ملاحت نیکی، نویسنده در یادداشتی به بررسی کتاب «پیاده»، نامزد جایزه ادبی هفتاقلیم پرداخته است.
یادداشت ملاحت نیکی به شرح زیر است:
«پیاده» نخستین تجربهی روایی داستاننویس جوان، حمید بابایی است که در اسفند 94 توسط نشر مروارید راهی بازار شد. رمانی در 220 صفحه که بهعنوان اولین اثر نگارندهاش، معرف نویسندهای جدی و قابل اعتناست. انتخاب درست سوژهای مبتنی بر تجربهی زیستی نویسنده، روایت را محکم و ملموس ساخته است.
همچنین انتخاب زاویه دید اول شخص نیز به باورپذیری و صمیمیت لحن افزوده است. روایت معطوف به دوران متفاوت و خاص خدمت سربازی است. دورانی که تجربه آن گاهی چنان تاثیرگذار و شگرف است که محل ارجاع خاطرها و نقل قول در تمام دوران زندگی شخص میشود. امید راوی جوان تحصیل کرده، درونگرا و از طبقه متوسط شهری است و تمایلات و دلمشغولیهایی مطابق با خاستگاه و محیطش دارد. اعزام به دورهی سربازی در این برهه زمانی، برای او نه از سر اجبار بلکه انتخاب است. انتخابی برای گریز از خاطرات. خاطرات اما همراه او میآیند. صحنه عوض میشود ولی بازیگران ذهن او نه. رمان در حالت انتظار روایت میشود. سربازان پادگان در انتظار میان دوره، روزها را سپری میکنند، ولی سیر گذشت زمان که ظاهرا خطی به نظر میرسد، چنبرهوار و حلقه مانند است و امید به پایان، در طول رمان، رفتهرفته کمرنگتر میشود. رویدادهای شگرف، با آمیزهای از تخیل و وهم، روایت را از واقعگرایی دور میکند و همین تکنیک کمک میکند اثر از خاطرهگویی فاصله گرفته و داستانی شود.
رمان نثر روان و خوشخوانی دارد، همچنین زبان داستان با شخصیت راوی، مطابق بوده و زاویه ندارد و این هماهنگی به محکم بودن نثر کمک کرده است. داستان حواشی و تشویش ندارد و متمرکز و معطوف به ایده، روایت میشود. از نکات مثبت آنکه نویسنده، شیفته قلم خودش نشده است. توصیفات و فضاسازی قوی و موجز است. زیادهگویی ندارد. دیالوگها نیز قوی و سالماند و خوشبختانه از آفات دیالوگنویسی (پینگپونگی شدن دیالوگ و شیرین زبانی تحمیلی) اثری نیست. در میان خوانش رمان، گاهی به نظر میرسد نویسنده بسیار خونسرد است، همانطور که شیفته زبانش نیست، شیفته روایتش نیز نیست و این موضوع کمی ریتم متن را در میانه روایت کُند میکند ولی صفحههای پایانی و پایانبندی رمان این کُندی را توجیه میکند.
پایانبندی خوب اثر، لنگر و نقطهی قوت آن است. رمان در زمانی تمام میشود که راوی در وصف آن (گاه و زمان) میگوید: «شب روشنی است. همه چیز را میشود به وضوح دید.» صفحهی 218 .
تناقض شب و روشنی برای پادگانی که روزهای مهآلود و تاریکی را پشت سر گذاشته، نمادی از تجربهای شگرف است و آن رسیدن به جایی است که شبیه جاهای قبل نیست و نوید یک شروع غریب را میدهد. گویی رمان آنجا که به پایان میرسد در واقع دوباره شروع میشود و این بار بازیای را با ذهن مخاطب آغاز میکند. بنمایه فلسفی اثر و این که نویسنده کوشیده دو مفهوم مهم هستیشناسی، جبر و اختیار را در قالب یک داستان تصویر کند از مهمترین رویکردهای این اثر است. در واقع نویسنده سعی نکرده مفاهیم را در داستان بریزد و لباسی برای آن بپوشاند که در تن اثر زار بزند، بلکه گویی داستان با این مفاهیم آکنده است.
نظر شما