زندهیاد کورش اسدی در آخرین گفتوگویش درباره داستاننویسی، گفت: من تا امروز و در هر بار نوشتن تلاشم این بوده که فارغ از آلودگیهای مادی، یک کار ناب بنویسم و امیدوارم روزی این اتفاق رخ دهد.
چرا امروزه شاهد اتفاق خاصی در حوزه ادبیات نیستیم؟
این رویداد یک مقدارش طبیعی است چراکه در داستاننویسی جهان مانند کشورهای آمریکا یا فرانسه یا کشورهای آمریکای لاتین، دوره طلایی و دوره افول داریم. برای مثال در سرزمین خودمان هم شما میببینید که ما بعد از حافظ و سعدی تا حضور نیما و هدایت یک افول طولانی در شعر فارسی و نثر، داشتهایم و سالها و حتی قرنها درجا میزدیم. دلیل این رویداد، فارغ از مسائل و اتفاقهای اجتماعی یا سیاسی، این است که نویسندگان هر دوره (حالا اگر منظورمان دورانهای طلایی ادبیات باشد) امکانات ادبی یا فرمها و ساخت ادبیِ هنرمندانه اثر را کاملاً و به بهترین شکل مصرف کردهاند. بنابراین باید تلاشهایی صورت بگیرد و مقداری تلفات ادبی بدهیم تا بعد از مدتها یکی مثل نیما پیدا شود و فرم و شیوه تازهای پیشنهاد بدهد. در دهه چهل هم تقریباً با چنین مسائلی روبهرو بودیم. در اوج آشنایی با ساختارها و شیوههایی هستیم که هم از خارج و از طریق ترجمه به ما میرسد و هم درگیر امکانات نو و تروتازهای که در زبان خودمان رخ داده و راهها و روشهای جدیدی پیش پایمان گذاشته مانند بوف کور، یا داستانهای کوتاه بهرام صادقی و گلشیری و شازده احتجاب، یا چند کار درخشان از ابراهیم گلستان.
از عوامل تاثیرگذار در شکلگیری دوران طلایی ادبیات معاصر ایران به چه مواردی میتوان اشاره کرد؟
شاید یکی از نکتههای مهمی که باید به آن اشاره کنم مسئله ثبات است. از اواخر دهه ۳۰ تا اوایل دهه ۵۰ جامعه ثبات اجتماعی داشت، هرچند میدانیم دلیل این ثبات خفقان سیاسی است اما به هر حال نویسنده آن دوره، چیزی نزدیک به ۱۰ تا ۱۵ سال فرصت دارد تا شاهد آفرینش، رشد، ساخته شدن و حاصل دادن کارهایش باشد. پاتوقهای نویسندگی، که در ادامه منجر به خلق نشریهها و جریانهای ادبی گوناگون شد در شکلگیری این دوره مهم ادبیات معاصر ما موثر بود. یا نسل تازهای که میآید و فرصت و امکانات ادبی و حال و هوای مناسبی دارد تا از راه و روش مثلاً آل احمد در داستاننویسی یا نیما در شعر جدا شود و کارهای دیگری ارائه دهد. متأسفانه بیثباتی در فضای عمومی جامعه و از طرف دیگر عدم استمرار فعالیت پاتوقهای ادبی و روشنفکری ادبی نگذاشت دوره شکوفایی دهه چهل تکرار شود.
در حال حاضر داستاننویسهای جوان علاقه زیادی به نوشتن رمان دارند و کمتر از داستان کوتاه استقبال میکنند، به نظر شما چه عواملی باعث این مساله شده است؟
نوشتن یک داستان کوتاه ناب، حاصل تجربه زندگی، نگاه و دید عمیق نویسنده از داستان، اجتماع و آثار ادبی پیشین است و مهمتر از همه عشق و ایمان به نوشتن است. داستان کوتاه، گاهی به اندازه یک رمان ۲۰۰ صفحهای از نویسنده تلاش، تمرکز و زمان میطلبد و شما همه اینها را بگذارید در برابر حاصل مادی که زمانِ نوشتن یک مجموعه داستان نصیب نویسنده میکند که چیزی است واقعاً زیر صفر آن هم امروزه و با این وضع تیراژ و پخش فجیع کتاب که شاهدش هستیم. تمرکزی که لازمه نوشتن یک داستانِ کوتاهِ خوب و عالی و ناب است از نویسنده امروز ما دریغ شده یا اصلاً برایش اهمیتی ندارد. در کل باید گفت که رو آوردن به رمان، یک مقدار هم به دلیل فروش و نیاز بازار است و هم اینکه به هر حال حق التألیفش با داستان کوتاه خیلی متفاوت است. شما بهتر از من میدانید که برخی از ناشرها خط اصلی داستان را به نویسنده میدهند و میگویند شش ماه دیگر ۳۰۰ صفحه تحویلم بده و اینقدر هم بگیر.
