رمان «بالزنها» اثر محمدرضا کاتب طی روزهای گذشته توسط انتشارات هیلا منتشر شد.
در توضیح این رمان باید گفت، «بالزنها»، داستان دختری تنها را روایت میکند که به دام مردی عجیب و غیرقابل پیشبینی به نام تردست میافتد. تردست برای رسیدن به آرزوهایش از هیچ کاری روی گردان نیست. او به دنبال موجودی غریب و خاص به نام بالزن است و به همین دلیل هم مجبور است دختر را به سوی قتلگاه ببرد تا از چیزی مطمئن شود.
این رمان یک داستان فلسفی، اسطورهای، پلیسی و جنایی است که همه ژانرها در آن دیده شده است. قصه این رمان در جایی بیزمان و بیمکان رخ میدهد که میشود هر جای دنیا باشد. به عبارت دیگر نویسنده در این رمان یک روند فلسفی را دنبال میکند و آن را تحت لوای یک داستان پلیسی جنایی شرح میدهد. مرکز این قصه تم آن است. پوسته داستان همان ماجرای جنایی پلیسی است و عمقش همان مطلب فلسفی است که در آن بیان میشود.
در پشت جلد این کتاب میخوانیم: «فقط چند تا درخت با مرگ فاصله داشتم. کافی بود پا بگذارم به فرار یا کار احمقانه دیگری بکنم تا آن روانی حسابم را برسد. حتم داشتم این بار دیگر گلولهاش دور و برم نمیخورد. برای دیوانگیاش همین بس که تا حالا کلی آدم کشته بود و باز اسم خودش را گذاشته بود صید. دوست نداشتم بدانم صید باهام چکار میخواهد بکند: «زانو بزن.»
سربلند کردم. همین طوری نگاهش میکردم. یعنی به همین راحتی رسیده بودم ته خط. آخر برای چه؟ به چه گناهی؟ سایه او هفت تیرش را گرفت طرف سایه من که زانو زده بود. عین فیلمها شده بود، فقط یک خرده سهبعدیتر بود. چیزی سنگین محکم از پشت به سر وگردنم خورد. حتی صدای شکستن جمجمهام را شنیدم و بعد همهجا تاریک شد.»
رمان «بالزنها» اثر محمدرضا کاتب در 239 صفحه، شمارگان 1650 نسخه و بهبهای 15 هزار تومان توسط انتشارات هیلا منتشر شده است.
نظر شما