یکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۰
آقایانی‌چاوشی: نظام آموزشی ما دچار رکود فکری است/ حافظه محوری و مدرک‌گرایی؛ نتیجه تقلید نیمه‌کاره از نظام‌ آموزشی غرب

جعفر آقایانی‌چاوشی،‌ عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف ضمن اشاره به آسیب‌های نظام آموزشی کشور گفت: مسائل مربوط به‌فرار مغزها، مدرک‌گرائی و حافظه‌محوری در آموزش و‌ پرورش ما همگی ریشه در نظامی دارند که تقلیدی است و برای حل این مسائل نیز چاره‌ای جز این نداریم که طرح جدیدی ارائه کنیم و به‌مسائل نو بیندیشیم.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- بی تحرک در تولید علم، فرار مغزها و مدرک‌گرایی از جمله مباحث چالش‌برانگیز امروز کشورند که باید به‌طور عمیق از سوی صاحب نظران نقد و واکاوی شود، تا روشن شود در عرصه علمی در کدام جایگاه در جهان قرار گرفته‌ایم و در آینده به‌کجا می‌رویم. آیا در این جهان پرتلاطم زر و زور و بی‌بهره از معنویات حرفی برای گفتن داریم؛ یعنی توانسته‌ایم به نوعی خودباوری در شخصیت، خودکفائی در اقتصاد و بهره‌گیری از علم برسیم و اگر به‌این اهداف نرسیده‌ایم چه عواملی سر راه ما بوده است و راهکارهای عبور از این موانع کدامند. درباره این موضوع با دکتر جعفر آقایانی‌چاوشی، عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف به بحث نشسته‌ایم.  
     
چرا پس از گذشت بیش از سی سال از انقلاب اسلامی هنوز به تولید علم و تفکر خلاق و به تبع آن کتاب‌های علمی دست اول در دانشگاه‌هایمان به حد مطلوب دست نیافته‌ایم؟
برای پاسخ دادن به‌این پرسش بهتر است بحث را به‌صورت تحلیلی شروع کنیم. نخست بدانیم که مراد از تولید علم چیست؟ و آنگاه ببینیم که چنین چیزی در کشور وجود دارد یا نه و اگر وجود ندارد اشکال کار در کجاست؟
 
ما وقتی که از تولید علم صحبت می‌کنیم باید مصداق خارجی آن را هم نشان دهیم. اروپاییان هنگامی که از تولید علم خود صحبت می‌کنند به اختراعات و اکتشافاتشان اشاره دارند و اینکه آثار دانشمندانشان در ممالک دیگر تدریس می‌شود. ما در مقابل آن‌ها چه ادعایی می‌توانیم بکنیم. نه تنها کتاب‌ها و آثار علمی هیچ یک از دانشمندان ما در دانشگاه‌های غربی تدریس نمی‌شوند، بلکه برعکس دانشگاه‌های ما آکنده از آثار اندیشمندان غربی است که به‌عنوان مواد درسی چه در علوم دقیقه و چه در علوم انسانی تدریس می‌شود. در علوم دقیقه، مانند ریاضیات و فیزیک که نیازی به‌تذکر نیست، چیزی که عیان است چه حاجب به‌بیان است.
 
در علوم انسانی همانند علوم‌اجتماعی، فلسفه و روانشناسی نیز آثار ماکس وبر، ویتگنشتاین، هگل، هایدگر، دورکیم، پوپر و غیره هنوز در دانشگاه‌های ایران تدریس می‌شود؛ بنابراین ما هنوز از فرهنگ غربی تغذیه می‌کنیم که البته فرهنگ نابی نیست.
 
باید در اینجا این مطلب را هم اضافه کنم که محتوای بعضی از این کتاب‌ها حتی با اصول  دینی و اخلاقی ما در تضاد کاملند. مثلاً دورکیم کتابی تحت عنوان «خودکشی» دارد که در آن انواع مختلف خودکشی را مورد بحث و بررسی قرار داده است. در این کتاب عملیات استشهادی از نوع عملیات شهید نوجوان حسین فهمیده که در جنگ تحمیلی حماسه آفرید نیز جزو خودکشی قرار می‌گیرد. حال آن که خودکشی در دین مبین اسلام جزو گناهان کبیره است.
 
