پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۰
کاظمی: کتاب نخواندن مردم به تربیت فرهنگی آنها بر می‌گردد/ باید در نمایشگاه کتاب پاتوق‌های فرهنگی شکل بگیرد

عباس کاظمی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری می‌گوید: «ذائقه مردم ایران کتابخوانی نیست و کتاب نخواندن ما به تربیت فرهنگی و ذائقه نسلی برمی‌گردد چون ذائقه نسلی ایرانیان با کتاب میانه خوبی ندارد.» به گفته وی باید در نمایشگاه کتاب پاتوق‌های فرهنگی شکل بگیرد تا ارتباط میان نویسندگان و مخاطبان بیشتر شود.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) الهام عبادتی ـ کتاب چگونه در سبد خانوار ایرانی قرار می‌گیرد؟ مخاطب ایرانی چرا کتاب نمی‌خواند؟ مصرف کالای فرهنگی از جمله کتاب چرا در ایران پایین است؟ این‌ها سوالاتی است که مدت‌هاست از سوی فعالان فرهنگی مطرح می‌‌شود تا شاید پاسخ درست و اساسی به آن راه را برای برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران فرهنگی هموار کند. عباس کاظمی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مهمان غرفه خبرگزاری ایبنا در بیست و نهمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بود و از منظر مطالعات فرهنگی به برخی از این پرسش‌ها پاسخ داد. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.
 
استاد در ابتدا بفرمایید مصرف کتاب و به صورت کلی کالاهای فرهنگی در ایران بعد از انقلاب اسلامی چه تحولاتی داشته است؟
 
به طور کلی مصرف کالای فرهنگی بعد از انقلاب نزول پیدا کرده است به طور مثال مصرف سینما و فیلم نسبت به پیش از انقلاب کاهش پیدا کرد؛ به عبارت دیگر مصرف فرهنگی مردم در دهه اول و دوم انقلاب کاهش پیدا کرد با وجود این انقلاب اسلامی نیازهای جدیدی را به وجود آورد و اولویت مصرف مردم را تغییر داد. با توجه به اینکه در دهه 60 مردم در مصرف کالاهای اقتصادی در تنگنا بودند، به طبع مصرف کالاهای فرهنگی هم کاهش پیدا کرد.
 
اما در دهه 70 اوضاع تغییر و به میزانی که طبقه متوسط گسترش پیدا کرد، مصرف کالای فرهنگی هم افزایش یافت. با وجود این همچنان مصرف کالاهای فرهنگی مثل کتاب، روزنامه، سینما و ... پایین است.

البته باید در نظر داشت که وقتی مصرف فرهنگی‌ مردم به جنبه فراغتی مثل رمان‌های عامه پسند نزدیک می‌شود، بالاتر می‌رود؛ به طور مثال مراکز خرید ما چون جنبه فراغتی دارد شلوغ است یعنی همان میزان که امامزاده‌های ما شلوغ است مراکز خرید هم همین گونه است. بنابراین اگر بخواهیم با نظریه انتقادی ببینیم مردم به سراغ کالاهای عامه‌پسند بیشتر می‌روند تا نخبه‌پسند مانند کتاب، آثار داخل گالری‌ها و غیره. پس میزان مصرف فرهنگی در ایران به معنای نخبه‌پسند آن پایین است.

با این نگاه، مصرف فرهنگی در حوزه‌هایی بالا و در حوزه‌هایی که به جنبه زیبایی‌شناسی، هنری و ... برمی‌گردد، پایین است. این همان موضوعی است که از آن با عنوان «فرهنگ بالا» تعبیر می‌شود.

به نظر می‌آید طبقه متوسط در ایران بیشتر با کتاب مانوس هستند و ارتباط دارند؟ نظر شما چیست؟

طبقه متوسط بیش از طبقات دیگر درگیر مساله فرهنگ هستند و اعضای طبقه متوسط بیشتر روزنامه‌نگار،‌ وکیل، استاد دانشگاه و ... است و در واقع بیشتر با کتاب سر و کار دارد در حالی که طبقه بالا بیشتر با پول درگیر است و قشر پایین جامعه هم با مسایل خودش. با وجود این نمی‌توانیم بگوییم که طبقه متوسط ارتباط خیلی خوبی با کتاب دارد چون در این طبقه هم سطوح مختلفی از ارتباط با کتاب وجود دارد.

در طبقه متوسط اقشار دانشگاهی بیشتر با کتاب آشتی می‌کنند اینکه چقدر پرستاران و معلمان ما کتاب می‌خوانند جای تردید است و فقط طبقه روزنامه‌نگار و دانشگاهی بیشتر کتاب می‌خوانند.

اکنون در حوزه علوم انسانی، چندین هزار فارغ‌التحصیل داریم اما از یک کتاب هزار نسخه‌ای، 500 نسخه خریداری می‌شود! این نشان می‌دهد که حتی در طبقه متوسط دانشگاهی هم همه کتاب نمی‌خرند و مطالعه کنند. بنابراین کتاب نخواندن یک مساله کلی جامعه ایران است.

