ناهید عبقری، مدیر نشر بانگنی و نویسنده جدیدترین شرح مثنوی در یادداشتی به بررسی جهانبینی و هستیشناسی مولانا پرداخته است. او در این یادداشت دیدگاهش را نسبت به جهانبینی فلسفی و عرفانی مولانا بیان کرده است.
ناهید عبقری- مولاناپژوه: آنچنانکه میدانیم مولانا در دامان تربیت پدر، «سلطان العلما» که به علوم عقلی و نقلی و فضایل عصر خویش آراسته بود، در فضایی «حق محور» و «توحیدی»، با همان جهانبینی اکتسابی پرورده شد. تأثیر طرز تفکر و جهانبینی سلطانالعلما را از طریق مقایسه و بررسی کتاب «معارف» که صورت مجالس و مواعظ ویاند، به وضوح میتوان در اندیشه مولانا و در لابهلای آثارش یافت.
این اثر در تمام دوران جوانی و تحصیل تا حدود 38 سالگی که خورشید وجود «شمس تبریزی» در زندگیاش طالع شد ادامه یافت؛ اما بعد از آن، توفانی سهمناک هستیاش را در هم نوردید و از وجود مولانا که به گفته خود وی، «سجاده نشین باوقاری بود»، «عاشقی بی قرار» را به تصویر کشید و در پرتو آتشی که شمس در جان او افروخت، گویی همه جا و همه چیز را با نگاهی دیگر میدید و چنین بود که «هستیشناسی» مولانا کمال افزونتری یافت؛ زیرا در میان شعلههای فروزان عشق لحظه به لحظه تعالی مییافت و دمبهدم با قوت و توانی که عشق حقیقی به عاشق میدهد، در مییافت که این هستیهای صوری که دلبسته و وابسته بدان است، چیزی جز «هستیهای مجازی و فناپذیر» نیست و در رها کردن آن توانا میشد تا آنجا که توانست قید و بندهای عالم محسوس را که هولناک و مانع ظهور و تجلی حقیقت در انساناند، رها کند؛ بنابراین به قمار عاشقانهای که شمس، وی را بدان فرا خوانده بود، تن در داد و یکباره از دام «هستی مجازی» که بعدها آنرا «مُردگی» نامید، رها شد و گفت: «مُرده بدم، زنده شدم. گریه بدم، خنده شدم» و بدینسان با این تجربه جدید و گشوه شدن چشم او به حقایق، جهانبینی و هستیشناسیاش در مقام اتصال به «حقیقت»، کامل و متعالی شد.
با چنین احوالی، این انسان سترگ حدود 70 هزار بیت در دو اثر جاودانهاش «دیوان کبیر» و «مثنوی معنوی» سرود و از اوج آسمان معرفت که همان آزادگی از قیود عالم ماده است، با دیدگاهی کلنگر به انسانها که در واقع «هستیهای صوری»اند و تعلقاتشان نگریست و اندوهگین از خواب آلودگی و غفلت خلق سخن گفت؛ سخنانی که همه در جهت ترغیب به رهایی و آزادگی است. رهایی انسان از قیودی که بدان وابسته است و ورود به عوالم معنوی که در فراسوی ماده میتوان آن را یافت، زیرا در دیدگاه توحیدی او به موجب آیه شریفه (15/29): [... و در او از روح خود (یک روح بزرگ) دمیدم]، «روح عالی عِلوی» دمیده شده است که نفس ناطقهاش در پرتو انبار این روح عالی میتواند کمال یابد و با آن متحد گردد؛ پس هر آنچه که وی را در این ارتقا یاری دهد، خوب و مفید است و هر چیزی که او را از این کمال دور کند، بد و ناپسند بهشمار میآید، از آنجا که آدمی برای ترقی و کمال و به عنوان اشرف «مخلوقات» آفریده شده است.
در یک جمعبندی اجمالی از آرای او میتوان بنیان «نظام جهانبینی مولانا» را بر یک اصل کلی استوار دانست که آن «وحدت وجود» است به سبک و اندیشه خاص او که برخاسته از تجربه شهود و حضور وی در مراتب عالی هستی است، بدین معنا که مولانا «عالم محسوس» را برخاسته از تجلیات «هستی مطلق» یا «ذات هستی» میداند، همانگونه که «افلاطون» یا «فلوطین» و کثیری از دانشمندان و متفکران اسلامی و غیراسلامی نیز به همین توارد درک رسیدهاند و میرسند؛ پس در نگاه و اندیشه او در کل هستی، یک «وجود حقیقی» یا قائم به ذات موجود است که با فیض اقدس در «احدیت وجود» متجلی شد و با فیض مقدس در «واحدیت وجود» تجلی یافت و هر چه هست از پرتو تجلیات اوست که عالم امکان نامیده میشود و قائم به ذات حقتعالی است و بدین لحاظ از هستی صوری یا هستی مجازی و فناپذیر برخوردار است و شأن دل بستن و وابسته شدن را ندارد .
1- وجود: «وجود» اساسیترین مفهوم و مدار تفکرات و بحثهای دینی و فلسفی است و بخش عظیمی از حکمت فلاسفه بزرگ یونان، مانند سقراط، افلاطون و ارسطو را شامل میشود و اندیشمندان بزرگ اسلامی، مانند فارابی، بو علی سینا، ملاصدرا و گروهی دیگر در آن تعمق کرده و فلسفه اسلامی را بنیان نهادهاند «وجود» در فارسی «هستی» نامیده میشود. یک حقیقت است که دارای وحدت حقه حقیقیه است و کثرت ذهنی یا خارجی در آن راه ندارد.
2- وحدت وجود: «وجود» که همان «واجب الوجود» است، حقیقت یگانهای است که در مراتب و درجات مختلف و با شدت و ضعف، در سراسر موجودات سریان دارد و از این جهت آنرا به نور تشبیه میکنند که در مراتب گوناگون و با درجات مختلف ظاهر میشود، نور هم مانند «وجود»، ظاهر به ذات و مظهر غیر است که منشا ظهور ماهیات شده است و اینهمه اختلاف صُوَری را که در هستی میبینیم، به سبب تغایر و تباین ذاتی ماهیات است.
3- اتحاد ظاهر و مظهر: در نگاه او، تجلی حق که سبب آشکار شدن «مظهر» شده ، با «مظهر» اتحاد یافته است:
چون خدا اندر نیاید در عیان نایب حقاند این پیغمبران
4- وحدت وجود و وحدت موجود: که به آن «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت» نیز میگویند. عارفان «عالم امکان» را به اعتبار آنکه از «هستی مطلق» وجود صوری یا این جهانی یافته است، هستی یکپارچهای میدانند که حقیقت در مراتب متعدد در آن متجلی شده است. در ارتباط با همین امر میفرماید:
منبسط بودیم و یک گوهر همه بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گُهر بودیم همچون آفتاب بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره شد عدد چون سایه های کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق تا رود فرق از میان این فریق
«وحدت گرایی» مولانا از مواردی است که پژوهشکنندگان غربی به آن بسیار علاقهمند هستند و محققانی که در «مطالعات تطبیقی ادیان» و در بخش تقریب ادیان و مذاهب میکوشند، بدان مشتاقاند تا در بررسی و انتشار تعالیم او به این مهم توفیق یابند.
نظر شما