یا آثار کارل پوپر که مروج شکاکیت و نسبی‌گرایی معرفتی است جزو دروس دانشگاهی است. پوپر کسی است که با مطلق اعتقاد، مساله دارد. او نه تنها یقین حقیقی و عینی را بی‌معنی می‌شمارد، بلکه یقین علمی را هم انکار می‌کند؛ بنابراین مشاهده می‌کنید که ما نه تنها  هیچ علمی به کشورهای غربی صادر نکرده‌ایم بلکه همچنان ریزه‌خوار علم و فرهنگ کشورهای غربی باقی مانده‌ایم.
 
حال ممکن است بگویید که ما گام‌های اولیه را در تولید علم برداشته‌ایم و بنابراین نباید توقع زیادی هم داشته باشیم. این حرف شما در صورتی درست است که در مجموع به نوعی  از خود باوری علمی رسیده باشیم و گام به گام به پیش برویم. در حالی که چنین وضعیتی نداریم یعنی اگر در زمینه‌ای پیشرفت داشته‌ایم در زمینه‌های دیگر یا درجا زده‌ایم و یا عقب‌گرد کرده‌ایم. مثلاً اگر در این سال‌ها در همه زمینه‌ها پیشرفت‌های علمی داشتیم می‌توانستیم علم را به ثروت تبدیل کنیم و لااقل از یک رونق اقتصادی برخوردار باشیم. در صورتی که آمار منتشر شده گواه بر این حقیقت است که واردات ما هنوز بیش از صادراتمان است؛ یعنی، با اینکه در کشوری غنی از لحاظ معادن و غیره زندگی می‌کنیم هنوز به خود کفائی اقتصادی نرسیده‌ایم و با فروش موادخام خود همچنان جیب سرمایه‌داران غربی را پر می‌کنم بدون آنکه به آینده کشور بیندیشیم.
 
بگذارید یک مثال عینی بزنم تا مقصودم بهتر تفهیم شود. در این زمان بر اثر دسیسه‌های دشمنان قیمت نفت به‌شدت کاهش یافته است. اگر ما صنایع پیشرفته نفتی داشتیم نیازی به فروش  طلای سیاه خود به‌صورت خام نداشتیم بلکه می‌توانستیم از آن در صنعت پتروشیمی بهره ببریم و آنگاه محصولات این صنعت را به‌بازار جهانی عرضه کنیم. در این صورت هم علم در کشور توسعه می‌یافت و هم اقتصادمان سروسامان می‌گرفت. البته باید اعتراف کرد که در صنایع دفاعی و هسته‌ای پیشرفت‌های چشمگیری داشته‌ایم و به‌نتایج خوبی هم رسیده‌ایم اما این پیشرفت‌ها در یک کشور هشتاد میلیونی که اکثر آنان هم جوانند کافی نیست. افزون بر اینکه صنایع مذکور را مدیون نهادهای علمی خود جوش و انقلابی هستیم که ارتباط چندانی با دانشگاه‌های ما ندارند و اگر هم ارتباطی دارند مستقل از دانشگاه‌ها عمل می‌کنند.
 
درباره مشکل صادرات نفت صحبت کردید، آیا با مشکلات دیگری نظیر آن مواجه نیستیم؟
چرا مشکلات ما متأسفانه یکی و دوتا نیست. هنوز پس از چندین سال نتوانستیم راه‌حلی برای ریزگردها داشته باشیم که روزها بلکه هفته‌های ما را به‌تعطیلی می‌کشانند و موجب مرگ‌ومیر هزاران تن از هموطنانمان می‌شود. یا دریاچه‌های «هامون» و ارومیه دچار کم‌آبی شدید شده‌اند و رو به خشک‌شدن می‌روند. رودخانه «زاینده رود» که زیبایی و طراوت اصفهان بستگی به آن دارد، اغلب ماه‌های سال آب ندارد و به‌زمین فوتبال جوانان اصفهان تبدیل شده است. چرا دانشگاه‌ها تا کنون نتوانسته‌اند راه‌حل علمی برای این مشکلات پیدا کنند؟
 
