ناصر صارمی، نویسنده حوزه انقلاب و دفاع مقدس با اشاره به ناآشنایی راوی با ادبیات و نویسندگی بهعنوان مشکلی در تاریخنگاری معتقد است که یکی بودن راوی و نویسنده موجب میشود تا مخاطب با اعتماد به نفس بیشتری تاریخ را بخواند و پس از آن مرتد نشود.
تاریخ را به چند شیوه نگاشته و مینگارند که یکی از آنها یکی بودن نویسنده و روایتگر تاریخ است. یعنی اینکه نویسنده، خودش رخداد را دیده باشد و بدون واسطه آن را نقل کند، بنویسد و در اختیار دیگران بگذارد.
مشکلی که در اینگونه از تاریخنگاری هست همانا ناآشنایی راوی با ادبیات و اساساً امر نویسندگی است. به همین دلیل شاهدان واقعیات تاریخی ناگزیر دست به دامن نویسنده میشوند.
دخالت نویسنده در این حالت در متنی که توسط راوی بیان شده، به دلایل گوناکون امری است اجتنابناپذیر. یکی آنکه نویسنده میتواند امین نباشد که بسیار اتفاق میافتد. دوم اینکه نویسنده برخلاف راوی، اتفاق را ندیده و به همین دلیل درک و هضم آن برایش مشکل است لاجرم آنگونه مینویسد که برای خودش قابل درک باشد و باور داشته باشد، زیرا نخستین مخاطب، خود اوست.
سوم اینکه ممکن است اتفاق برای نویسنده، ناخوشایند بوده و دوستش نداشته باشد، بنابراین زیرکانه چیزی را که خودش میخواهد بیان میکند. آدمی همواره در راه ارائه هنر، از مداخله احساسات خود به دور نبوده است. چهارم اینکه با گذشت روزگار حتماً ابزار، سبک زندگی، شرایط اقلیمی، نگاه آدمها به پیرامون خود و دیدگاه ایشان، تحولات اقتصادی و به تبع آن تحولات اجتماعی با وقتی که نویسنده دارد واقعهای را مینویسد دستخوش دگرگونی شده است. نویسنده در توصیف بسیاری چیزها ـ مثلاً ابزار جنگی و صحنهها ـ به دلیل آنکه آنها را ندیده، ناتوان است.
این چند موردی را که به آنها اشاره شد تنها گوشههایی از حساسیت وحدت نویسنده و راوی در نگارش تاریخ است. هرچند امروزه، رسانه به کمک بشر امروزی آمده تا چیزی را که در آینده به آن تاریخ میگویند، بهتر و دقیقتر ثبت شود با این حال نخواهد توانست از اهمیت این اتحاد در تاریخنگاری بکاهد. یکی بودن راوی و نویسنده سبب میشود تا مخاطب با اعتماد بیشتری تاریخ را بخواند و پس از آن مردّد نشود. به همین دلیل من اعتقاد دارم که بیگمان در بلاواسطه بودن واقعهنگاری صداقت بیشتری وجود دارد.
یکی از رخدادهای مهم تاریخ ایران، جنگ هشت ساله با عراق بوده است. پس حقایق جنگ را باید صادقانه نوشت و بازگو کرد تا آیندگان نتوانند با توجه به گمان و حدس به موارد دستیافتهی خود عنوان «کشف» بدهند و با این عنوان، آنرا به دلخواه تعبیر و تفسیر کنند.
آنچنان که در کتاب «خرداد که میشود» بهعنوان راوی و نویسندهای که بخشی از تاریخ جنگ را نوشته، یادآور شدهام ما باید از ساختن قدیس و ابلیس از روی تعصب پرهیز کنیم و تحقق این مساله با یکی بودن نقال و نگارنده امکان بیشتری پیدا میکند. صد البته که نمیتوان از یک راوی و شاهد عینی، نویسنده تراشید و یا برعکس؛ چراکه گفتهاند: بعد از هر جنگی، نظامیان عقب مینشینند و نویسندگان در خط مقدم قرار میگیرند اما سخن من این است که چنین حالتی ـ وحدت نویسنده و راوی ـ تاریخ را معتبر و به واقعیت نزدیکتر میکند.
نظر شما