به مناسبت انفجار دفتر نخست وزیری به دست منافقان و شهادت رجایی و باهنر
هدیه کتاب و ناگفتههایی از شهید رجایی/ اعتراض صابریفومنی به ثبت اختلافات در کتاب «مکاتبات شهید رجایی با بنیصدر»
هشتم شهریور ماه برابر با سالروز شهادت محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر است که به همین مناسبت برخی کتابها را برای یادآوری این رویداد مرور کردیم.
آتش و دود ساختمان نخستوزیری را دربرگرفت
انفجار دفتر نخستوزیری در برخی کتابها و اسناد بررسی و در دل خاطرات بعضی سیاستمداران و دولتمردان نیز ثبت شده است. حادثهای که همه از آن متاثر شدند و آن را یکی از خاطرات تلخ تاریخ جمهوری اسلامی دانستند. در این گزارش به مرور این حادثه بر اساس برخی منابع از جمله «امام خمینی و مهار فتنه بنیصدر و منافقین»، «تاریخ انقلاب اسلامی (ریاستجمهوری دورههای اول –چهارم)»، خاطرات «حجهالاسلام علیاکبر ناطق نوری»، «خاطرهها» محمدی ریشهری و «روایتی از زندگی و زمانه آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی» پرداختیم.
در شرح دقیق حادثه انفجار در کتاب «امام خمینی و مهار فتنه بنیصدر و منافقین» آمده است: «حادثه انفجار در ساعت ۳ بعدازظهر روی داد و در این ساعت، آقایان محمدعلی رجایی رییسجمهوری و دکتر محمدجواد باهنر نخستوزیر و چند تن از مقامات نظامی و امنیتی کشور در یک جلسه فوقالعاده شرکت داشتند. در پی انفجار بمب که گفته میشود در داخل یک کیف دستی جاسازی شده بود، قسمتهایی از طبقه اول و طبقه دوم ساختمان نخستوزیری در مجاورت خیابان پاستور دچار حریق شد و آتش و دود فضای محل انفجار را فرا گرفت. در این حادثه محمدعلی رجایی رییسجمهور و دکتر محمدجواد باهنر نخستوزیر و چندتن از مقامات مملکتی که در جلسه مذکور حضور داشتند به درجه رفیع شهادت نایل شدند و مجروحان حادثه با کمک ماموران و پرسنل نهادهای انقلابی به بیمارستانها انتقال یافتند و تحت مراقبتهای درمانی و پزشکی قرار گرفتند.»
در کتاب «تاریخ انقلاب اسلامی (ریاست جمهوری دورههای اول –چهارم)» نیز با بیان حادثه انفجار میخوانیم: «ریاستجمهوری رجایی و نخستوزیری باهنر بیش از یک ماه به طول نکشید. تنها دو هفته پس از تشکیل کابینه رجایی و باهنر در تاریخ 8 شهریور 1360 در ساختمان نخستوزیری و هنگامی که در حال استماع گزارشی از وضع امنیتی کشور بودند، به وسیله انفجار بمب توسط منافقین به شهادت رسیدند.» (ص 38)
در میان خاطرات برخی از سیاستمداران به این حادثه اشاره شده و از جمله در کتاب خاطرات «حجهالاسلام علیاکبر ناطقنوری» آمده است: «ما هنوز گرفتار ماجرای هفت تیر و ضایعاتش بودیم که حادثه هشت شهریور به وجود آمد. در نمازخانه مجلس بودیم که یک مرتبه صدای انفجار شنیدیم. آقای احمد اسلامی، معاون پارلمان دولت خبر آورد که انفجار در دفتر آقای رجایی و باهنر که در جلسه شورای امنیت بودند، اتفاق افتاده است. آقای کشمیری هم دبیر این جلسه بود که او هم عامل نفوذی بود معالاسف حتی شهید رجایی به ایشان اعتماد پیدا کرده بود.» (ص 247)
تحلیلهای سیاسی از انفجار دفتر نخستوزیری
حجتالاسلام محمد محمدی ریشهری درباره نحوه پیگیری این انفجار مینویسد: «پیگیری فاجعه نخستوزیری به دلیل آنکه مبنای صحیح اطلاعاتی نداشت، خود تبدیل به فاجعهای دیگر شد (شاید انگیزههای سیاسی و حداقل سوءظنهای سیاسی هم در این رابطه بینقش نبودند) مشکل از اینجا ناشی شد که کسانی به پیگیری فاجعه نخستوزیری ماموریت یافتند که تخصصی در این کار نداشتند و از این رو به جای تکیه کردن بر اسناد اطلاعاتی و قضایی برای اثبات اتهامات متهمین، بر تحلیلهای سیاسی اعتماد میکردند.» (ص 185)
