جدیدترین اثر محمدجواد صابری با عنوان «نه چندان زیبا با هوشی متوسط» با حضور علیرضا سیفالدینی و یوسف انصاری نقد و بررسی شد.
در ابتدای جلسه علیرضا سیفالدینی که بهعنوان یکی از منتقدانِ این کتاب در جلسه حضور داشت گفت: در حین خواندن کتاب به این نکته توجه داشتم که دغدغه اصلی و موضوع این کتاب چیست، و نویسنده چطور در طول رمان حرکت خواهد کرد؟ این رمان در مورد موضوعات اجتماعی و روزمره صحبت میکند، تا جاییکه موضوعی مثل سربازی حجم بیشترِ کار را در برمیگیرد.
وی ادامه داد: روایت در داستان با فاصله توصیف میشود و این دلیل طنز ناخواستهای در داستان به وجود میآید. زاویه دید نویسنده دانایِ کلِ محدود نیست و در قسمتی از داستان میبینیم که راوی تبدیل به دوم شخص شده و تغییر زاویه دید در داستان به وضوح دیده میشود.
یوسف انصاری دیگر منتقد حاضر در جلسه با اشاره به قسمتهایی از داستان اظهار کرد: در قسمتهایی از داستان، نویسنده مخاطب را با خود همراه خواهد کرد، هرچند که شخصیتها تیپیک هستند اما مخاطب با تلاش هم نمیتواند به شخصیتها نزدیک شود. ایراد جدی من به این رمان ایراد زبانی است. تا جاییکه گاهی مجال این وجود ندارد که از متن فاصله گرفته شود.
وی افزود: در عینحال بین شخصیتپردازیها شکاف وجود دارد، حتی با وجود اینکه اتفاقات رمان در گذر زمان نیست، نمیدانم چرا نویسنده اینقدر به شخصیتها فاصله داده است؟ در یک چهارم پایانیِ داستان نویسنده روی شخصیت اصلی داستان که همان «بردیا» است متمرکز شده و با جهانبینی او ارتباط برقرار کرده و درخشانترین بخش رمان نیز همین قسمت است. در کل بدون در نظر گرفتن درست یا اشتباه بودن فُرم رمان میتوان رمان صابری را رمانی با فُرم مشخص دانست.
در ادامه جلسه یکی از خوانندگان رمان با اشاره به صحبتهای انصاری عنوان کرد: دغدغه اصلی کتاب مرگ است و خواننده حس میکند خُرده روایتها به سمتی میرود که مرگ را توصیف میکند. در رمان صابری مسائل سیاسی و اجتماعی بهطور کلی بیان شده که میتوانست خیلی بهتر و واضحتر بیان شود؛ اما فکر میکنم فاصلهگذاری بین روایت و واقعه تعمدی است که نویسنده تلاش میکند توجیهی برای فاصله زمانی کوتاه این اتفاقها بیاورد و به نظر من موفق هم بوده است.
مهدی دادخواه بهعنوان دیگر خواننده حاضر در جلسه گفت: فکر میکنم رمان صابری، رمانی تجربی است. صابری در این رمان تلاش کرده با دیدی جامعهشناسانه به موضوعات اطراف نگاه کند. این رمان در واقع چالش بین وقایع درونی و بیرونی است. در بسیاری از روایتهای داستان علاقه نویسنده به جامعهشناسی و مسائل روز کاملاً مشهود است.
علیرضا سیفالدینی در ادامه صحبتهایش اظهار کرد: هرچه به پایان کتاب نزدیک میشویم قصه ملموستر میشود. نویسنده در طول کتاب به صورت قطرهچکانی قصه را تعریف میکند و نکته اصلی داستان را برای یک چهارم پایانی نگه میدارد. در مورد تغییر زاویه دید کتاب نیز به نظر میرسد ،دلیلش سامان نداشتن شخصیتهاست.
وی افزود: نویسنده در طول داستان هیج نظم مکانیکیای را پیگیری نمیکند، یعنی در قسمتهایی از داستان مثل روایت زندان فقط به ذهن خواننده تکیه میکند و از خاطراتی مثل پادگان، سربازی یا حتی شخصیت مهمی مانند بنفشه استفادهای نمیکند؛ اما باید گفت که نکته مثبت رمان صابری پرداختن به جزئیات است، تا جاییکه رگههایی از این جزئیات در داستان وجود داشت که میتوانست به خوبی داستان را تسخیر کند.
یوسف انصاری با اشاره به وجود دو جریان رماننویسی که یکی ایده محور و دیگری موضوع محور است گفت: نویسندههای موضوع محور همیشه یک ایده برای نوشتن دارند و دنبال ماجرایی برای روایت هستند و نویسندههای ایده محور دنبال یک ایده فرعی یا مضمونی برای نوشتن که تابه حال نوشته نشده است. زیرا این ایده مهم است و باید دربارهاش صحبت شود.
وی ادامه داد: نویسندگان ایدهمحور بسیار معدود و تاثیرگذار هستند و نویسندگان موضوعمحور کسانی هستند که بیشتر بدنه ادبیات را میسازند و اصولا جریانی نمیسازند اما ممکن است پرمخاطب هم باشند. به نظرم صابری در قسمتهای زیادی از داستان ثابت میکند که نویسندهای ایده محور است و در جای دیگر به نظر میرسد موضوع محور است. صابری باید برای ایده محور ماندن و پُررنگتر کردن ایده محوری در داستاننویسیاش تلاش کند و از گرایش به سمت محوریت به موضوع کاملاً بپرهیزد. تکنیک نوشتن صابری بسیار به ایده محوری نزدیک است و وقتی پُررنگتر میشود که نویسنده تلاش میکند واقعه را به تاخیر بیاندازد.
در پایان جلسه صابری با اشاره به دغدغه اصلی این رمان که تقابل چند دوگانه بود گفت: تلاش من در رمان بر این بود که مخاطب درگیر این موضوع شود که چرا گاهی اتفاقهای طبیعی برای شخصی غیرطبیعی میشود. در این جلسه نسبتاً طولانی منتقدان عناصر و ویژگیهای انتقادی دیگری را برای رمان برشمردند و دربارهاش بحث کردند. اکثر بحثها با توجه به متن و بر اساس مثالهایی از متنِ رمان بود.
نظر شما