به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) اصغر كاظمي، خاطره نويس و پژوهشگر جنگ، سال 1344 در تهران متولد شده است. قله 1904، از لندن تا فاو، خرمشهر در اسناد ارتش عراق، بمو، قصه قصر شیرین و دسته یک، کتابهای منتشر شده و حاصل حضور او در جبهههاي جنگ تحميلي صدام عليه ايران و تاملات وي در اين باره است.
دغدغه و حساسیت و دقت نظر كاظمي آثارش را در زمره بهترین خاطرات منتشر شده دفاع مقدس قرار داده است. از جمله كتاب «بمو» در سال 1380 و در بخش پژوهش، كتاب سال دفاع مقدس شناخته شد.
اصغر كاظمي در باره تازهترين كتابش «دسته يك» كه سه چاپ را پشت سر گذاشته، گفت: روی جلد کتاب کلمه «بازروایی» آمده و این به معني بررسی دقیق و موشکافانه از خاطرات شب عملیات والفجر 8 است.
وي افزود: برای بازگویی این خاطرات، رزمندگان دسته یک گردان حمزه لشکر 27 محمد رسول الله (ص) را انتخاب کردیم. هدف هم اين بود كه اكنون و پس از گذشت سالها به اين بيانديشيم كه نوجوانان بسيجي با چه انگيزهاي به اختيار خود و مشتاقانه پا به راه جانبازي نهادند و به كدام سبب پيرمردان زندگي خود را ترك ميگفتند و تن و دل به درياي خطر ميزدند؟ از اين رو تصميم گرفته شد كه احوال و ماجراي كوچك ترين واحد نظامي رزمنده در يك شب عمليات كه مدتي با هم زندگي جمعي داشته و با اعمال و اقوال يكديگر آشنا بودهاند، گردآوري و ارائه شود تا نسل حاضر و آتي بدانند كه هزاران رفته و راه يافته به جبهه و جنگ، از كجا آمدهاند، چه افكاري در سر داشته و چه كردهاند.
وي دلیل انتخاب دسته یک گردان حمزه را براي اين بررسي، آشنایی با این دسته از زمان جنگ عنوان كرد و افزود: شب عمليات در چادر این دسته بودم و حتی دو هفته بعد از عملیات در کنار این بچه ها در اردوگاه به سر میبردم. بعد از جنگ هم به صورت پراکنده این سوژه در ذهنم بود تا این كه کار را شروع كردم و چهار سال به طول انجامید. البته این قابلیت بود که به جای دسته يك، دسته ديگري از گردان و لشکر یا یگان دیگری انتخاب شود، ولی باید موضوع را خوب ميشناختم تا بتوانم زیر ذرهبین قرار دهم. اگر من این دسته را از لشکر دیگری انتخاب میکردم، کار زمان بیشتری میبرد. من با امکانات و زمینه ذهنی و آشنایی که با این دسته داشتم، كار این همه سال طول کشید.
اصغر كاظمي در باره ويژگي اصلي كتاب «دسته يك» گفت: این کتاب یک نمونه از روند تحقیق و بررسی دقیق شب عملیات است و دیگران هم میتوانند از این شیوه استفاده کنند و خاطرات شب عملیات دستهشان را به رشته تحریر درآورند. البته ممکن است این شیوه ایرادهایی داشته باشد که آنها میتوانند گوشزد یا در بازگویی خاطراتشان این ایرادها را برطرف کنند. همچنين ميتوانند بیایند و با ناشر «دسته يك» (دفتر ادبیات و هنر مقاومت) صحبت کنند. اين علاقهمندي وجود دارد که کتابهای مشابه چاپ شود. سعی ما این بود که یک چادر از هزاران چادر اردوگاه کرخه را انتخاب و ابعاد مختلف نظامی، اجتماعی و دوستیها، رفاقتها و حتی درس خواندن رزمندگان کوچکترین واحد يك یگان پیاده را بیاوریم تا به شب عملیات برسیم.
وي با اشاره به زمان طولاني نگارش و تدوين اين كتاب اظهار داشت: همین مدت، مطلب بسیار مهمي را میرساند که پیدا کردن بچه های بسیجي کار مشکلی است. زیرا آنها گمنامند. ما یک سال روی آمار و آرایش نظامی دسته کار کردیم تا به این نتیجه رسیدیم اگر کسی بخواهد دسته دو گردان حمزه را کار کند، میبیند که آمار و آرایش این دسته در هیچ بایگانی دولتی ثبت نشده است. بعد از یک سال که اسامی پیدا شد، به دنبال آنها در تهران و شهرستانها بودیم. زیرا بچههای دسته بعد از شب عملیات به یک لشکر دیگر و بعد از جنگ هم دنبال کار و زندگی خود رفته بودند.