رئیس مجمع تشخیصمصلحت در کتاب «روایتی از زندگی و زمانه آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی» میگوید: «رجایی، باهنر را نخست وزیر کرد و دولتی یکدست شکل گرفت ... 11 مرداد امام حکم ریاستجمهوری رجایی را تنفیذ کرد اما هنوز یک ماه از این حکم نگذشته بود که در هشتم شهریورماه دفتر نخستوزیری در آتش انفجار سوخت. وی در بیان تاثر خود از شهادت آنها آورده است: «لحظات بسیار تلخی بود. بعد از فاجعه دفتر حزب تازه داشتیم به تعادل میرسیدیم با تشکیل دولت و تقویت مجلس که دچار این مصیبت شدیم.» (ص 314)
کتاب یادگاری و هدیهای برای دوست
مرور آنچه از توصیف نحوه شهادت رجایی و باهنر در خاطرات سیاستمداران ثبت شده، حاکی از آن است که منش و کنش رئیسجمهور و نخستوزیر شهید باعث شد تا برای همیشه در ذهن مردم ماندنی شوند. شیوه مملکتداری و رفتار با مردم اسنادی است که در دل تاریخ به یادگار مانده است به طوری که در برخی کتابها و خاطراتی که درباره شهید رجایی به جا مانده به نوع رفتارش اشاره شده است. در کتاب «خلاصه خوبیها: ناگفتههایی از زندگی شهید رجایی» تالیف غلامعلی رجایی به بیان خاطراتی از رئیسجمهور شهید پرداخته است. در این قسمت برخی خاطراتی که بیارتباط با کتاب نیست را انتخاب کردیم که در زیر میخوانید.
مرتضی استادعلی مخملباف در خاطرهای از رجایی نقل میکند و میگوید: «یکبار که روزهای پایانی سال را میگذراندیم و بحث تعطیلات نوروزی مطرح بود، آقای رجائی بحث هدیه را بین ما مطرح و پیشنهاد کرد، هر یک از شما هر کتابی که دلتان میخواهد بیاورد و در آخرین جلسه روی میز بگذارد تا پس از امتحان هر کسی یکی از آنها را به عنوان یادگاری و هدیهای از دوست خود بردارد. ایشان مانع از این میشد که کسی کتابی را نشان بکند و از زیر بردارد. از جمله خود من کتاب ایشان را کادوپیچی شده نشانه کرده بودم اما نتوانستم بردارم. ایشان به من گفتند: «به ترتیب از بالا بردارید.»
اختلاف میان رجایی و بنیصدر بر سر میزان اختیارات رئیسجمهور
کیومرث صابریفومنی، پایهگذار موسسه گلآقا در کتاب «مکاتبات شهید رجایی با بنی صدر» با بیان برخی مسائل میان بنیصدر و رجایی برای ثبت در آینده و اختیار قضاوت به آیندگان آورده است: «در رابطه با اختلافی که بین آقای رجایی و بنیصدر بر سر میزان اختیارات رئیسجمهور در رابطه با دولت بود، یک روز به ایشان مراجعه کردم و گفتم: «این مطلبی را که میخواهید در کتاب مکاتباتتان با بنیصدر بیاورید و از من خواستهاید آن را بنویسم، این برخلاف قانون اساسی است و به نظر من کاری را که شما کردهاید خلاف قانون اساسی است.» گفت: «اگر این کار خلاف از ما سر زده است چه اشکالی دارد ملت ایران بفهمند رجائی برخلاف قانون اساسی عمل کرده است و چرا ما این را نگوییم؟» ایشان خیلی آزاداندیش بود و میگفت حالا که خلاف کردهایم، باید کاری بکنیم مردم بفهمند ما برخلاف قانون اساسی کار کردهایم، شاید ملت راضی نباشد و این در شرایطی بود که همه به قطعیت رسیده بودند که بنیصدر انقلاب را منحرف خواهد کرد.»
عباس صاحبالزمانی نیز در خاطرهای اشاره میکند: « آقای رجائی گاهی تذکرات خاصی را به بچهها میداد که حاکی از ریزبینی او بود. مثلا به آنها میگفت: اسمتان را تنها روی جلد کتابهایتان ننویسید بلکه اسامیتان را در صفحات داخل کتابهایتان در مضرب عدد 5 یعنی 15 ـ 25 و... هم بنویسید که اگر بر اثر اتفاقی جلد رو یا پشت جلد کتابتان جدا شد با مراجعه به داخل صفحات کتاب به راحتی بتوانید بفهمید کتاب متعلق به شما هست یا نه.»
نظر شما