در اینجا بد نیست به رودخانه «سِن» که در تمام طول سال در شهر پاریس و شهرهای اطراف آن جاری است اشاره کنم؛ این رودخانه در دو قرن پیش همانند زاینده رود با مشکل کم آبی مواجه بود؛ یعنی آب آن تنها در زمستان و بهار جاری می‌شد و نه در فصول دیگر سال. مهندسان فرانسوی در آن زمان تدابیری اندیشیدند و کارهای علمی مهمی انجام دادند تا آب این رودخانه در تمام طول سال جاری شود. وقتی دانشمندان و مهندسان فرانسوی توانستند رودخانه سِن را نجات دهند چرا ما نتوانیم این کار را با رودخانه زاینده رود یا دریاچه ارومیه بکنیم.
 
متأسفانه بعضی از علما و مهندسان ما به‌جای آن‌که آستین همت را بالا زنند و وارد کار شوند آیه یاس می‌خوانند؛ مثلاً وقتی در کشورهای اروپایی برای زیبایی شهر مهندسانشان دریاچه مصنوعی می‌سازند یک استاد دانشگاه ما که در زمین‌شناسی هم چهره ماندگار است، در مقابل صفحه تلویزیون  ظاهر می‌شود و به‌جای ارائه راه‌حل علمی برای برون‌رفت از مشکل دریاچه زیبا و طبیعی ارومیه پیشنهاد می‌کند که  این درپاچه را کاملاً خشک و به پارک تبدیل کنیم تا لااقل از نمک آن برای صادرات بهره بریم. آن از مهندسان فرانسوی احیاگر رودخانه سِن و این هم از چهره ماندگار زمین‌شناسی ایران، ببین تفاوت ره از کجاست تا به‌کجا!
 
در نتیجه ما هنوز تولید علم به مفهوم آکادمیک آن نداریم و اگر به همین نحو پیش برویم، مسیری را که علوم جدید براساس معارف مادی و نظریه‌پردازی ناظر به سرمایه‌داری و منافع ارباب قدرت و ثروت می‌پیماید خواه‌ناخواه گریبان ما را هم خواهد گرفت و ما را در خود هضم خواهد کرد؛ البته من معتقد نیستم که باید بر علوم جدید و کتاب‌های وارد شده از غرب چشم پوشید و در این دنیای پرآشوب ارتباطات، همچون تافته‌ای جدا بافته عمل کرد، بلکه حرف من این است که ترجمه و تقلید تا جایی لازم است که وسیله پیشرفت علمی را در جامعه فراهم سازد و نه خود آن به هدف غائی تبدیل شود؛ چرا که اگر هدف تقلید صرف از علم و فرهنگ غربی کتاب‌های راه یافته به کشور شود، آنگاه از خود بیگانه و اسیر مطامع غربیان خواهیم شد.

البته بخشی از فرهنگ غرب میراث گرانقدر بشریت است که باید بدان احترام گذاشت و از آن بهره برد اما بخش اعظم آن معجونی است از فرهنگ  تجاوز و فرهنگ بازرگانی. فرهنگ تجاوز در پی آن است که ما به‌عنوان انسان نباشیم اما موجود باشیم به‌عنوان برده. فرهنگ بازرگانی هم می‌خواهد از ما انسان‌های درجه دومی برای حفظ  چاه‌های نفت و مشتریان کالاهای غربیان  بسازد. اولی از قدرت ناشی می‌شود و سرچشمه دومی هم سرمایه‌داری است.
 
