نوروز در روزگار صفویه از نگاه سفرنامهنویسان/2
دلاواله، کمپفر و استودارت از نوروز دربار صفویه چه میگویند؟/ به گوش رسیدن صدای شیپور و سنج از نیمه شب تا ظهر عید
پیتر دلاواله، انگلبرت کمپفر و رابرت استودارت از جمله جهانگردانی هستند که در دوره صفویه به ایران سفر کردند و در سفرنامه خود اشارههایی نیز به نوروز و آیینهای آن داشتند. در این گزارش به آداب و رسوم نوروزی درباره صفویه از دیدگاه سیاح ایتالیایی، آلمانی و پرداختیم.
در این میان نوروز یکی از مهمترین آداب و رسوم ایرانیان است که مورد توجه سیاحان قرار گرفته و نکات ارزشمندی را درباره این آیین کهن ارائه دادهاند که در این گزارش به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم. پیتر دلاواله، انگلبرت کمپفر و رابرت استودارت از جمله جهانگردانی هستند که در دوره صفویه به ایران سفر کردند و در سفرنامه خود اشارههایی نیز به نوروز و آیینهای آن داشتند.
نوروز از نگاه دلاواله ایتالیایی
پیتر دلاواله، جهانگرد ایتالیایی در دوران شاه عباس صفوی به ایران سفر کرد. وی سفرنامه باارزشی درباره ایران، ترکیه و هند به یادگار گذاشته است اطلاعات ارزشمندی از آداب و رسوم و اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی این جوامع دربردارد.
وی در بخش کوتاهی از سفرنامه خود به نوروز نیز اشاره میکند و مینویسد: «ایرانیان آغاز بهار را که ابتدای سال شمسی است، نوروز میگویند و فرارسیدن آن را جشن میگیرند. این جشن عبارت است از عیدی دادن زیردستان به بزرگترها (به این مناسبت شاه نه تنها از تمام وزرا، بلکه از سراسر مملکت هدایایی دریافت میکند) و پوشیدن لباس نو و خوردن و نوشیدن و گردش در خارج از شهر. معمولا هرکس از نوروز به بعد برای خود روزی را انتخاب میکند و طی آن به گردش و تفریح میپردازد. بانیانهای هندی نیز عینا همین کارها را میکنند و در کاروانسراهای محل اقامت خود زیر چادرها تا سحرگاه بیدار مانده و شب را به شادی و طرب به صبح میرسانند اما گمان نمیکنم در اینجا روز اول سال با سالنمای ما و حتی با سالنمای ایرانی که از لحاظ بروج اختلافی با تقویم ما ندارد (واگر هم داشته باشد خیلی جزیی است) منطبق باشد.»
نوروز ایرانی در سفرنامه سیاح آلمانی
انگلبرت کمپفر، پزشک و طبیعیدان اهل آلمان یکی دیگر از سیاحان اروپایی است که در عصر صفوی قدم به خاک ایران گذاشت. او در دوره شاه سلیمان صفوی به ایران سفر کرد، و در سفرنامه خود به نوروز و آداب و رسوم ویژه آن پرداخت. وی درباره نوروز مینویسد: «ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﺩﺍﺏﻭ ﺭﺳﻮﻡ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﻗﺪﻳﻢ ﺑﻪجای ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ بزرگترین ﻭ ﺩﺭﺧﺸــﺎﻥﺗﺮﻳﻦ ﺟﺸﻦﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺑﻪﺷﻤﺎﺭ میﺭﻭﺩ. ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺟﺎﻣﻪ ﻧﻮ میﭘﻮﺷــﻨﺪ. ﺩﻭﺳــﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻨﺎﻳﺎﻥ ﺑﻪﺩﻳﺪﻥ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ میﺭﻭﻧﺪ، مهمانیﻫﺎ ﺑﺮﭘﺎ میﺷــﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻔﺮﻳﺢ میﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ. ﺗﺎﺯﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻭﻫﻔﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ بعضی ﻣﻮﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳــﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺟﺸــﻦﻫﺎ ﻭ ﻣﻬﻤﺎنیﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ میﺭﺳﺪ.»
