحش میدهد؛ فحشهای رکیک و معمولا از مادرمان مایه میگذارد. (از نوشتن فحشهایش معذورم. هرچند به زبان شابلقایی است و خیلیها معنایش را نمیفهمند) جالب اینجاست که تا تعداد فحشهایش به نوزده نرسد، بس نمیکند. اوایل فک میکردم اتفاقی است ولی بارها و بارها شمردم، دقیقاً باید نوزده تا بشود تا تمام کند. خوب که عصبانی میشود، سنگ کلیهاش تکان میخورد. بعد، مادرم به من و شاهد زنگ میزند و گریهکنان پشت تلفن میگوید: «باباتون داره میمیره.»
ما هم سریع خودمان را میرسانیم و میبریمش بیمارستان. چند روز بستری میشود و همهاش منتظر است که شابلقاها بیایند عیادتش. میبینید که، هزار تومان در برابر این همه آبروریزی و اعصابخوردی و هزینه بیمارستان چیزی نیست...»
مجموعه داستان «ملاقات با سوسک»
مجموعه داستان «ملاقات با سوسک» کتاب دیگر این انتشارات است که درواقع نخستین اثر مرتضی نظریزاده کرمانی، نویسنده و آرشیتکت 29 ساله تهرانی است. مؤلف کتاب، قصههای این مجموعه را از ژانرهای مختلف در کنار هم قرار داده است.
در این کتاب 9 داستان کوتاه که هرکدام در دل خود قصههای دیگری را روایت میکنند، طوری کنار هم قرار گرفتهاند که شخصیتها و روایتهای هر قصه بهصورت کاملاً مستقل از هم شروع شوند و پایان یابند. اما اعمال، رفتار و گفتار هر شخصیتی، از داستانی به داستان دیگر منتقل میشود و بر سرنوشت داستانها و دیگر شخصیتهای آن اثر میگذارد.
در پشت جلد این کتاب نوشته شده است: «پس چون خوشقیافه نیستیم ما رو میکشید. یعنی اگه ما خوشقیافه بودیم ولی آدم میخوردیم یا مثل شما خوشلباس و خوشچهره بودیم ولی دزد، ریاکار، بیشرف، هزاررنگ و بدصفت بودیم، شما ما رو نمیکشتید؟ کاری به کارمون نداشتید؟ همونطور که کاری به کار خودتون ندارید.
شماها حتی به خودتون هم رحم نمیکنید. اگه آدم بدقیافهای رو ببینید که مقام یا پول نداره براتون مهم نیست که چقدر خوبی ممکنه توی وجودش باشه. شما روحش رو له میکنید.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «صبح زود بیدار میشوید، با این امید که میخواهید به قراری مهم برسید، قرار با دختری زیبا که به تازگی با او آشنا شدهاید. آن وقت میبینید که یک سوسک با چشمان سیاهش در چشمان شما زل زده. شما چه کار میکنید؟ البته من شک دارم که این موجود چشم داشته باشد. او با شاخکهایش به من نگاه میکرد. شاخکهای نازک، دراز و چندش آوری که هیچ کس نمیداند چه کارهایی با آنها میکند و چه...
از موضوع اصلی دور نشویم. موضوع بالا بردن دست راست من است تا جایی که زیر بغلم پیدا شود.
کتاب را کمی در دستم سبک و سنگین کردم. به محض اینکه آمدم آن را پایین بیاورم، صدایی از سوسک بیرون آمد. کمی دقیق شدم و بعد مطمئن شدم که اشتباه میکنم. دوباره دستم را بالا بردم. این بار به طور کامل تکان خوردم، ولی سوسک حرکتی نکرد. این کارش از آن صدا عجیبتر بود. معمولاً سوسکها با کوچکترین حرکتی به جا و سایهها واکنش نشان میدهند، اما این سوسک بجز تکان دادن شاخکهایش حرکت دیگری نمیکرد...»
انتشارات هیلا، کتاب «من خنگ ترین دختر روی زمینم» را در قالب ۱۳۵ صفحه، با شمارگان ۶۶۰ نسخه و قیمت ۸۰ هزار ریال، کتاب «آمین میآورم» را در قالب ۱۷۲ صفحه، با شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۹۰ هزار ریال و کتاب «ملاقات با سوسک» را در قالب 200 صفحه با شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 90 هزار ریال منتشر کرده است.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به نشانی زیر مراجعه کنید:
نظر شما