رضا دهقانی در رابطه با گرایش مردم به امیرکبیر گفت: وقتی گهگاه در تاریخ ما شخصیتی پیدا میشده که مردمگرا و به عنوان حامی مردم به شمار میرفته و به دنبال عدالت بوده است، داستانهای بسیاری دربارهاش ساخته میشده است.
آقای دکتر دهقانی برای پرسش نخست بفرمایید در کتاب «تاریخ مردم ایران در دوره قاجار» مختصری به امیرکبیر و اصلاحاتش اشاره کردید و در این گریز به کتاب «امیرکبیر و ایران» از فریدون آدمیت استناد کردید. برخی معتقدند آدمیت چهرههای مستبد و خشن از صدراعظم ناصرالدینشاه ارائه کرده است؟
این سخن نیازمند بحث مفصلی است اما در این مجال کوتاه باید گفت اعتقادی به انعکاس چهرهای خشن از امیر در کتاب آدمیت ندارم. از طرفی چون تا به امروز کتاب بهتری در این رابطه نوشته نشده، هنوز کتاب «ایران و امیرکبیر» قابل استناد است، اگرچه این کتاب قابل نقد است. تقریبا هفتاد سال از تالیف این اثر میگذرد و چهار بار نیز تجدید ویرایش جدی شده که کتابی اندیشهمحور است. مولف در این کتاب تلاش کرده که نقش امیر را در تحولات اصلاحطلبی ایران بررسی کند و آنچه از وی تجسم میکند بیشتر در این فرآیند است. همچنین آدمیت در این اثر معتقد به دموکراسی اجتماعی است که این تفکر در کتاب «امیرکبیر و ایران» نیز قابل لمس است.
این کتاب نخستین اثر وی است که به تاریخ تحولات ایران معاصر میپردازد و در این رابطه معتقد است که تاریخ صد ساله قاجار با هیچ دوره قبل از خودش قابل مقایسه نیست زیرا در این دوره برای نخستین بار با پدیدههای غرب مانند مشروطه، حکومت پارلمانی، اندیشه مخالف و تجدد روبهرو شدیم و چهره شاخص این دوره را در امیرکبیر میبینید. بنابراین اگر برخی معتقدند آدمیت چهرهای مستبد و خشن از امیرکبیر ارائه کرده، به این دلیل است که امیر با توجه به فضای استدلالی ایران عصر قاجار که هنوز دموکراسی وجود نداشت، ضرورت حکم میکرد که در برخوردهایش با فسادها و موانع یک چهره جدیتری نشان دهد. به این ترتیب بازخوانی نقش جدی صدراعظم قاجار در کتاب آدمیت باعث شده که بعضی چنین طرز تلقی از امیر داشته باشند.
با توجه به اینکه کتاب شما به «تاریخ مردم ایران در دوره قاجار» پرداخته است در بیان برخی از ویژگیهای امیرکبیر اشاره به مماشات و تسامح امیر در برخورد با اقلیتهای مذهبی به عنوان بخشی از مردم جامعه ایران شده است. بفرمایید این تسامح بر مبنای چه سیاستی بود؟
این نوع برخورد میتواند نشات گرفته از سیاستهای مذهبی در امر مُلکداری باشد که سیاستهای عرفی را بیشتر مدنظر قرار میدهد. با این دیدگاه امیرکبیر تلاش میکرد که رویه تسامح و تساهل را داشته باشد. برای مثال میتوان گفت بزرگترین دستیار امیرکبیر، یک ارمنی به نام موسیوجان داوودخان بود و وقتی امیر دارالفنون را تاسیس میکند و نیازمند استخدام معلمان خارجی بود، موسیو داوودخان را که بسیار اعتماد داشت را برای استخدام معلم به اروپا میفرستد و به وی میگوید: «برو و از میان کشورهایی که نگاه استعماری به ایران مانند اتریش، پروس و آلمان ندارند، معلمانی برای دارالفنون استخدام کن.» برای این امر نیز اختیارات رسمی به داوودخان میدهد.