من البته منظورم گروه نسبتاً خاص و محدودی است اما در شکل عام آن، بله، نوشتن رمان یکجور بیماری همهگیر یا اپیدمی شده، گمان من این است که ما آن عشق و ایثار در نوشتن و باور در حد ایمان را نسبت به کلمات و فرم و ساختار، نزد بسیاری از نویسندگان از دست دادهایم. من نویسندههای زیادی میشناسم که پیش از چاپ کتاب وقتی به آنها میگویم اینجای اثرت و اینجا و آنجاش این ایراد را دارد در جواب میگویند «اینها را فقط تو متوجه میشوی، خواننده و بقیه به این مسائل توجه نمیکنند.» به عبارتی خودش هم کار خودش را دستکم گرفته است. اینها آن تلفاتی است که گفتم باید بدهیم و داریم میدهیم تا بلکه روزگار که همینطور میگردد جلوه دیگرش را نشانمان دهد. البته برخی هم گمان میکنند نوشتن رمان آن مکافاتِ داستان کوتاه را ندارد. نه. نوشتن داستان، چه کوتاه چه رمان، یک عمل هنرمندانه است. آن انزوای غریب بکت و آن جمله طلایی کافکا که قلم را باید در خون زد و نوشت این روزها پشیزی خریدار ندارد.
بزرگترین مشکل ادبیات امروز ما چیست؟
حرفهای نشدن چرخه نشر و پخش، عدم ثبات و امنیت مادی و معنوی نویسنده، غیبت یک جریان نقد ادبی و در نبود نشریهای حرفهای ادبی و مهمتر از همه اینها محدودیتهای سلیقهای که با آن روبهرو هستیم به ادبیات امروز ما ضربه خواهد زد.
جوانی که چند کتاب مهم ادبیات داستانی را مطالعه نکرده چگونه دست به کتاب نوشتن میزند؟
اگر هدایت، نیما، حافظ، بیهقی و آثار داستانی خوب ایرانی را نخوانیم، بر اساس چه معیار و زبان و روایتی میتوانم بنویسم. از هیچ، چیزی درنمیآید جز هیچ. گفتن ندارد که البته انشاء میتوان نوشت؛ خیلیها آثارِ عالی داستانی یا کلاسیک را نمیخوانند چون میدانند و میترسند که در آن سطح نمیتوانند قدم بگذارند و قلم بزنند. به جای نگاه کردن به کوه و بالارفتن از آن، روی همین تپه ماهورهای اطرافِ پارک بالا پایین میروند و به این شکل خوشحال هستند.
دلیل تفاوت داستانهای کورش اسدی چیست؟
من جز نوشتن و خواندن هیچ کار و راهی بلد نیستم. هر کاری هم برای رفع مشکلات مادی کردهام مربوط به کلمه و ادبیات بوده، مثل ویرایش یا درس دادن. اصولی هم در زندگی دارم که تا امروز تلاش کردهام حفظشان کنم. ریاکاری و تن دادن به پستی و توسل به اینجا و آنجا به هوای تأمین معیشت مطمئن باشید هم شخصیت نویسنده و هم قلم و هم اثرش را آلوده میکند. من ادعایی در نوشتن یا نویسنده خاص بودن ندارم اما به گمانم نه فقط نویسنده بلکه هر انسانی باید به چیزهایی باور یا اعتقاد داشته باشد. پاسخ نهایی به این پرسش شما این است که من تا امروز و در هر بار نوشتن تلاشم این بوده که فارغ از آلودگیهای مادی، یک کار ناب بنویسم و امیدوارم روزی این اتفاق رخ دهد.
نظر شما