عده‌ای تولید علم را در نشر مقالات ISI در مجلات غربی می‌دانند ما هم در سال‌های اخیر پیشرفت‌هایی در این زمینه داشته‌ایم، نظر شما در این باره چیست؟
همان‌گونه که قبلاً اشاره کردم اگر ما در یک زمینه پیشرفت علمی داشته باشیم و در زمینه‌های دیگر درجا بزنیم، این نشانه تولید علم نیست. در تولید علم باید همانند یک مجموعه منسجم رفتار کنیم و نتایج آن در همه شاخه‌ها اعم از اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و تالیف کتاب ملموس باشد؛ وانگهی مقالات ISI استادان و پژوهشگران ایرانی را آن‌چنان که متخصصان ارزیابی کرده‌اند، در سطح متوسط یافته‌اند و خلاصه، ما در این مقالات بیش از آن که به‌نیازهای علمی خود بپردازیم برای اهداف کشورهای غربی حرکت کرده‌ایم.

شما در اظهارات خود نشان داده‌اید که در مسائل آموزشی کل‌نگر هستید و آن‌ها را از چشم‌انداز کلی بررسی می‌کنید، می‌توانید مقصودتان را واضح‌تر بیان کنید؟
 
پیش از پرداختن به‌این موضوع بد نیست مثالی بیاورم تا بتوانم مقصودم را واضح‌تر بیان کنم. شخصی را در نظر آورید که روی صورتش لکه‌هایی پدید آمده است. وی برای معالجه، نخست پیش پزشک می‌رود. پزشک بدون معاینه اساسی کِرم یا ضمادی را تجویز می‌کند که کارگر واقع نمی‌شود. بیمار به‌ناچار نزد پزشک متخصصی در این زمینه می‌رود. این پزشک پس از تجزیه خون و چربی و قند بیمار، این لکه‌ها را ناشی از نارسایی عمل کبد تشخیص می‌دهد و بنابراین درصدد رفع نارسایی کبد برمی‌آید تا لکه‌های صورت را از میان بردارد.
 
بیماری آموزشی و پژوهشی ما هم نتیجه کارکرد یک دانشگاه و یا یک نهاد پژوهشی نیست که ما برای آن دانشگاه و نهاد راه‌حل مناسبی پیدا کنیم، بلکه مشکلات ما همگی به‌نظام آموزشی ما مربوط می‌شود.
 
آری این نظام کهنه و تقلیدی آموزشی ماست که دست و پای متفکران و دانشمندان ما را بسته است و زمینه‌ساز فرار مغزها، مدرک‌گرایی، حافظه‌محوری، جدایی دانشگاه با صنعت و جدایی دانشگاه با جامعه شده است؛ بنابراین ما تا این نظام را اصلاح نکنیم و یک نظام انقلابی مستقل به‌وجود نیاوریم نمی‌توانیم در تولید علم و تفکر خلاق به نتیجه مطلوب برسیم. متخصصان و برنامه‌ریزان ما باید نظام آموزشی فعلی ما را آسیب‌شناسی کنند تا بتوانند نظام دیگری را جایگزین آن کنند که این آسیب‌ها را نداشته باشد.

از فرار مغزها بگوییم که امروزه یکی از معضلات علمی ماست و تاکنون زیان‌های فراوانی هم به‌علم و هم به اقتصاد و فرهنگ ما زده است.
 

برای این که مرا به‌بدبینی متهم نکنید، با ارقام و آماری که مقامات علمی کشورتایید کرده‌اند به شما جواب می‌دهم.درصد بالایی از مدال‌آوران ما در المپیادهای فیزیک، شیمی و ریاضی و کامپیوتر  هم‌اکنون در خارج از ایرانند و اغلب آن‌ها در دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی برتر و تاثیرگذار در دنیا همچون دانشگاه هاروارد، استانفورد، ام آی تی، کالیفرنیا، کمبریج و سیمون فریزر در کانادا مشغول به‌کارند. مبدأ 94 درصد آن‌ها نیز سکوی پرتابی به‌نام دانشگاه صنعتی شریف و مقصد 66/4 درصد آن‌ها نیز آمریکا است. فاجعه زمانی است بدانیم که براساس پژوهش‌های انجام شده در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بیش از 70 درصد، دانشجویان دکترای آن دانشگاه که موفق به‌دریافت مدرک دکتری خود شده‌اند نیز به‌فکر مهاجرت هستند.

طبق سند دیگری که باز هم در یک مجله علمی چاپ ایران منتشر شده به میزان فرار مغزها از ایران بالاترین رقم را در قاره آسیا دارد. بدیهی است که این میزان از فرار مغزها مانع بزرگی سر راه توسعه اقتصادی و علمی کشور است؛ چرا که نخبه‌هایی که از سرمایه این کشور تغذیه مادی و معنوی کرده‌اند و هزینه گزافی برای تحصیل آن‌ها صرف شده، هنگامی که باید برای کشور بار بیاورند و بار بخشی از مسئولیت‌ها را به دوش بکشند همچون میوه رسیده‌ای در دامان بیگانگان قرار می‌گیرند. این جوانانی که به هوای ادامه تحصیل و کسب تخصص عازم خارج می‌شوند اگر از ایمان و اعتقاد دینی محکمی برخوردار نباشند به‌جای متحول شدن به صدها درد و آلام روحی مبتلا می‌شوند که فرجامی جز سقوط ندارد.
 
آمد شدن تو اندرین عالم چیست           آمد مگسی پدید و نا پیدا شد

این همان علمی است که عرفای ما از آن به‌عنوان حجاب اکبر تعبیر کرده‌اند. همین علم است که گاهی از دارنده آن یک جنایتکار می‌سازد.

این مطالب را از آن نظر گفتم تا زیان‌های فرار مغزها را بهتر نمایان کنم. متاسفانه برخی سیاستمداران ما هنوز متوجه این زیان‌ها نشده‌اند و مدعی‌اند که این مغزها سرانجام به‌کشور باز می‌گردند. در حالی که آنچه تاکنون شاهد آن بوده‌ایم عکس این ادعا را ثابت می‌کند. یعنی از میان این سیل مغزهای فراری تنها سه درصد به‌کشور بازگشته‌اند.

گفتید از دیگر معایب نظام آموزشی ما حافظه محوری است ممکن است در این باره نیز توضیح دهید؟
بله، نظام آموزشی ما با آنکه اقتباسی از نظام آموزشی کشورهای غربی است با این حال بعضی محسنات این کشورها را هم ندارد. در نظام‌های غربی آموزش مبتنی بر حافظه محوری سال‌هاست که از میان رفته و روش‌های نوینی جایگزین آن شده، حال‌آن که در ایران ما هنوز با حافظه‌محوری دست به‌گریبان هستیم. کادر آموزشی دچار نوعی رکود فکری است و به‌مسائل نو نمی‌اندیشد. روحیه تحقیق همچنان بی‌رونق مانده و امتحانات صوری و تشریفاتی و حافظه محور است. اهمیت رشته‌های دانشگاهی متناسب با اهداف اصلی اقتصادی نیست. هنگامی که مراکزی از طریق فروش مقاله و پایان‌نامه آزادانه مشغول کارند و از این راه امرار معاش می‌کنند نباید انتظار معجزه در تولید علم و تالیف کتاب داشته باشیم اما چون پرسش شما درباره حافظه‌محوری است من وارد مسائل دیگر در این‌باره نمی‌شوم. درباره زیان‌های حافظه‌محوری من چند سال پیش به‌طور مفصل در یکی از روزنامه‌های ایران بحث کرده‌ام. هم‌اکنون هم باید اضافه کنم که حفظ کردن دروس برای آزمون‌ها در بیشتر دانشگاه‌های ما حاکم است. دانشجویانی که می‌توانند این کار را انجام دهند شاید بتوانند در آزمون‌ها موفق شوند، اما هنگامی که می‌خواهند از آن مطالب در بافتی جدید بهره گیرند با مشکل مواجه می‌شوند.
 