از این رو باید گفت که وی تا آخر صدرات امیر، جزء دستیاران اصلی وی به شمار میآمد. از طرفی حتی در زمانی که تعصبات مذهبی وجود داشت و برای مثال مسالهای میان مسلمانان و زرتشتیان به وجود میآمد، تلاش میکرد این مساله را با مراجعه به دادگاه و قضاوت حل کند. ضمن اینکه به قضاوت علمای عالم بسیار احترام میگذاشت. زیرا اعتقاد داشت که اگر دستگاه قضا مستقل باشد، میتواند عدالت را برقرار کند. به این ترتیب تعصباتی که همواره در دورههای مختلف داشتیم، در دوره امیر بسیار کمرنگ است. به همین دلیل در جامعه مشارکت وجود داشت و آنچه برای امیر بااهمیت بود، اصلی است که ما امروز به آن شایستهسالاری میگوییم و فرقی نمیکرد که فرد ارمنی، کلیمی یا مسلمان باشد در همه سطوح مملکتی آنها را به خدمت میگرفت و پرورش میداد. به این دلیل در دورههای بعد شاهدیم که دستپروردگان امیر در عرصه سیاست ایفای نقش میکنند.
سیدعلی آلداوود در کتاب «نامههای امیرکبیر به انضمام رساله نوادرالامیر» اشاره به نوع برداشت شخصیت امیر از نگاه مردم میکند. با توجه به گرایشی که جامعه به امیر مقتول داشته، این پرسش پیش میآید که چرا صدراعظم ناصرالدینشاه برای مردم عصر قاجار مهم بوده است؟
باید بگویم چهرهها یا مشاهیر و قهرمانان در تاریخ این استعداد را دارند که به سرعت تبدیل به شخصیتی برجسته شوند. امیرکبیر نیز به دلیل اقداماتی که انجام داد، تبدیل به قهرمانی شد و در میان مردم ایران بر سر زبانها افتاد. در کتابی که نام بردید، داستانهایی از صدراعظم مقتدر ناصرالدینشاه عنوان شده است. در رساله «نوادرالامیر»، داستانهایی که از امیر در میان مردم منعکس شده بود، نقل شده است. بنابراین در تحلیل این امر باید گفت جامعه ایران، جامعهای بوده که ساختار قدرت در آن هرمی شکل بوده است و شاه و دستگاه حاکم در راس آن بودند و بقیه تحتعنوان رعایا به شمار میرفتند، در این جامعه ساختارها و سازمانهای قانونی وجود نداشته که بتوان از مردم حمایت کند. از این رو، وقتی گهگاه در تاریخ ما شخصیتی پیدا میشده که مردمگرا و به عنوان حامی مردم به شمار میرفته و به دنبال عدالت بوده است، داستانهای بسیاری دربارهاش ساخته میشده است. در این رابطه میتوان به برخی از این چهرهها در تاریخ مانند انوشیروان اشاره کرد که از وی با نام انوشیروان عادل یاد شده است.
از طرفی درباره شاهعباس صفوی نیز داستانهای زیادی ساخته شده است. چرا چنین رویههای درباره این افراد به وجود آمده است؟ به دلیل اینکه چنین افرادی ساختار موجود را تا اندازهای برهم زدند و بر این سعی بودند خودشان را به بدنه جامعه نزدیک کنند. یعنی از راس هرم قدرت به سمت قاعده هرم حرکت کردند. به این دلیل در نظر مردمی که همواره در طول تاریخ، امنیت و عدالت خواسته اساسی آنها بوده است، بروز چنین شخصیتهایی به عنوان قهرمان تعجبآور نیست. اگر تاریخ ایران را مرور کنید، خواهید دید که مردم همیشه مشکل امنیت داشتند؛ این امنیت نه تنها امنیت جانی بوده، بلکه امنیت اقتصادی نیز بوده است، آنها میترسیدند که ابراز کنند چقدر پول دارند! امروز نیز یکی از خلقیات مردم ما این است که اگر کسی از آنها بازخواست کند که چقدر درآمد دارید؟ به این پرسش پاسخ نمیدهند. این نوع برخورد با مساله درآمد ریشه در تاریخ دارد و آنها همواره ترس از این دارند که حاکمیت سرمایه آنها را بگیرد. از این رو عدالت و امنیت دو خواسته مطلوب مردم ایران بوده است و اگر مقام یا شخصیتی به این خواسته پاسخ میداده، در نزد مردم محبوب و قهرمان میشده است. امیرکبیر نیز برای مردم دوره میانه قاجار چنین شخصیتی داشت، کمااینکه انوشیروان، شاه عباس و ... چنین وضعیتی داشتند. بنابراین وجه مشترک این شخصیتهای سیاسی محبوب را در بحث عدالت و امنیت میبینم.
