نصرالله حدادی، کتابشناس و تاریخدان، طی یادداشتی کوتاه از وضعیت کتابخوانی و اشتیاق وافر مردم برای خرید کتاب در دوران انقلاب نوشت. از سالهایی که کتابها به صورت مخفیانه چاپ و خریداری میشد و برخی کتابها با تیتراژهای بالای در چند ساعت به فروش میرفت.
اما در دهه 50 کنترل شدیدی از سوی رژیم بر تمام عرصهها به خصوص حوزه نشر اعمال شد به طوری که همه نفسها در سینه حبس شده بود و کوچکترین موردی که در حوزه نشر برخلاف عقاید حاکم مطرح بود، با سرکوب شدید روبهرو میشد. اما در آن زمان هم افرادی پیدا میشدند که خود را به خطر میانداختند؛ چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ اعتقادی.
یکی از فعالیتهای خطرناک آن دوران چاپ مخفیانه رساله امام خمینی (ره) بود که برخی از ناشران با استفاده از ترفندهایی همه رساله را چاپ میکردند، اما جلد و صفحه اول کتاب را با عنوان رساله توضیح المسائل آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خوئی چاپ میکردند. همچنین کتاب «ولایت فقیه» امام راحل نیز با عنوان «نامهاى از امام موسوى کاشف الغطاء» چاپ میشد.
از جمله ناشرانی که چنین خطری را به جان خود خریده بود، مرحوم مرتضی عظیمی از انتشارات آذر بود که انسانی بسیار شریف بود. همه این گونه آثار که به صورت مخفیانه چاپ میشد و بسیار مورد استقبال قرار میگرفت.
تقریبا تا اواخر سال 55 رژیم، کنترل و برخوردهای شدید خود در حوزه نشر و کتاب را ادامه داد، اما از سال 1356 ترفندی را به کار برد تا با استفاده از آن میان افکار مخالف خود اختلاف ایجاد کند، به خصوص برای خراب کردن چهره دکتر شریعتی. در آن سال برخی از کتابهایی که تا آن زمان ممنوع بودند، اجازه نشر پیدا کردند. مثلا «رساله اسلامشناسی» دکتر شریعتی را در پاورقی یکی از روزنامهها چاپ و منتشر کردند.
این اقدامات با محوریت انتشار آثار دکتر شریعتی ادامه پیدا کرد که از سویی با این کار میخواستند نشان دهند که با دکتر شریعتی مشکلی ندارند و از سوی دیگر سعی میکردند چهره خود را نزد عموم تطهیر دهند. اما در ادامه ساواک با نهایت حیلهگری از این موضوع برای ایجاد اختلاف استفاده کرد. به طوری که بخشهای بریدهای از آثار دکتر شریعتی را نزد مراجع تقلید بردند و موضوع را طوری وانمود کردند که از مراجع برای این آثار نظر منفی بگیرند و موفق هم شدند.
تقریبا از سال 56 به بعد که با ورود و نظارت نمایندگان حقوق بشر به زندانهای کشور همراه شد، رژیم دیگر آن اقتدار و کنترل شدید سابق را نداشت و شرایط به گونهای پیش رفت که فضای نشر و چاپ کتاب بازتر شد، اما همچنان کتابها به صورت مخفیانه چاپ و خریداری میشد. اما از نیمه دوم سال 56 کنترل چاپ و انتشار کتاب به طور کلی از دست رژیم خارج شد، به طوری که ماراتنی بین ناشران درگرفته بود که تمام کتابهایی را که از 28 مرداد 1332 ممنوع اعلام شده بود و حتی کتابهایی علیه خاندان پهلوی را منتشر میکردند. حتی ساواک هم دیگر کاری به ناشران نداشت و تنها نظارهگر این تحولات بودند.
به این صورت بود که بازار چاپ و فروش کتاب در ایران روزهای پر رونق خود را تجربه کرد. در این میان کتابهای دکتر شریعتی بیش از سایر کتابها مورد استقبال قرار میگرفت. به طوری که به یاد دارم کتاب «شهادت» و «پس از شهادت» ایشان که با تیراژ 500 هزار نسخه چاپ شده بود، در کمتر از یک نیم روز به فروش رسید.
در آن دوران تب خوانش کتاب، به اوج خود رسیده بود و کتابفروشیها همواره از شلوغترین مغازهها در کشور بودند. جالب است بدانید که بازر همه نوع کتابی در آن ایام داغ بود. ناشران مذهبی کتابهای مذهبی چاپ میکردند و ناشرانی که گرایش چپ داشتند هم آثار خود را چاپ میکردند و هر دو هم خوب میفروختند.
بسیاری معتقدند که تب خوانش کتابهای دوران انقلاب، یک اشتیاق کاذب بود. من هم چنبن اعتقادی دارم. چرا که میزان خرید مردم و حتی برخی مراکز از این کتابها حتی از تعداد مردم آن منطقه هم بیشتر بود. به عنوان مثال در ان زمان تعداد فروش کتاب «سرمایه کارل مارکس» با تعداد افرادی که این کتاب را میفهمیدند، اصلا قابل مقایسه نبود و این یقین برای بسیاری ایجاد شده که تب خرید برخی کتابها در آن ایام، کاذب بوده است.
نظر شما