جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۰
شکوه غروب آفتاب بم و مهمان‌نوازی کرمانی‌ها به روایت سیاح انگلیسی

آنتوان اسمیت که در عصر پهلوی و برای نوشتن پایان‌نامه دوران کارشناسی دانشگاه خود به دنبال ماهی سفید کور به ایران آمد، کتابی با عنوان «ماهی سفید کور در ایران» از خود به یادگار گذاشت که تصویری از کرمان آن روزگار ترسیم می‌کند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- آنتونی جان فرانسیس اسمیت، نویسنده، جانورشناس، روزنامه‌نگار، خلبان و مجری تلویزیون انگلیس و یکی از ایران‌شناسان علاقه‌مند معاصر به شمار می‌آید که در دوره پهلوی به ایران سفر کرد و چندین کتاب، مقاله و فیلم مستند درباره ایران نگوشت. در این گزارش سفری به کرمان خواهیم داشت و ردپای این شهر را در عصر پهلوی و در لابه‌لای سفرنامه اسمیت دنبال می‌کنیم.
  
کرمان؛ صحرایی خشک با شن‌های داغ

مرکز دشت کرمان، به جز چند بخش کوچک آن، کاملا بی آب و علف و برهنه بود. این دشت را باید صحرایی خشک با شن‌های داغ قلمداد نمود. این شن‌ها با وزیدن بادهای شدید، دیوانه‌وار شروع به حرکت می‌کردند. اگر طوفان یا باد برای مدت طولانی در یک جهت ادامه می‌یافت، نه تنها کلیه رستنی‌های روی خاک را نابود می‌کرد، بلکه این امکان وجود داشت که حتی یک دهکده را به صورت کامل در زیر خود مدفون نماید. ویرانه‌های روستا در گوشه و کنار کویر کرمان گواه وقوع چنین حوادیثی در سال‌های گذشته می‌باشد. خطر مدفون شدن سایر روستاهای کرمان در دل شن‌های سوزان، در حال افزایش و قریب الوقوع است؛ البته مقصر اصلی خود کرمانی‌ها هستند.

در شرایط طبیعی، بیشتر بیابان‌ها و صحاری دنیا حالت سکون  دارند، همیشه گیاهان کوچک صحرایی راهی برای رشد و ادامه حیات پیدا می‌کنند؛ این گیاهان به نوبه خود از حرکت شن‌ها تا حدی جلوگیری می‌کنند و موجب روییدن گیاهان بزرگ‌تر را فراهم می‌کنند؛ گیاهان بزرگ‌تر باعث محکم‌تر شدن شن‌های اطراف خود گردیده و ریزش باران و تابش آفتاب موجبات سخت شدن هرچه بیشتر این لایه‌ها را فراهم می‌نمایند. به این ترتیب، اگر زمین را به حال خود رها کنیم پس از مدتی شن‌های روان ثابت مانده و سطح متحرک آن از حالت یک خلیج سرکش و طوفانی، تبدیل به زمینی بی‌حرکت با گیاهان خاص خود، خواهد شد. علی‌رغم این مسیله حیاتی که زندگی کلیه کسانی که در دشت کرمان وجود دارند بستگی مستقیم به درجه اثبات و حرکت شن‌ها دارد، بیشتر گیاهان بزرگ صحرا برای مصارف سوخت کنده و دود شده‌اند.

ایرانیان بیماری را بدشگون تلقی نمی‌کنند

گیاهان صحرایی به وسیله اهالی جمع آوری و با شتر، الاغ یا جیپ لاری‌های کهنه برای سوختن به منازل حمل می‌گردند. در نتیجه سهل‌انگاری، سطح زمین بطور مستمر و دایمی رو به سستی گذارده و هرساله مساحت بیشتری از زمین‌های اطراف به صحاری خشک با شن روان گردیده است. برای جلوگیری از عبور شن‌ها دیوارهای بلندی ساخته شده است؛ ولی این دیوارها نیز فقط تاب و تحمل بادهای کم قدرت را دارند، هر وقت سرعت باد تندتر و حمله شن‌ها شدیدتر می‌شود، شن‌ها از فراز دیوار عبور کرده و زمین‌های کشاورزی دور دست را پوشانده و راه‌ها را مسدود نموده و حتی لایه نم و پودر مانندی از آن سطح شهر را می‌پوشاند. هیچ قدمی برای مبارزه با این مشکل برداشته نشده است، همه می‌گویند: «اگر طوفانی بزرگ برخیزد خواست خداست» و به این ترتیب از خود رفع مسئولیت نموده و هیچ‌کس را مسئول نمی‌دانند.

بسیاری از کرمانی‌ها حتی از نزدیک شدن به بیمارستان‌ اجتناب می‌کردند، بسیاری دیگر تا زمانی‌‌که از پای درنیامده‌اند به بیمارستان روی نمی‌آورند. ایرانیان بقدری بیماری‌های مختلف را تجربه کرده و به جنبه‌های مختلف آن خو گرفته‌اند که یورش یک مرض جدید را تا روزی که به  مرحله حاد و وخیم خود نرسد، جدی نگرفته و بدشگون تلقی نمی‌کنند. در ایران ممکن است مردی را بیابید که تا قبل از کور شدن، از وضع بد چشم خود به کسی شکایت نکرده یا مرض خود را با پزشک در میان نگذاره باشد. با این مقدمه باید پذیرفت که کرمان و دهکده‌های اطراف آن محیطی بسیار مناسب و با ارزش برای پزشکانی که علاقمند به تجربه‌اندوزی در انواع امراض پیشرفته می‌باشند، بوجود آورده است.

