«جیم هریسون»، یکی از بزرگترین نویسندگان داستان معاصر آمریکایی در سن 78 سالگی در خانه شخصی خود در «آریزونا» از دنیا رفت.
هریسون بیشتر اوقات خود را خانه کوچکی در شهر محل تولدش در «میشیگان» سپری میکرد و همیشه او را با «ارنست همینگوی» مقایسه میکردند که غرب را رها کرده و به دنبال ماجراجویی بود. البته خود وی از این مقایسه خوشحال نبود و معتقد بود همینگوی مانند شومینهای است که گرمایی از خود ساطع نمیکند.
هنگام نمایشنامهنویسی با «جک نیکلسون» و سپس «شان کانری» و «وارن بیتی» آشنا شد. البته وی بیشتر به دلیل نگارش فیلمنامه «افسانههای خزان» معروف شد. اقتباس سینمایی از این اثر با بازی «براد پیت» و «آنتونی هاپکینز» داستان سه برادر و پدر آنان در یک بیابان و اوایل دهه 90 میلادی را نشان میدهد.
خود «هریسون» در سال 1937 در میشیگان به دنیا آمد. کتاب اول وی به نام «اشعار ساده» در سال 1965 منتشر شد. اولین رمان وی تحت عنوان «گرگ» در سال 1971 به چاپ رسید و بعدها نسخه سینمایی آن با بازی «نیکلسون» ساخته شد. سال 2007 بود که وی وارد آکادمی هنر آمریکا شد.
«هریسون» که در کودکی از یک چشم نابینا شده بود بیشتر داستانهایش را در مناطق دورافتاده غرب آمریکا از جمله تپههای شنی «نبراسکا» و کوههای «مونتانا» روایت میکرد. شخصیتهای داستانی وی آدمهای بسیار محکمی بودند و بر طبق ویژگیهای اخلاقی و انسانی رفتار میکردند. خود وی معتقد بود افراد مختلفی بر شیوه نگارش و تفکر او تأثیرگذار بودهاند و از جمله آنها مدرنیست روسی «سرگئی یسنین» و شاعر انگلیسی «ویلیام ووردزوورث» را نام میبرد.
داستانهای دیگر او «روز خوبی برای مردن» درباره افول سیستم اکولوژیک آمریکا و «دالوا» درباره زنی اهل «نبراسکا» است که به دنبال پسر خود که پیش از آن آن را به خانواده دیگری داده بود همه جا را جستجو میکند.
وی ترجیح میداد داستانهایش را درباره آدمهای روستایی بنویسد. خود او در این باره گفته بود: «در طول زندگی من ارزش زندگی روستایی کاهش یافت. پیش از این 25 درصد کشور را مناطق شهری و 75 درصد آن را مناطق روستایی تشکیل میداد اما حالا برعکس شده است.»
«هریسون» شاعر خوبی هم بود و معتقد بود وقتی دچار الهام شعری میشود باید فوراً آن را به روی کاغذ بیاورد. وی معتقد بود «نوشتن رمان و داستان را میتوان به تأخیر انداخت اما نمیتوان شعری که به ذهن آمده است در همان لحظه ننوشت.»
نظر شما