چرا جامعه ما با وجود برخورداری از بعضی ساختارها و نهادهای مدرن هنوز به قهرمانسازی نیاز دارد؟ اگرچه ممکن است بعضی بگویند ما در دوره گذار هستیم و هنوز از ساختارهای دموکراسی به معنی تام برخوردار نیستیم؟
من چندان معتقد به این نیستم که جامعه ما در دوره گذار قرار دارد، ضمن اینکه باید میان عقل مدرن و عقل فرهنگی تفاوت قائل شویم. آنچه در جامعه ما وجود دارد، مدرنیسم است و نه مدرنیته. به طوری که مدرنیته دلالت بر عقل فرهنگی میکند و مدرنیسم بر ظواهر. در جامعه ما ساختمانهای بلند وجود دارد و از آخرین تکنولوژیها استفاده میکنیم که این تکیه بر عقل ابزاری دارد و عقل فرهنگی نیست. من اعتقاد دارم که هنوز در ما عقل فرهنگی یا عقل خردگرا دچار تحول نشده، اما آنچه که در طول 100 یا 150 سال اخیر متحول شده، عقل ابزاری است. اگرچه از ساختمانها، ماشینهای جدید و تکنولوژیهای پیشرفته برخوردار هستیم. اما تا وقتی تحول در عقل فرهنگی رخ ندهد، هنوز نیاز به قهرمانها و شخصیتها داریم. از طرفی اگر طبق سخن برخی معتقد به بودن ایران در دوره گذار باشیم، باید بگویم نباید دوره گذار تا این حد طولانی شود، تا چه قدر این دوره طول خواهد کشید؟ مگر در ژاپن یا سایر کشورها دوره گذار چه قدر طول کشید؟! از این رو به نظرم ما هنوز در دوره سنت هستیم و صرفا آنچه باعث میشود به این دوره بگوییم دوره گذار عقل ابزاری است نه عقل فرهنگی.
برگردیم به اصلاحات امیرکبیر، وی در فهرست اصلاحاتش اقدام به ترویج سادهنویسی و حذف القاب میکند. این اقدام را چگونه میبینید کاری که بعدا در دوره پهلوی نخست دنبال و در صدور شناسنامه القاب حذف میشود؟ آیا امیر قصد دارد جامعه به برخی اطلاعات دست پیدا کند؟
چنین کاری قبلا در تاریخ عثمانی اتفاق افتاده بود. رواج سادهنویسی در واقع برگرفته از این بود که همه مردم باید به دنبال سوادآموزی باشند. برای درک این مطلب مثالی میزنم؛ در حال حاضر ما روزنامهها را میخوانیم و مطالب آن را درک میکنیم. آیا به همان اندازه نیز متنهای حقوقی را نیز درک کنیم؟ باید گفت خیر، در زمان امیرکبیر میرزایان یا افرادی که اهل نوشتن بودند از طبقه خاصی بودند و زبان خاص خودشان را داشتند و اجازه نمیدادند کسان دیگری از این زبان سر در بیاورند. لذا امیر وقتی مبادرت به ترویج سادهنویسی میکند، در راستای همگانی کردن علم است و در هم شکستن این حقوق ویژهای که طبقات مختلف برای هم قائل بودند. بنابراین اگر قرار است اصلاحاتی صورت بگیرد، این فضیلتهای طبقاتی یا به قول خود امیرکبیر این الدولهها باید برداشته شود.