علت کتاب نخواندن ایرانیان چیست؟
من می‌خواهم این را با مفهوم عادت‌واره توضیح دهم. مردم ما ذائقه کتابخوانی ندارند چون ذائقه‌شان یا شفاهی است یا تفریحی. اما آیا این ذائقه ذاتی است؟ خیر. چون اکنون می‌بینیم طبقه متوسط  بیشتر کتاب می‌خوانند و بچه‌های ما هم بیشتر با کتاب سر و کار دارند و کتاب‌های بیشتری از ما در دوران کودکی می‌خوانند. این نشان می‌دهد که طبقه متوسط در آینده بیشتر کتاب می‌خواند. بنابراین این موضوع به تربیت فرهنگی و ذائقه نسلی ما برمی‌گردد چون ذائقه نسلی ما با کتاب میانه خوبی ندارد.

در دوره‌هایی که ما متولد شدیم، کتابخانه‌های عمومی بسیار ضعیف و کوچک بودند و کتاب‌ها خیلی کم وجود داشتند. در شهرستان‌ها نیز کتاب‌های کمی وجود داشت و منابع مالی خانواده‌ها هم برای خرید کتاب پایین بود. بنابراین زمانی که ما عادت به کتاب خریدن و کتاب خواندن نکنیم وضعیت همین است.

برای نسل فعلی که ذائقه نسلی‌شان کتابخوانی نیست چه کاری می‌توان کرد؟ مساله دیگر این است که برخی  اندیشمندان این گزاره را مطرح می‌کنند که اصولاً در جامعه‌ای که مدیرانش کتاب نمی‌خوانند چرا مردم باید کتاب بخوانند؟

مدیران و رییس جمهوری بخشی از مردم هستند و از دل این مردم برخی مدیر می‌شوند بنابراین مدیر هم تافته جدا بافته نیست. همان میزان که مردم غیر دموکراتیک و عجول هستند، مدیران هم همین گونه‌اند. از سوی دیگر دولت هم باید اجازه بدهد پاتوق‌های فرهنگی بیشتر تاسیس شود؛ به طور مثال کتابی که من نوشتم هزار نسخه شمارگان دارد. این کتاب می‌تواند در دو ماه فروخته شود اما این کتاب برای فروشش نیاز به پاتوق فرهنگی دارد تا در کافه‌ها و کتابفروشی‌ها مطرح شود.

در جامعه ما به دلیل محدودیت‌ها، پاتوق‌های فرهنگی نتوانسته شکل بگیرد. همین مساله باعث می‌شود کسی نتواند کتاب بخرد، بخواند، بشنود یا ببیند. به همین دلیل است که کتاب‌های نخبه پسند ما فروش نمی‌رود اما کتاب‌های عامه پسند چون از سوی رسانه‌ها و مردم برجسته می‌شود به خوبی فروش می‌رود. این در حالی است که این امکان برای هر کتابی فراهم نیست.

ساختار قدرت پنهان در جامعه برخی موضوعات کتاب‌ها را برجسته و برخی را به حاشیه می‌راند. روشنفکری که قدرت بیشتری دارد کتابش بیشتر دیده می‌شود در اینجا نقش پاتوق‌های فرهنگی بیشتر می‌شود. رسانه‌ها از برخی نویسندگان دعوت می‌کنند حرف بزنند از برخی دیگر نه! این نشان می‌دهد پای قدرت در میان است.

حالا اگر پاتوق‌های فرهنگی وجود داشته باشد این امکان برای بیشتر کتاب‌ها به وجود می‌آید و رسانه‌ها می‌توانند اخبار این پاتوق‌های فرهنگی را اطلاع‌رسانی می‌کنند اما اکنون رابطه میان مردم و نویسندگان کم است.

طی این سال‌ها مصرف فرهنگی مردم با رویکرد فراغتی در نمایشگاه کتاب بیشتر غالب است علت این موضوع را در چه می‌دانید؟

حضور نمایشگاه در یک جای تبعیدی مانند اینجا پیام‌های فرهنگی مهم دارد و موجب می‌شود میزان حضور طبقه متوسط شهری که برای فراغت به نمایشگاه می‌آیند کمتر شود و فقط کسانی می‌آیند که می‌خواهند کتاب بخرند و این فاکتور مثبتی از نظر اقبال بیشتر به کتاب است. بنابراین اینجا مخاطبان بیشتری با هدف خرید کتاب می‌آیند. البته اگر نمایشگاه کتاب را تبدیل به فروشگاه نکنیم، میزان انس مردم با کتاب بیشتر می‌شود.

اگر نمایشگاه‌های کتاب سعی کنند بخشی از پاتوق‌های فرهنگی شوند تاثیرگذارتر است مثلاً نویسندگان در شبکه‌های اجتماعی نمایشگاه را به عنوان یک پاتوق فرهنگی انتخاب کنند و درباره آثارشان با مخاطبان حرف بزنند. بنابراین هر روز می‌شود در نمایشگاه با نویسندگانی قرار گذاشت تا با مخاطبانشان حرف بزنند. هر ناشری باید فضایی داشته باشد تا بتواند چنین کاری کند، اینگونه هر غرفه‌ای پاتوق فرهنگی برای ارتباط با قشر کتابخوان می‌شود.