درباره زیان‌های حافظه‌محوری بحث‌های زیادی شده که من نیازی نمی‌بینم به آن‌ها اشاره کنم، اما باید این حقیقت را گوشزد کنم که حفظ کردن طوطی‌وار موجب خستگی و ملال دانشجویان یا دانش‌آموزان می‌شود و در نهایت جلو تولید علم و تفکر خلاق را می‌گیرد. بعضی دانشجویانی که با روش حافظه محوری پیش رفته‌اند گاهی از اصول اولیه رشته تحصیلی خود نیز ناآگاهند با این حال با کمال شگفتی مشاهده می‌کنیم که از دروس مربوطه نمرات عالی می‌آورند و اگر از استادی نمره مورد دلخواهشان را نگیرند از این استاد شکایت می‌کنند. در اینجا استاد مزبور باید به‌جای دانشجوی بی‌سواد مواخذه شود؛ در حالی که هنگام تحصیل من در دانشگاه «پاریس هفت» فرانسه در دوره کارشناسی‌ارشد، دانشجویان موظف بودند تکالیف درسی خود را طی ماه‌ها فراهم کنند، سپس آن‌ها را به‌استادان خود ارائه دهند و در انتظار نمره‌هایی بین 11 تا 14  و به ندرت 15 و 16 باشند. در آن زمان ما جرأت اعتراض هم نداشتیم. این گونه کارها وجه تمایز دانشگاه «پاریس هفت» فرانسه و دانشگاه‌های ماست. استادان ما که با دست و دلبازی نمرات عالی به‌دانشجویان می‌دهند و بعد هم آن‌ها را روانه کشورهای غربی می‌کنند باید برای دلسوزی به کشورشان هم که شده در روش خویش تجدید نظر کنند و برای این موضوع  چاره‌ای بیندیشند.

پس می‌بینید حافظه‌محوری ضمن اینکه فرار مغزها را افزایش می‌دهد به‌سطحی‌نگری دانشجو نیز کمک می‌کند. نمونه‌هایی از این دانشجویان را خود من بارها دیده‌ام؛ مثلاً داور یک پایان‌نامه درباره «جابر بن حیان» بودم. این پایان‌نامه مشکلات عدیده‌ای داشت، از آن‌جمله در آن آمده بود که استاد جابر بن حیان پیرمردی بود که 450 سال سن داشت. آیا چنین اظهارنظر از یک دانشجو کارشناسی‌ارشد تاریخ علم، شگفتی‌زا نیست؟!

 شما که از این روش حافظه‌محور انتقاد می‌کنید، خودتان چه روشی در پیش گرفته‌اید؟
 من مطالب درسی را طوری مطرح می‌کنم که دانشجویان درباره آن‌ها اظهار نظر کنند تا خوب مطلب برای آن‌ها جا بیفتد. رویکرد من مشابه رویکرد کارگردان سینما و تئاتر است. یعنی وقتی این کارگردانان یک فیلمنامه و یا نمایشنامه را به‌هنرپیشگان می‌دهند، این هنرپیشگان موظفند همه آن را به‌طور کامل بخوانند تا به‌تصوری از موضوع برسند و در داستان و معنای آن درگیر شوند؛ به‌عبارت دیگر پیش از آن که بخش مربوط به‌خودشان را یاد بگیرند به‌معنا و مفهوم این بخش در رابطه با کل داستان و چشم‌اندازهای سایر شخصیت‌ها توجه می‌کنند؛ در این صورت است که آن‌ها متوجه می‌شوند چه عواملی موجب می‌شود که آن شخصیت‌ها، آن دیالوگ‌ها را بگویند که می‌گویند.

عامل دیگری که در رکود علمی در کشور سهیم است به مدرک‌گرایی مربوط می‌شود. ممکن است در این باره هم مطالب لازم را بگویید؟
مدرک تحصیلی هرگاه معیاری برای شایسته‌سالاری و رشد جامعه علمی در نظر گرفته شود، چیز خوبی است اما مدرک را همه‌چیز پنداشتن و تمام هم و غم خوش را به‌سوی آن سوق دادن مسیری است که در نهایت ریشه هرگونه نوآوری و توان علمی را می‌خشکاند زیرا در یک جامعه مدرک‌گرا تنها مدارس و دانشگاه‌ها و دیگر مراکز آموزشی، نهادهای محوری جامعه محسوب می‌شوند و در نتیجه مراکز صنعتی و فعالیت‌های تجاری و کشاوزی و غیره به حاشیه رانده می‌شوند. در چنین وضعیتی تورم ناموزون و لجام گسیخته در آموزش عالی به‌وجود می‌آید که همین امر، بیکاری و کم کاری را در جامعه به دنبال خواهد داشت. مراکز و متولیان آموزشی که در این شرایط لجام‌گسیخته به‌صورت کارگاه مدرک‌سازی درآمده‌اند، مبدل به‌نهادهایی می‌شوند که مقدمات لازم برای تولید و افزایش افراد با درجات و مدارک مختلف را فراهم می‌سازند. همین امر از طرف دیگر موجب فشار بر اقشار محروم جامعه و بی‌بضاعت می‌شود که توان بهره‌گیری از مدارک لازم را ندارند.
 
در چنین وضعیتی دو حوزه دانش و حاکمیت نیز به‌هم نزدیک می‌شوند و  رانت‌خواری در حوزه فعالیت نخبه‌های علمی رسوخ کرده و دیگر نمی‌توان امیدی به برداشتن گام‌های بلندی برای رشد و پیشرفت علم داشت.
 
ارزیابی از وضعیت مدرک‌گرایی در ایران دارید؟
با کمال تأسف باید بگویم، جنبه منفی مدرک گرایی یعنی «مدرک‌زدگی» در جامعه امروز ما حاکم است زیرا  زمان تأسیس نظام آموزش عالی نوین در ایران، ما جزو کشورهای جهان سوم محسوب می‌شدیم. هنوز هم پس از گذشت بیش از 70 سال باز هم جهان سومی به‌حساب می‌آییم. افزون بر این، همه پی‌آمدهای منفی مدرک‌گرایی را هم به‌عینه به‌چشم می‌بینیم؛ به‌عنوان مثال تنها مدارس عالی و دانشگاه‌ها در معامله‌های ملی و بین‌المللی اثر گذارند یا بیکاری به‌ویژه در قشر جوان تحصیل کرده و متخصص رو به افزایش است اما مهم‌ترین پیامد مدرک‌گرایی همان فرار مغزها در ایران است که به‌طور قطع ناشی از نارضایتی شغلی و حرفه‌ای قشر تحصیل‌کرده رده بالا است. این موضوع همچنین ممکن است معلول ناهماهنگی در برنامه‌ریزی‌های مربوط به‌توزیع و مصرف مدارک تحصیلی باشد زیرا بین دانشگاه‌ها و مراکز صنعتی و یا بازار کار روابط بسیار ضعیفی حاکم است.
 
از مجموع این سخنان چه برداشتی می‌توان داشت؟
نمی‌دانم تا چه اندازه موفق شدم نظام آموزشی کشور را آسیب‌شناسی کنم. به‌هرحال مسائل مربوط به‌فرار مغزها، مدرک‌گرائی و حافظه‌محوری در آموزش و پرورش ما همگی ریشه در نظامی دارند که تقلیدی است و برای حل این مسائل نیز چاره‌ای جز این نداریم که طرح جدیدی ارائه کنیم. نظام آموزش جدید ما باید با انقلاب اسلامی‌مان هماهنگی لازم را داشته باشد؛ یعنی اهدافی را دنبال کند که به‌خداشناسی، خودشناسی و طبیعت‌شناسی منتهی شود.
 
نظام آموزشی حاکم بر کشور چون تقلیدی است توانایی تطابق با شرایط و مقتضیات بومی را ندارد. متولیان این نظام هم که مقلدان آموزش و پرورش غربی‌اند و خود با اصول نظام آموزشی غربی پرورش یافته‌اند نمی‌توانند منشاء اثری در خودباوری علمی و فرهنگی باشند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها