گزارش ایبنا از نشست تخصصی «دین، فرهنگ و اخلاق در جامعه ایران»
ماحوزی: نیازهای اجتماعی در ساخت فلسفه و عرفان نقش مهمی دارند/ نظام فلسفی را با آثار فیلسوفان مسلمان تحلیل کنیم
رضا ماحوزی، استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در نشست تخصصی «دین، فرهنگ و اخلاق در جامعه ایران» گفت: نیازهای اجتماعی در ساخت فلسفه و عرفان نقش مهمی دارد و فیلسوفان مسلمان ایران در آثار خود به تحلیل یک نظام فلسفی میپردازند.
شریعتی و ماجرای فلسفیدن
در این نشست ماحوزی سخنانش را حول موضوع «پیوند فرهنگ با مجموعه دین (معارف وحیانی و آموزههای عرفانی و فلسفی)» ایراد کرد و به مساله اسلام در خاورمیانه اسلامی و ایران پرداخت و گفت: مساله مورد توجه در مواجهه خاورمیانه و ایران با اسلام در این است که چرا باید میراث فکری گذشته را به زبان آورد تا مبنایی برای حال و بینشی برای آیندهنگری باشد؟ آثار فلاسفه در کجای زندگی و حال ما قرار دارند.
وی ادامه داد: به نظر میرسد امروزه مولفههای بسیاری در ذهن و ضمیر انسان امروزی رخنه کرده است که دیگر «میرداماد» در گوشهای از تفکر ما وجود ندارد. در این بین یک مساله اتهامی به نام «اسلام تاریخی» نیز وجود دارد. اگر ما اسلام ایرانی را در زمینه عربی و غربی بگذاریم میبینیم که این امر ابعاد مختلفی دارد. ادعا بر این است که آنچه ایرانیها با نام اسلام ساخته و پرداختهاند یک اسلام اعتقادی است که پوستهای بر محتوای درونی آن قرار دادهاند.
این عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی با اشاره به رویکرد دکتر علی شریعتی و مواجهه وی با فلسفه اظهار کرد: میخواهم به نمونه بزرگی اشاره کنم و آن نگاه شریعتی به فلسفه است. وی در نوشتههای خود از ما (خوانندگان) میخواهد تا فلسفه اسلامی نخوانیم. او برای اسلام الگوهایی مانند زینب (س)، امام حسین (ع) و ابوذر را معرفی میکند که هنوز عرفانی نشدهاند. به عبارتی از نگاه شریعتی اسلام ناب را باید در علم زینب (س) و ابوذر جست. از نظر وی آثار و تفکر بوعلی، عینالقضات همدانی و دیگر متفکران دردی از شناخت اسلام دوا نمیکند.
جریانهای موثر بر تفکر در میان فلاسفه
ماحوزی با اشاره به اینکه در مکاتب فلسفی فیلسوفان اسلامی چهار جریان عمده وجود دارد، گفت: هنگامی که به عمده آثار ابنسینا، خواجه عبدالله انصاری و یا ملاصدرا رجوع میکنیم به خوبی میتوانیم چهار جریان عمده را در تولید آرا و نظریات آنها ببینیم که در یک نقطه به هم رسیدند. محور این چهار جریان نیز «برهان» و یا «دیالوگ» است. با یک مثال بهتر میتوان به این موضوع اشاره کرد ملاصدرا «جوهر» را به سه قسم ماده، صورت و جسم تقسیم میکند و اعتقاد دارد جسم از ترکیب ماده و صورت به دست میآید اما ما برای یک جسم یک هویت مستقل قائلیم.
وی ادامه داد: با این تفسیر میتوان گفت وحدت این چهار جریان را در یک هویت مستقل میبینیم. وقتی بوعلیسینا از باب دیالوگوار خود وارد بحث میشود یکی از منابع وی سنت فلسفی و عرفانی پیشینیان است که این رجوع به پیشینیان میتواند یکی از اقسام چهارگانه جریان باشد. اندیشه وحیانی صدر اسلام، عرف عامیانه و نیازهای روزگار سه جریان دیگری است که میتواند به تولید آراء و نظریات فلاسفه کمک کند.
بنا به گفته ماحوزی، کلام وحی و کلام ائمهاطهار (ع) منبع دیگر معرفتی برای فلاسفه و عارفان است. بحث نیازهای زمانی دیگر مبحثی است که در آراء و نظریات فیلسوفان تاثیر دارد، به عنوان مثال مرحوم علامه مطهری در نظریههای خود به مباحثی اقتصادی در «بانک» و «حقوق زنان» اشاره میکند. این بحث مرحوم مطهری برخاسته از نیازهای زمانه است.
تحلیل یک نظام فلسفی در آثار فیلسوفان
این پژوهشگر حوزه فلسفه ادامه داد: نیازهای اجتماعی بشر در ساخت فلسفه و عرفان نقش بسزایی دارد. همانطور که گفتم چهار جریان سنت پیشینیان، اندیشه وحیانی، عرف عامیانه و نیازهای روزگار برحسب متد دیالوگ و برهان باعث میشود گذشته میراث فکری و فرهنگی ما به زمان حال آورده شود تا موضوع زمانه براساس آنها تقریر کرده است. معضل اساسی جامعه معاصر ما این است که معضلات خود را تقریر نمیکنیم.