در این حالت فقط مخاطب نمی‌آید در نمایشگاه کتاب بخرد اما می‌آید تا با نویسنده کتاب ارتباط بگیرد پس یک کنش فرهنگی هم دارد. در حالی که کتاب خریدن فقط کنش اقتصادی است. وقتی در نمایشگاه فقط پرسه می‌زنیم یک کنش فراغتی انجام می‌دهیم. باید نمایشگاه را از کنش اقتصادی و فراغتی به جایی برای کنش فرهنگی تبدیل کنیم. هر سالن و راهرویی باید فضای عمومی داشته باشد تا ناشران با مخاطبانشان ارتباط بگیرند.

ارزیابی شما از نمایشگاه کتاب بیست و نهم چیست؟

من خوشحالم از اینکه جایی فقط برای نمایشگاه‌ها تاسیس شده اما همان‌طور که گفتم نیازمند تاسیس پاتوق‌های فرهنگی هستیم. باید جشنواره‌های بیشتری برای کتاب و مسابقات کتابخوانی برگزار کرد و قشر جوان را درگیر کرد. شاید بتوان برای نویسندگان و مترجمان مسابقه گذاشت. نمایشگاه را می‌توان به کارناوال فرهنگی تبدیل کرد تا از فضای اقتصادی صرف خارج شود.

تغییر رویکرد طبقه متوسط را با توجه به جا به جایی نمایشگاه کتاب می‌توان در نمایشگاه دید؟
بله ملموس است! در مصلی و سئول انگار مردم برای لباس و کفش خریدن آمدند اما اینجا اینگونه نیست. البته شاید سال بعد این گونه نباشد. به هر حال برای اینکه نمایشگاه جنبه فراغتی پیدا نکند و طبقه متوسط برای ساندویج خوردن به نمایشگاه نیاید باید فضاهای فرهنگی داشته باشیم تا نویسنده‌ها با مخاطبان درگیر شوند.

در بازدیدتان از نمایشگاه بازار کتاب‌های حوزه علوم اجتماعی را چطور دیدید؟ به نظر می‌آید رخوت تولید کتاب در این حوزه مشاهده می‌شود.

من خیلی ممیزی را مانع تولید نمی‌دانم چون نوعی رخوت در علوم انسانی وجود دارد که استادان را به نوشتن کتاب‌های دست اول ترغیب نمی‌کند و این هم به دلیل تجاری شدن دانشگاه‌ها و سرویس دادن به دانشجویان است. متاسفانه دانشگاه درگیر امر تجاری شده و جنبه سرگرمی پیدا کرده و کمتر فضای فرهنگی در آن شکل گرفته است.

از سوی دیگر شیوه جذب استادان هم مساله‌ای است! ما خیلی استاد دانشگاه نداریم. شیوه استخدام استادان به گونه‌ دیگری است و بر اساس نویسنده بودنشان نیست. چون نوشتن در ایران کم است. شما ببینید چقدر معلمان ما کتاب می‌نویسند؟ در حالی که در آمریکا کتاب‌ها را معلمان می‌نویسند. ما معلم را قشر فرهنگی نمی‌بینیم! ما استاد و معلم را مدرس می‌بینیم نه مولد فرهنگی!

این نگرش در میان مردم ما نیست که نوشتن کتاب می‌تواند زندگی فرد را تغییر دهد.

همین طور است. شما در خبرگزاری کتاب باید دنبال موانع و معایبی بگردید که در آن ممکن است کتاب خلق نشود. همه چیز مسایل مالی نیست. گاهی مسایل مالی کتاب خلق می‌کند. وقتی فرد اعتماد می‌کند که اگر کتاب بنویسد مورد توجه قرار می‌گیرد این کار را می‌کند. اگر فرد فکر کند کتاب می‌نویسد و زندگی‌اش تغییر می‌کند می‌توانیم شاهد اتفاقات دیگری باشیم. این مسایل منطقاً ممکن است اما باید روی آن کار کرد چون محدودیت‌های زیادی وجود دارد. یک معلم می‌تواند فکر کند که از طریق کتابش پولدار شود نه کلاسش! این در حالی است که ما اکنون فقط به کتاب کنکور فکر می‌کنیم.

شما در کتاب جدیدتان با نام «امر زندگی روزمره در جامعه پسامدرن» به کنکوری شدن زندگی روزمره اشاره کردید. لطفا در این باره بیشتر توضیح دهید.
مساله کنکور و تست آنقدر زیاد شده که اکنون به استاد دانشگاه رسیده است. امروز باید کتاب نوشته شود که چگونه استاد و دانشجوی خوبی باشیم! اکنون دیگران به جای ما کتاب و مقاله می‌نویسند! متاسفانه امروز می‌خواهیم به شکل کپسولی و مک دونالدی دنبال فرمول‌هایی باشیم که چطور استادی باشیم که همه ما را دوست داشته باشند!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها