از تعداد 72 هزار عنوان کتابی که در سال 1393 منتشر شده است فقط برای 630 عنوان از این کتابها، نقد نوشته شده است. حسن حسینی نیکو در یادداشتی که دراختیار ایبنا قرار داده است این نسبت را فاجعهبار میداند و این آمار را با آمارهای سالهای دور مقایسه میکند.
خدا رحمت کند مرحوم ایرج افشار را. در بخش پایاننامههای دانشگاه تهران، به پایاننامهای مربوط به سال 1350 برخوردم، به راهنمایی ایشان. پایاننامه مربوط است به آقای جواد ملاحسینی. در این پایاننامه، مجموع نقد کتابهایی که در سال 1348 و نیمهی اوّل سال 1349، تنها در هفت مجلهی مورد بررسی دانشجو به رشته تحریر درآمده، فهرست شده است.
نتیجه این است که در هفت مجلّه «بررسیهای تاریخی»، «ضمیمهی مجلّهی تلاش»، «راهنمای کتاب»، «فرهنگ و زندگی»، «سخن»، «نگین» و «یغما»، در مدّت یک سال و نیم، 312 نقد کتاب نوشته شده است. و این یعنی 208 نقد در سال.
این آمار، آمار یک فاجعه است. پس از گذشت نزدیک به نیم قرن، آمار نقدهای ما تنها 3 برابر شده است. من نمیدانم که در سال 48 چه تعداد عنوان کتاب منتشر شده امّا میدانم که در سال 1358، یعنی 10 سال بعد، آمار کتابهای منتشرشده در طول سال، 1873 عنوان بوده. یعنی تعداد عناوین کتابهای منتشرشده، بعد از 36 سال تقریباً 38.5 برابر شده، امّا تعداد نقدهایی که بر آنها نوشته شده، پس از گذشت 46 سال، تنها 3 برابر! و تازه همه اینها با این حساب است که نقدهای منتشرشده در آن هفت مجلّه را، تمام نقدهای نوشتهشده در آن سال بهحساب بیاوریم.
واقعیت این است که ما بسیار کمتر از گذشته کتاب میخوانیم. حالا آمارهای سرانه مطالعهای که در دوره آقای منصور واعظی درمیآمد، هرچه میخواهد بگوید! کتاب در دوران ما، کمتر برای خواندهشدن نوشته میشود. واقعیّت این است.
نظر شما