ماحوزی با بیان اینکه متفکران دههها و سدههای متوالی کار تکمیل آراء همدیگر را برعهده نداشتند، گفت: هرکدام از این متفکران در زمانه خود به صدر اسلام و متن کتاب مقدس رجوع کرده و هرکدام سعی در برداشتن شکاف تاریخی را دارند این فلاسفه از اتهام غیرخالص بودن آراء خود نیز برکنارند زیرا متن کتاب مقدس را در هیات یک آموزه مطرح میکنند.
وی در ادامه سخنانش به آثار برخی از فلاسفه ایرانی مسلمان اشاره کرد و گفت: ابوعلی سینا بر برخی از سورههای قرآن تفاسیر مناسب و درخوری نوشته است. در کنار آن کتاب «المیزان» اثر علامه طباطبایی، «دولتالتاج» اثر قطبالدین شیرازی و «اساس التوحید» نوشته میرزا مهدی آشتیانی و همینطور کتاب «جمود عقل و جهل» اثر امام راحل از جمله آثاری هستند که یک نظام فلسفی را تحلیل میکنند.
ماحوزی افزود: موضوع «اسلام ایرانی» که آنرا با عنوان اسلام فرهنگی نیز میشناسیم یک مزیت عمده دارد و آن این است که این اسلام ایرانی دوشادوش زبان فارسی به احیا و بازسازی اندیشه «ایرانشهری» پرداخته است. اسلام فرهنگی رکن جداییناپذیر جامعه ایران است که در این هزار و اندی سال به ایران و اسلام خدمت کرده است. آمیختگی اسلام، وحی و فلسفه با نیازهای زمانه کمک کرده تا هزار و 400 سال به اسلام و آموزههای آن محتوا بدهیم تا برای آیندگان و فرزندانمان استمرار فرهنگی ایجاد کنیم.
کمک دین به ارتقا فضایل اخلاقی
عبدالله صلواتی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید رجایی دیگر سخنران این نشست بود. وی با موضوع «پیوند دین و اخلاق براساس نظریه سلولی» به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: فضایل اخلاقی در زمینه دینی حالت صفر و یک خود را از دست میدهد، زیرا دین فضایل را ارتقا داده و با فضیلت حداقلی اغنا نمیشود. قرآن کریم فضیلتهای بالاتری برای مفاهیمی که در دسترس بشر است متصور شده به عنوان مثال مفهوم «سخاوت» مسبوق به درخواست انسان از کسی میشود اما خداوند در قرآن فضیلت بالاتری با نام «جود» مطرح میکند که مسبوق به درخواست نیست، به تعبیری در سطح بالاتری از سخاوت از انسان دعوت به بخشش میکند.
صلواتی با اشاره به تغییر در الگوها گفت: در دین اساس الگوها، الگوهای توحیدی است که با نیت فاعلی همسو هستند. اگر رفتارها برای تقرب و رضای الهی نباشد در سطح پایینتری میماند. نظریه سلولی اخلاق را در دو وجه «اخلاق متعارف» و «اخلاق متعالی» بررسی میکند در این نظریه اخلاق متعالی در پرتو دین و هسته غیرفروکاهشی اخلاقی قرار گرفته است اگر ما بخواهیم اخلاق را ناظر به جامعه ایرانی بررسی کنیم باید سلول سومی با عنوان «زیستبوم» به آن اضافه کنیم.
«مراجعه به خویشتن» اساس رسیدن به حقیقت
این پژوهشگر حوزه فلسفه ادامه داد: شرایط اجتماعی، تاریخی و آداب و سنن از جمله مولفههای زیست بوم است. جامعه ایرانی با سابقه تاریخی مملو از ناپایداریهای شرایط اجتماعی است این ناپایداری اخلاق اجتماعی خاصی را شکل میدهد. در این جامعه کدهای اخلاقی خاصی مانند همرنگی با جماعت و سایر مسایل وجود دارد. پیش از تکثیر این کدهای اخلاقی ژن اخلاقی دستکاری میشود یعنی فضایل اخلاقی تفسیرهای خاصی پیدا میکند.
صلواتی ادامه داد: دروغگویی میتواند یکی از آن تفسیرها باشد کسی که دروغ میگوید اما کمتر به دروغگویی خود اعتراف میکند زیرا اعتراف دارد حرفی را که زده منتسب به حزب، گروه و دیدگاهشان بوده و دروغ نیست. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میگوید استبداد در قرون وسطی فرانسه حق شاه بود و مردم آن را به عنوان حقوق شاه پذیرفته بودند یعنی این مصداق اخلاقی تفسیری از حق شاه است. در هرج و مرجهای اخلاقی یک ابزار برای رسیدن به حقیقت اخلاقی وجود دارد و آن مراجعه به خویشتن است.
نظر شما