«جولیان بیگینی»، فیلسوف انگلیسی در اثر جدید خود تلاش کرده است اراده انسان را به شکلی دیگر برای همگان شرح دهد و معتقد است نگارش کتاب فلسفی اصلاً کار آسانی نیست. وی اخیراً به دعوت مجله «گاردین» توضیحاتی را درباره آثار فلسفی و چگونگی نگارش آن در عصر جدید سخن میگوید.
وقتی سخن از اراده آزاد باشد این پرسش اهمیت بیشتری مییابد زیرا «اراده» یکی از مهمترین مباحث تاریخ فلسفه است. ممکن است بعضیها فکر کنند راهحلی برای سؤالهای مزبور دارند که بسیار منطقیتر از سخنان فلاسفه در 2500 سال گذشته است. البته این موضوع بیشتر مختص آن دسته از انسانها است که توهم هوشی بالا دارند.
حال چه شد که من کتاب «آزادی بازیافته» را نوشتم؟ برای من بسیار واضح بود که عقاید اشتباه و نادرست در باب اراده آزاد چنان در میان مردم رایج است که گویی اصلاً موضوع پیچیدهای نیست. زمان و علم به خصوص علم اعصاب به ما ثابت کرده است که اراده آزاد یک توهم است. در بخش فلسفه مردم خوب میدانستند که در بدترین شکل ممکن علم این موضوع را زیر سؤال برده است.
البته بسیاری هستند که اراده را یک قدرت ماورایی میدانند که از قوانین فیزیک خارج است و به طبیعت و مراقبه مربوط است.
در هر صورت درک مفهوم اراده بسیار مشکل است و فلاسفهای که بسیار عمیق درباره این موضوع فکر و آن را درک میکنند قدرت بیان توضیح آن را در قالب کلمات از دست میدهند. متون خوب بسیاری درباره اراده در بازار کتاب وجود دارد اما چون این متون اصولاً در قالب کتب درسی و دانشگاهی ارائه میشوند همه افراد به چشم خواندن و قبول شدن امتحان به آن مینگرند.
آنچه من در کتاب جدیدم به آن پرداختهام این است که چرا این موضوع تا این حد برای انسانها از اهمیت برخوردار است و سپس تلاش کردهام نوری جدید بر هزار سال تحقیق درباره این موضوع بتابانم. در نتیجه به جای پرداختن به متون درسی درباره مباحث آکادمیک از نمونههای واقعی دنیای اطراف خود بهره بردهام. روانشناسان در آزمایشگاه به این موضوع میپردازند اما فلاسفه باید روی نمونههای واقعی و انسانها کار کنند. من نگاهی به معتادان، بیماران روانی، و هنرمندان که آزادی برایشان از اهمیت بالایی برخوردار است استفاده کردهام. علم و فلسفه همواره در زندگی ما انسانها حضور داشتهاند تا مواردی را که در زندگی برایمان از اهمیت بالایی برخوردار است شرح دهند.
البته این موضوع سبب میشود کتاب فروش خوبی نداشته باشد. استانداردهای فروش نشان میدهد که کتابی پرفروش میشود که عقاید شجاعانه و جدیدی به جامعه ارائه کند. مردم انتظار دارند که ایده اگر جدید و شجاعانه نیست حداقل افراطی باشد و به صورت ساده بیان شود.
من در اثر جدیدم اعلام کردم که اراده در زندگی انسان وجود دارد اما نه آنطور که عامه مردم فکر میکنند. نمیدانم چه شد که ناشرم علاقهمند به چاپ این کتاب شد. ناشرم معتقد است کتاب «آزادی بازیافته» اگر چه ساده است اما عقاید موجود در آن تکراری نیست و مهم درست بودن یک موضوع است نه لزوماً تکرار سخنان افرادی که راستی سخن آنان در گذشته به همه مردم دنیا اثبات شده است.
من به عنوان یک نویسنده معتقدم میتوان اثری نوشت که در عین پیچیدگی ساده باشد و خواننده مایل باشد هر چه زودتر به صفحات بعد برسد! آیا جهان نیازی به چنین کتابهایی دارد؟ من مینویسم به امید اینکه چنین باشد.
نظر شما