برای همین امیر دستور میدهد که از هر گونه به کار بردن القاب در مکتوبات خودداری شود و صرفا از لفظ جناب استفاده شود. در واقع هدف امیرکبیر در کنار اصلاحاتی که انجام داد، همگانی شدن علم بود. حتما میدانید وقتی روزنامه وقایع اتفاقیه را منتشر کرد، بخشی از مردم را که تمول مالی داشتند، مجبور کرد که اشتراک روزنامه را بگیرند و در این راستا میگوید شما باید این روزنامه را بخوانید. این کار وی، در راستای بسط سواد و بالا بردن آگاهی مردم است. از همین رو است که سنتهای دست و پاگیر، القاب گذشته، جایگاههایی که برخی افراد دوره قاجار برای خودشان قائل بودند، مانع از حرکت جامعه به سوی پیشرفت میشد، پس امیر در اصلاحات خود در رفع این موانع دست به کار شد. به نظرم پایگاه اجتماعی امیر، بیتردید در انجام این اصلاحات و اقدامها موثر بود. زیرا وی از یک پایگاه اجتماعی نسبتا پایین بود و احساس میکرد باید کاری کند تا همه مردم این فرصت را برای ترقی و تعالی داشته باشند.
به نظر شما کتابهایی که تا کنون درباره امیرکبیر تالیف شده، توانسته به بیان همه جانبه شخصیت و اقدامات وی بپردازد؟
باید بگویم اگرچه تا کنون درباره صدراعظم ناصرالدین شاه کتابهای بسیاری منتشر شده است، در این میان به طور ویژه، چند عنوان کتاب داریم که به عنوان کتابهای کلاسیک از آنها یاد میشود، نخست کتاب «امیرکبیر و ایران» فریدون آدمیت است که تا کنون به طور جدی چهار بار ویرایش شده است و امروزه به عنوان کتاب مهمی شناخته میشود که نشان از اهمیت آن دارد. اگرچه به نظرم انتقادهایی به آن نیز وارد است. کتاب عباس اقبال آشتیانی در دهه 30 نوشته شده است. کتاب حسین مکی و کتاب زندهیاد علیاکبر هاشمیرفسنجانی به عنوان نخستین آثار تالیف شده در رابطه با امیرکبیر به شمار میآیند. با این حال تا کنون نقد جدی و موثری درباره این آثار ندیدم.
بعد از این آثار، تحقیقاتی صورت گرفته از جمله در کتاب «فراز و فرود اصلاحات در ایران» اثر شیخنوری مطلب خاصی را منعکس نکرده است. به نظرم، لازمه اینکه درباره امیرکبیر کتاب جدید و پرمغزی نوشته شود، انجام یک تحقیق اساسی و بازنگری و بازنویسی است که باید در رابطه با دوره امیر داشته باشیم و این مهم تا کنون اتفاق نیفتاده است، باید بگویم هر چند کتاب آدمیت کار مهم و باارزشی است و مورد مراجعه و استناد است اما نباید فراموش کنیم که کار تقریبا در سال 1320 تالیف شده است، در حالی که تاریخ، دانش پویایی است و تا به امروز نیز دچار تحولاتی شده است. بنابراین معتقدم نقصانهایی که در کتاب آدمیت وجود دارد که باید برطرف شود.
به نظر شما هنوز جای تحقیق و پژوهش درباره امیرکبیر وجود دارد؟
بله و نباید تصور نکنیم باب تحقیق درباره امیرکبیر بسته شده و بلکه این در همچنان باز است و لازم است محققان ما در این رابطه قلم بزنند و با تکیه بر اسناد جدید، تفکر نو و شیوههای نوین تاریخنگاری به تحقیق و پژوهش درباره امیرکبیر بپردازند.
و نکته پایانی...
متاسفانه اکثر ایرانیهایی که این همه با خاطره امیر دلخوش هستند و مطالبی از وی در فضای مجازی منتشر میکنند، نمیدانند مدفن صدراعظم قاجار کجاست؟ این جای تاسف دارد! بارها از دوستانی که در رابطه با امیرکبیر به بیان مطالب پرداختند، پرسیدم امیر در کجا به خاک سپرده شده است؟ دیدهام که هیچ جوابی ندارند و این بسیار مرا متاسف کرده است. لذا انتظار دارم که اهل رسانه درباره این مطلب اطلاعرسانی کنند که امیرکبیر در کربلا در صحن شرقی مرقد امام حسین (ع) به خاک سپرده شده است. این ناراحتکننده است، وقتی اکثر مردم ما فکر میکنند امیر را میشناسند اما نمیدانند مدفنش در کجا واقع شده است؟
نظر شما