کمپفر ادامه میدهد: «ﻣﻘﺪﻣﻪ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥﻫﺎی ﻋﻤﻮمی ﺑﺎ ﻧﻘﺎﺭﻩ، ﺷــﻴﭙﻮﺭ ﻭ ﺳﻨﺞ ﺍﺯ ﻧﻴﻤﻪ ﺷــﺐ ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﻧﻮﺍﺯﻧﺪگی میﻛﻨﻨﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣــﺮﺩﻡ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﺤﻞ ﻛﺎﺭ ﺧــﻮﺩ ﺭﺍ ترک میﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻴﺎﻫﻮ ﻭﺧﻮﺷــﺤﺎلی ﺑﻪ ﻣﺴـﺎﺟﺪ، ﻣﻴﺪﺍﻥﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥﻫﺎی ﻋﻤﻮمی روی میﺁﻭﺭﻧــﺪ. ﻫﻤﻪ ﺑــﻪ ﻫﻢ تبریک میﮔﻮﻳﻨﺪ، ﻫﻤــﻪﺟﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷــﺎﺩی ﻭ ﺳــﺮ ﺯﻧﺪگی ﺍﺳــﺖ. ﺑــﺎﺯی میﻛﻨﻨﺪ، ﺳــﺮﺑﻪﺳــﺮ ﻫﻢ میﮔﺬﺍﺭﻧﺪ، ﺻﺤﺒﺖ میﻛﻨﻨــﺪ، ﻗﻠﻴﺎﻥ ﻭ ﭼﭙﻖ میﻛﺸــﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺳــﺖ ﺑﻪ ﺩﺳــﺖ میگردانند ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ پُک ﻛﻮچکی ﺑﻪ ﺁﻥ میزند. ﺷــﻌﺮﺍ ﻭ ﻫﻨﺮﭘﻴﺸــﮕﺎﻥ ﻋﺮﺽ ﻫﻨﺮ میﻛﻨﻨﺪ، ﺩﺭ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻭ ﺩﺳﺘﻪﻫﺎی ﻣﺬهبی ﺷﺮﻛﺖ میﺟﻮﻳﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ میﺭﺳﺪ ﻭ ﺁﻥﮔﺎﻩ ﺑﺎﺯ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﺭﭼﻬﺎﺭ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺟﺸــﻦ ﻭ ﺷــﺎدی ﺭﺍ میﮔﻴﺮﺩ ﻭ بخشی ﺍﺯ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺎﺩی ﻭ ﺧﻮشی ﺩﺭﺟﻤﻊ ﺧﻮﻳﺸﺎﻥ ﺧﻮﺩ میﮔﺬﺭﺍﻧد.»
نگاه استودارت به جشن بزرگ ایرانیان
رابرت استودارت، که در زمان شاه عباس اول صفوی به ایران آمد، اشاره کوتاهی نیز به نوروز دارد و دراینباره مینویسد: «امروز یکی از جشنهای بزرگ ایرانیان است و برای آن اهمیت خاص قایلند. از این لحاظ بهترین لباسهای خود را میپوشند و بهدیدن یکدیگر میروند و تحف و هدایا میبرند که پیشکش مینامند و هرقدر هم کمبها باشد با امتنان میپذیرند.
استودارت در سفرنامه خود به نکته جالبی درباره مازندران اشاره کرده است. وی که به همراهی سر دادمور کاتن فرستاده دربار انگلیس به ایران سفر کرده و در مازندران به حضور شاه عباس اول رسیده است، در یادداشتهای خود «شهر بارفروش» را «زیبا» وصف میکند و میگوید که قبر امامزاده اسماعیل پسر امام موسی کاظم علیه السلام در آنجاست. استودارت از یکی از کاخهای شاه به نام عمارت اسحاق خان، در جوارشهر، نام میبرد («اسحاق خان» درست نیست و Dissaca-chul را مترجم چنین خوانده است که به احتمال قوی «دزدک چال» است) و میگوید که در اطراف عمارت شاهی استخر گرد زیبایی است که بسیار بزرگ است و شاه از درون عمارت مناظر آب بازی را در آنجا تماشا میکند.
او در این شهر مقادیر زیادی ابریشم و کرم ابریشم دیده است. احتمالاً استودارت امامزاده قاسم را با امامزاده اسماعیل اشتباه کرده است، زیرا امروز در شهر بابل امامزادهای را به نام امامزاده اسماعیل نمیشناسند. استخری که استودارت به آن اشاره میکند ولی در عباسنامه به عنوان دریاچه از آن یاد کرده است در تاریخ خاندان مرعشی مازندران، «اصطلخ» نوشته شده است و داستانی درباره بنای «بند اصطلخ» که از زمان شاه اسماعیل است در آن کتاب مسطور است.»
نظر شما