نویسنده در توضیحی درباره این اثر داستانی گفت: سرنوشت بازيهاي عجيب و غريبي دارد. مثلا اگر آن نيمه شب بهاري، «هما» پشت در هر خانه ديگري رگ دستش را زده بود؛ شايد سرنوشتش چيز ديگري ميشد. شايد اصلا زنده نميماند تا بين شك و يقين و ايمان به مهرباني خدا، عاجزانه دست و پا بزند و با تمام تلخيها و سياهيهاي كفر و عنادش، اسير چهارديواري تنگ و تاريكي ميشد كه مشتي خاك او را از دنياي زندگان جدا ميكرد. اما اينكه دست سرنوشت او را از ميان تمام در و ديوارهاي سنگي و سيماني و از ميان آن همه كوچه پس كوچههاي شهر، پشت در خانهاي كشيده بود كه آدمهاي قصهاش عزيز خانم و حسام بودند، براي اين بود كه مسير زندگياش جور ديگري رقم بخورد.
نويسنده در اين رمان تلاش كرده با نثر و بياني ساده و خواندني، نگاهي واقعبينانه به مسائل اخلاقي اجتماعي جوانان داشته باشد و در پس قصهاي عاشقانه، تعريفي واقعي از سرنوشت و قضا و قدر ارائه كند و مرز باريك بين ترديد و ايمان را به درستي نشان دهد. «خواب باران» رماني با مضمون ديني - اجتماعي است.
بريدهاي از رمان: « باید میرفت سر خاک مادرش. باید سرمای خاک را با آغوش خودش حس میکرد. باید آن قبر کوچک و تنگ را در آغوش میگرفت تا از مادر دل کن شود. حالا بیشتر از هر زمانی میفهمید که سرد بودن خاک چه معنایی دارد. همین معنایی که حالا ماهها بود میان زمین و آسمان معلق نگهش داشته بود. همین حسی که نه رفتن مادر را باور کرده بود و نه ماندن خودش را. نه میتوانست مادر را از زندگیاش حذف کند و نه جرئت فکر کردن به زندگی بدون او را داشت. حالا فقط آن مستطیل تنگ و تاریک و بسته را میخواست تا ببیند چطور مادرش را به آرامش رسانده است.»
پیشتر به قلم وی کتابهای «بادبادكها»،«آن مرد با باران ميآيد»، «عروس آسمان»، «تو را من چشم در راهم»،«پرستوها» منتشر شده است.
نظر شما