نويسنده «قله 1904» ادامه داد: در مقدمه کتاب آمده؛ تو خیره سری کار نادیده هیچ/ ندانی تو آیین رزم و بسیج. در حقیقت با این شعر فردوسی، تاریخ بسیج مردمی به 800 سال پیش بر میگردد. بسیج واژه بسیار قدیمی و باستانی ایرانی است و امام(ره) هم واژه بسیج را بارها استفاده و از این واژه به بزرگی یاد کردند. با عنایتی که داشتند یک معنای دیگری به بسیج مردمی دادند. سعی ما هم این بود که معنی و مصداقی از آن را در این کتاب ارائه بدهیم. بسيجيان نیروهای مردمی بودند که داوطلبانه و بدون هیچ چشمداشتی پا به میدان گذاشتند و بعد از جنگ هم بیادعا به دنبال کار و زندگی خود رفتند.
اصغر کاظمی افزود: گمنامی، بزرگترین مشکل کار ما بود. اگر میخواستیم فرماندهای را پیدا کنیم کار سادهای بود. زیرا شناخته شده بود. ولی کسی از بسیجی با ماموریت حمل مجروح در فلان دسته خبری ندارد. برای نگارش فصل پنجم کتاب «ذسته یک» که از فصلهای زیبای این کتاب و مربوط به يكي از راويان به نام حمیدرضا رمضانی است، او را پیدا نمیکردیم. با وجودی که چهار آرایش دسته را به دست آورده بودیم، ولی بچهها از او خبری نداشتند. بالاخره به این فکر افتادیم که در روزنامه جام جم و همشهری آگهي بدهیم. این کار 6 ماه ادامه داشت تا بالاخره تلاشهای ما نتیجه داد. رمضانی تماس گرفت و متعجب گفت: من فرمانده گردان نیستم، مسوولیتم فقط حمل مجروح بود. چیزی ندارم که بگویم. شگفتزده بود که از حمل مجروح چه چیزی میخواهیم بدانیم. من هم گفتم که مشتاق دیدار شما هستیم و ماههاست دنبال شما میگردیم. نتیجه این دیدار یک مصاحبه بسیار زیبا از خاطرات حمل مجروح دسته یک بود.
وی با اشاره به زیبایی دفاع مقدس در ایران که رزمندگان داوطلبانه به جبهه میرفتند، گفت: فصل سوم همین کتاب در باره اصغر لک علیآبادی، جنگزده خرمشهری است که با خانواده به تهران آمده، ولی داوطلبانه با نیروهای تهرانی به منطقه بر میگردد. یا در فصل دهم کتاب نجات باقری، دانشجويی دزفولی حاضر است که در تهران تحصیل میکرده و داوطلبانه به عنوان امدادگر دسته یک در جبهه خدمت میکند. قصد ما این بود که بگوییم دستههای دیگری هم شبیه این دسته از نیروهای داوطلب و مردمی بودند.
اصغر كاظمي تصريح كرد: آنان شب حمله در فاصله نیم متری همديگر در یک ستون حرکت میکردند. ما سرنوشت یک تکه کوچک از ستون 500 نفری را در این کتاب گردآوری کردیم تا مخاطب ببیند چه حکایتی دارند و با چه دل پاکی پا به میدان گذاشتند؛ 7 نفراز بچههای دسته یک در شب عملیات والفجر 8 و در ظرف 10 دقیقه اول پیشروی، به شهادت میرسند. البته شاید در دستههای دیگر شرایط سختتر بوده، ولی حکایت این عملیات هنوز ادامه دارد و 4 نفر دیگر تا نیمه شب و از نیمه شب تا روشنایی 3 نفر دیگر به شهادت میرسند. 4 نفر دیگر این دسته هم در عملیاتهای دیگر به شهادت میرسند.