مهمان‌نوازی اهالی کرمان

در طول سفرها هرگز با خود خوراک برنمی‌داشتیم، زیرا همواره میزبانی حضور داشت تا با کمال میل غذای ما را تامین کند. غذا را معمولا در یکی از باغات منطقه با عده‌ای مرد که نه قبلا ملاقات کرده بودیم و نه از آنها تقاضای خوراک کرده بودیم، و نه آنها از مقصود و هدف ما آگاه بودند صرف می‌کردیم. عجیب اینکه با پافشاری زایدالوصفی تقاضای میزبانی ما را داشتند. در پایان هر خوراک ما می‌خواستیم پول غذا را پرداخت نماییم، ولی همیشه پذیرفتن آن به وسیله میزبانان رد می‌شد.

درخت‌های نخل با شاخه‌های پر از خرمای بم

بم که در جلگه‌ای قرار داشت، بیش از هر شهر دیگر ایران مخروبه می‌نمود؛ برج و باروی بلند و مستحکمی که قسمتی از آن ویران شده بود، شهر را چون حلقه‌ای در میان داشت. درخت‌های نخل با شاخه‌هایی پر از خرما از باغ‌ها سر بیرون کشیده بودند ولی خرمای آنها زرد بوده و هنوز برای چیدن مناسب نبود؛ اواسط مهر زمان برداشت محصول خرمای  این منطقه است. بم شهری بود واقعا فقیر؛ فاصله زیاد و خلا موجود بین باغ‌ها و فقدان ساختمان‌های جدید، همگی بیان کننده فقر و نشانه‌هایی از گردش ناچیز سرمایه در شهر بود. بازار پر زرق و برق شهر به صورت جلفی تزیین شده بود، مغازه‌ها خالی بودند و چیز قابل توجهی برای عرضه نداشتند. در بازار دو پلیس ما را برای بازرسی متوقف کردند. پاسپورت‌های به زبان انگلیسی و فرانسه برای آنها کاملا بی‌معنی بود؛ از این‌رو ما اسامی خود را در دفاترشان نوشتیم تا اجازه دادند به راه خود ادامه دهیم.

آفتاب ایران پدید آورنده بدیع‌ترین مناظر طبیعی جهان

نزدیکی برج و باروی اطراف شهر، خرابه‌های تعداد زیادی ساختمان قدیمی و یخچال‌های شهر که با مقاطع مخروطی خود تا عمق زیاد پایین می‌رفتند، به چشم می‌خورد. داخل این یخچال‌ها، یخ و برفی که زمستان‌ها از کوهستان‌های اطراف آورده می‌شود، ذخیره شده و در تابستان فروخته می‌شد. کف یکی یخچال‌ها پوشیده از استخوان انسان‌ها بود؛ به نظر می‌رسید که در شهر بم هیچ‌کس به مرده‌ها اهمیت نمی‌دهد، و فقط زنده‌ها هستند که مورد سوظن قرار می‌گیرند. به راستی که غروب آفتاب در ایران پدیدآورنده بدیع‌ترین و زیباترین مناظر طبیعی جهان می‌باشد؛ به جرأت می‌توان ادعا نمود که شکوه و گیرایی غروب آفتاب ایران کلیه مناظر مشابه را در سراسر دنیا تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

در بازگشت از بم، واپسین اشعه‌های خورشید چنان رنگ آبی زیبایی به کوهستان داده بود که کوه‌ها فقط با تغییر موزون رنگ آبی‌شان، از یکدیگر قابل تمیز بودند. دیگر اثری از دره‌های عمیق که موقع آمدن دیده بودیم، به چشم نمی‌خورد؛ مرز کوه‌ها و دره‌ها را فقط خطوط مبهمی که بیشتر به طراحی ابتدایی یک شاهکار نقاشی می‌ماند، از یکدیگر جدا کرده بودند. رویت طرف دیگر صخره‌ها و همه چیزهایی که اشعه زیبایی خورشید بر آنها تابشی نداشت، غیر ممکن بود؛ وقت آن رسیده بود که فقط طرح‌ها و رنگ‌ها حیات و وجود خارجی داشته باشند.

آرزوی بازدید از قنات جوپار

آرزو می‌کردم هر چه زودتر سیستم داخلی قنات جوپار به من نشان داده شود...بالاخره زمان رفتن به داخل قنات فرا رسید. کفش هایمان را در کنار دهانه آن درآوردیم. لحظه موعود فرا رسیده بود. همگی داخل دهانه شدیم و توی آب ایستادیم؛ سپس به طرف کانال قنات به حرکت درآمدیم؛ در ابتدا عرض مدخل قنات حدود ٢ متر، ارتفاع آن ٢ متر و ارتفاع آب تا زیر زانوی ما بود. گاهی سقف کوره قنات بیش از ١٢٥ سانتیمتر ارتفاع نداشت و گاهی ارتفاع آن تا چند متر هم می‌رسید. بعضی مواقع و به ندرت حفره‌های هیبت‌انگیزی مقابلمان ظاهر می‌شد، این حفره‌ها در اثر فروریختن متوالی سقف یک قسمت کانال ایجاد شده بودند. در عوض، در فواصل معینی نوری آرامش‌بخش از داخل چاه‌ها به داخل کانال وارد می‌شد که تسلی‌بخش بود. پس از دو ساعت راه رفتن، به قسمت انتهایی یکی از کوره‌ها رسیدیم. قسمت‌های انتهایی کوره قنات از سایر قسمت‌ها بسیار باریکتر بود، به طوری که ناچار شدیم بقیه راه را با استفاده از زانوان به صورت خمیده طی کنیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها