مرور خاطرات رزمندگان و آزادگان از نوروز/3
ماجرای عید نوروز در اسارتگاه و روز افتضاح افسر عراقی/ اگر مخالفت کنید سرهایتان را میشکنم!
کتاب «سفیران دربند» که به خاطرات اسیران زندانهای عراق میپردازد، خاطرهای به نام «حادثهای در عید نوروز» دارد که در آن آمده است: «افسر عراقی گفت: عید شما مبارک! انشاءا... تمام اسرای ایرانی موجود در عراق و تمام اسرای عراقی موجود در ایران با سلامت و تندرستی به آغوش خانوادههایشان برگردند! من یک چیز از شما میخواهم و آن اینکه مخالفت نکنید و مقررات را رعایت کنید وگرنه هرگونه مخالفتی که باشد، من سرهایتان را میشکنم»
عید نوروز سال 66 فرارسید. افسر اردوگاه به نام «سرگرد خضیر» همه اسرا را در قاطع 3 جمع کرد. این کار، معمولاً هر ساله تکرار میشد. او میخواست تا اندازهای آتش زیر خاکستر را خاموش کند؛ بنابراین، او این امتیاز را به اسرا میداد تا آنها چند دقیقهای با هم ارتباط داشته باشند.
زیرا سه قاطع کاملاً از هم جدا بودند. همان چند دقیقه، فرصت مناسبی بود تا اسیران اخبار بهدست آمده را به سرعت مبادله کنند و البته مقدمات بسیاری از شکنجهها را نیز فراهم میکردند که باز به دیدار اسیران میارزد. آن روز، همه روی زمین نشسته بودند و افسر عراقی سخن میگفت و یکی از جاسوسان هم ترجمه میکرد.
او گفت: «عید شما مبارک! انشاءا... تمام اسرای ایرانی موجود در عراق و تمام اسرای عراقی موجود در ایران با سلامت و تندرستی به آغوش خانوادههایشان برگردند! من یک چیز از شما میخواهم و آن اینکه مخالفت نکنید و مقررات را رعایت کنید وگرنه هرگونه مخالفتی که باشد، من سرهایتان را میشکنم و پدرتان را درمیآورم».
او در حالیکه سخن میگفت، چوبدستی خود را هم تکان میداد. همین که پس از تبریک، شروع به تهدید اسرا کرد و گفت: «اگر مخالفت کنید سرهایتان را میشکنم»، همه بچهها زدند زیر خنده. افسر عراقی که دست و پای خود را گم کرده بود و مواجه شده بود با خنده و سوتزدن اسرا، احساس حقارت کرد و ندانست چگونه ادامه دهد. بناچار گفت: «مقداری شیرینی و سیگار آوردهایم (یک نخ سیگار و یک عدد شکلات) و بین شما تقسیم میکنیم». این حرف هم نتوانست به تزلزل او ثبات و آرامش دهد. البته سربازها به بهانههای مختلف ما را اذیت کردند؛ ولی افسر عراقی روز افتضاحآمیزی را گذراند.
* «سفیران دربند»، انتشارات امید آزادگان
نظر شما