اين نويسنده دفاع مقدس افزود: ذات جنگ ما، مردمی بود. در کتاب «خرمشهر در اسناد ارتش عراق» اشاره کردهام كه در جنگ های کلاسیک، اگر فرمانده نباشد رزمنده نیست، جنگی هم نیست. چون فرمانده است که نیروها را به خط مقدم می آورد و این رزمنده مثل یک مهره جابه جا می شود. اما هدف ما این است که نشان دهیم هر بسیجی برای خودش سرگذشتی دارد و کاش می شد هر يك از بچههای ما را که شب حمله در یک ستون پشت سر هم قرار میگرفتند ، مورد بررسی قرار دهیم. دلهای همه آنها پاک بود. اما هر يك، سرگذشت و زندگی متفاوتی داشتند که جا دارد، کار بشود. حضور داوطلبانه آنها در کتاب منعکس شده است. مانند اين كه يكيشان دانشآموز بوده و نیمکت مدرسه را رها کرده و چقدر شیرین مجروحیت و جانبازی را میپذیرد و باز به جبهه میآید. اگر جنگ ما، جنگ کلاسیک بود، چون اطلاعات فرمانده حرف اول را میزد، ما باید اول سراغ آنها میرفتیم و رزمنده حرفی برای گفتن نداشت. اما با «دسته يك» نشان دادیم که اراده و انگیزه یک بسیجی بالاتر است.
وي افزود: اولین و سخت ترین گام در این تحقیق پیدا کردن آمار و آرایش نظامی دسته بود. از سال 1380 آمارهایی به دست آوردیم كه تقریبی بود. یکی از رزمندگان قدیمی دسته مانند محسن گودرزی میآمد و آمار دسته را مينوشت. ولی ممکن بود او اشتباه کند و ما مجبور بودیم جلسات گروهی بین بازماندگان دسته تشکیل بدهیم. چون آمار مکتوب دولتی موجود نبود، بچهها گاهی به شک میافتادند و طبیعی بود. 20 سال از این قضیه گذشته بود. کار به سختی پیش میرفت تا این که به خانواده شهید "سیروس مهدیپور" برخوردیم. سیروس سال 1365 شهید شده بود. دفترچه جیبی شهید را که ملاحظه کردیم مشخصات کامل افراد دسته و رسته آنها یادداشت شده بود؛ یعنی تمام اطلاعاتی که یک سال و نیم وقت ما را گرفت به صورت مستند در دفترچه این شهید یادداشت شده بود.
نويسنده «از لندن تا فاو» خاطر نشان كرد: قبل از این 85 درصد كار را پیش برده بودیم. با دیدن دفترچه از دفتر ادبيات و هنر مقاومت تا همه اعضاي گروه تحقیق خوشحال شدند و خاطره شیرین آن روز برای همیشه در یاد ما ماند. پس از این با توجه به اين كه 18 نفر از این دسته شهید شده بودند، بنیاد شهید پرونده اینان را در اختیار ما قرار داد. 90 درصد نشانیها درست بود. اما نشانی چند خانواده شهید تغییر کرده بود. سر مزار شهدا یادداشت میگذاشتیم تا دوستان یا خانواده شهدا تماس بگیرند. این ارتباط منجر به دیدار با خانوادهها شد و آنها با صبر و حوصله شخصیت شهدا را از کودکی تا شهادت معرفي کردند. از طریق راویان و همرزمان این شهدا هم به صحنههای جنگ و ابعاد نظامی آنها در جبههها پی بردیم. در واقع بخش اعظم این کتاب به رزمندگان شهید اختصاص دارد.
اصغر كاظمي با اشاره به كتاب ديگرش به نام «بمو» كه دفترچه یادداشت سردار شهید مجید زادبود، يكي از فرماندهان اطلاعات عملیات، در تهیه و تدوین کتاب کمک شایانی به وي کرد، گفت: هیچ وقت یادم نمیرود. اطلاعات آن دفترچه مثل نخ تسبیح همه حلقهها را ارتباط داد.
وي در ادامه اظهار داشت: نوشتن درباره جنگ تحميلي صدام عليه ايران، کار بسیار بزرگ و نویی در ايران است و ابعاد مختلفي دارد. کتابی مثل «بمو» شامل اطلاعات نظامی است و کتابی مثل «دسته یک» به نیروهای مردمی و داوطلب میپردازد. در کتاب «بمو» اطلاعات شناسایی نظامی در لفافه نوشتاری ارائه شده است. درست مثل جلد دوم کتاب «دسته يك» که در حال تحقیق و نگارش آن هستیم و در ظاهر یک سری مطالب قرارگاهی و نظامی و از بیسيمها، عکسهای هوایی، نقشهها و طرحهای اتاق جنگ است و بازگویی آنها، لحن و زبان خودش را می طلبد.
اصغر كاظمي در باره نحوه تدوين مجلدات «دسته يك» گفت: سعی کردیم برای مخاطب خاص که نظامیانند، آرایش نظامی را ارائه کنیم و مخاطبان عام را هم راضی نگه داریم، مانند آنچه در «بمو» رعایت کردیم. مطالب نظامی را با فضاسازی به شرایطی رساندیم که گویی خواننده پابهپاي راوي در منطقه حضور دارد و صحنه ها را می بیند.
وي در باره نحوه تفكيك جلدهاي اول و دوم كتاب «دسته يك» اظهار داشت: جلد اول بازروايي خاطرات و شامل اسناد شخصي شهداست. بيشتر جنبههاي انساني مد نظر بود. اما جلد دوم شامل مستندات نظامي و اطلاعات قرارگاهي شب عمليات (24 بهمن 1364) در جاده امالقصر است. تلاش ما در جلد اول اين بود كه خاطرات بچههاي رزمنده يك چادر را از ميان هزاران چادر نشان بدهيم، اما در جلد دوم فضاي يك قرارگاه عملياتي را به تصوير ميكشيم كه با انواع بيسيم، كالك، نقشه و عكسهاي هوايي پر است. فضاي قرارگاهي با فضاي بچههاي گردان و چادرهاي دسته بسيار متفاوت است.
نويسنده «قصه قصرشیرین» افزود: چون در عمليات والفجر 8 سپاه حضور بيشتري داشته، در جلد دوم از خاطرات فرماندهان سپاهي استفاده ميشود. همچنين در زمان جنگ، تمام سرگذشت عملياتي قرارگاهها ضبط و ثبت ميشدند. اين اسناد در زمان جنگ كاملا محرمانه بودند، ولي در حال حاضر محرمانه محسوب نميشوند و در اختيار ما قرار گرفتهاند.
اصغر كاظمي خاطر نشان كرد: در جلد اول با يك سري مشكلات گريبان گير بوديم كه پيدا كردن آمار و آرايش دسته، مهمترين آنها بود. در تدوين جلد دوم گوياسازي اسناد و مستندات مشكل اساسي ما و يكي از آنها تفسير عكسهاي هوايي است. تفسير اين عكسها تخصص عالي نظامي لازم دارد. روي نقشه جنگي كار كردن مشكلات خاص خودش را دارد. ما در تدوين اين كتاب با مشكل كشف مكالمات بيسيم و رمز آنها هم مواجهايم. از شب عمليات والفجر 8 (24 بهمن 1364) در قرارگاه لشكر 27 محمدرسول الله(ص)، حدود 4 ساعت مكالمات بيسيم داريم. 4 ساعت سند ذيقيمت كه بعد از شروع عمليات به طور پراكنده تا ساعت 6 صبح ضبط شده است. مكالمات بيسيم با ضبط معمولي ضبط شده و همزمان فرماندهان با چند بيسيم صحبت ميكردهاند. كار ما اين است كه ببينيم مضمون آن صحبتها چه بوده و چه كاربرد و رمزي داشتهاند كه كار بسيار پيچيدهاي است. پياده كردن مكالمات هم مشكل است. براي تشخيص صداي افرادي كه در آنجا حضور داشتند بايد از كساني كمك بگيريم كه با صداي آنها آشنايي دارند. مثلا براي يك مكالمه 45 ثانيهاي كلي دوندگي كرديم كه بفهميم چه كسي مكالمه را انجام داده و آيا صاحب صدا زنده است؟ پس از هويتيابي و شناسايي افراد نيز بايد بفهميم محتواي مكالمهاي كه بين آنها به صورت رمز مبادله شده، چه بوده است.
وی افزود: در جلد اول با 30 نفر روبهرو بوديم، ولي در جلد دوم با نزديك به 100 نفر كه در قرارگاه فرماندهي و در ارتباط با دسته يك حضور داشتهاند، روبهروايم. همه اينها در سرنوشت دسته يك دخيل بودند. مثلا امدادگر دسته و حمل مجروح، تا يك جايي زخمي را منتقل ميكنند. بعد از آن امدادگر دسته نقشي ندارد. زيرا بهداري لشكر است كه بايد امدادرساني كند. اين روند به صورت منظم و پيوسته پيش ميرود. در بررسيها به اين نكات توجه ميكنيم كه چرا آن شب آمبولانس دير رسيده؟جريان چه بوده؟ يا در بررسي مسووليت بچههاي اطلاعات و عمليات، نكاتي را كه آن شب مد نظر داشتند و شناساييهايي را كه انجام داده بودند بررسي ميكنيم تا ببينيم چه راهكارهايي را به گردان پيشنهاد داده بودند.
نویسنده «بمو» ادامه داد: كتابهای اول و دوم «دسته یک» در دو فضاي كاملا متفاوت تدوين شدهاند و اينقدر متفاوتند كه جا دارد ما دو اسم متفاوت براي آنها انتخاب كنيم. براي كتاب دوم احتمالا نام" پلي در دور دست" انتخاب ميشود. به اين دليل كه قرار بود بچههاي گردان حمزه به يك پل برسند كه از موقعيت بسيار استراتژيك و حساسي برخورداربود. اولين گرداني كه قرار بود به آن پل برسد، گردان حمزه بود. برنامه هم اين گونه بود كه آنها بايد 4 كيلومتر پيشروي و پشت كانال تغذيه آب كارخانه نمك پدافند ميكردند تا بچههاي تخريب با پشتيباني آتش آنها، آن پل را منفجر كنند . عكسهاي هوايي خيلي جالبي در اين زمينه به دست آوردهايم كه نشان ميدهند گردان حمزه تا عمق زيادي در خاك عراق پيش رفتند، ولي به پل نرسيدند. زيرا نيروهاي عراقي با پاتك شديد آنها را زمينگير و مجبور به عقب نشيني كردند. به دليل درگيريهاي زيادي كه بر سر اين پل صورت گرفت، اين پل به «پل صدام» معروف شده بود. زيرا حيثيت صدام در گرو اين پل بود. دشمن تمام تجهيزات خود را در اين پل مستقر كرده بود كه به دست ايراني ها نيفتد. متاسفانه اين پل هيچ وقت به تصرف نيروهاي خودي در نيامد. نيروها روي پل رفتند، اما نتوانستند موقعيت خود را تثبيت كنند.
اصغر كاظمي با اشاره به اين نكته كه تمام تلاش وي و دستيارانش اين است كه مجموعه مجلدات «دسته يك» از نظر شيوه، نوع نگارش و تحقيق متفاوت از ديگر كتابهاي هم نوع باشند، گفت: براي منابع و اسناد اين كتابها از آرشيو راويان مركز مطالعات و تحقيقات جنگ استفاده كردهام و یکی از كساني را كه لازم ديدم خاطرات او در كتاب دوم ارائه شود، علي مژدهاي، راوي لشكر 27 محمد رسول الله (ص) است كه خوشبختانه زنده است. اين راوي مانند خبرنگار در كنار فرماندهي لشكر صداها را ضبط و مطالب حين عملياتها را در دفترچه گزارش، يادداشت ميكرده است. همچنين بعد از عمليات نظرات كارشناسان مكتوب ميشده و تا دو يا سه ماه پس از عمليات موظف بوده اين گزارش را تحويل مركز مطالعات و تحقيقات جنگ بدهد. به او گفتم كه در هر جلسه بخشي از مطالب دفترچه را برايم بخواند. زيرا مربوط به زمستان سال 1364 و حين عمليات است. نوشتن در زمان جنگ و شب عمليات بسيار سخت است. اگر زحمات اين راوي نبود كار پيش نميرفت .
وي در پايان اظهار داشت: توصيه من این است كه خاطرات بچههاي بسيجي جمعآوري شوند. يعني هر فرد بسيجي كه در جنگ حضور داشته، جداگانه يك كتاب داشته باشد. اين روياي من است و رويايي كه به عمل رسيده است. «دسته يك» يك نمونه از هزاران نمونهاي است كه مي توان خلق كرد.
«دسته يك» جلد يكم از مجموعهاي دو جلدي و شامل شرح احوال افراد يك دسته بيست و نه نفره نظامي در شب عمليات والفجر 8 است. آنان به مأموريتي اعزام ميشوند كه تنها 11 نفر از آن زنده باز ميگردند.
اين كتاب در سه بخش و شانزده فصل تنظيم شده است. در پايان هر فصل، مستنداتي شامل اسناد مكتوب و عكسهاي مربوطه آورده شده است.
كتاب« دسته يك » در 767 صفحه و قطع وزيري و با قيمت 10000 تومان در فاصله يك سال گذشته به سه چاپ با حدود 7 هزار نسخه شمارگان رسيده است.
چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۹:۰۰
نظر شما