خاطرات عالمالسادات حسینی از مهاجرین جنگ تحمیلی در کتابی با عنوان «کبوتر مهاجر» به همت انتشارات ستهبان منتشر شد.
این اثر، داستان زندگی مهاجر جنگ تحمیلی است که به شدت به زادبوم خود عشق میورزد و قلبش برای آنجا میتپد. با آنکه در یکی از کهن دیارهای ایران و در استان فارس زندگی میکند و مردمانی بسیار مهربان دارد، ولی هیچگاه احساس مالکیت نسبت به آن نکرده و در آرزوی رسیدن به زادگاهش پس از 36 سال و اندی روزشماری میکند.
کتاب روایتگر زندگی زنی به نام عالمالسادات حسینی است که در آبادان زندگی میکرده و در سن 18 سالگی و با شروع جنگ تحمیلی، همراه با خانواده مجبور به ترک زادگاه جنگزده خود میشود و به استان فارس و شهرستان داراب مهاجرت و آنجا ساکن میشود و هیچگاه آنجا را، علیرغم خاطرات خوبی که از آن دارد بهعنوان وطن و زادگاه خود نمیپذیرد و حال که پس از 36 سال خاطرات آن سالها را مینگارد، هنوز هم شوق و امید بازگشت به آبادان را دارد.
«کبوتر مهاجر» زندگی عالمالسادات را از نگاه و با بیان خودش در سه فصل روایت میکند. «مهاجرت» عنوان فصل نخست کتاب است که در هفت بخش کوتاه به تاریخ زندگی اعظمالسادات از شروع جنگ تحمیلی و اوضاع بمبارانها در آبادان اشاره میکند. جنگ هر روز بیشتر ناملایمات و ویرانی خود را به آبادان، مردم شهر و خانواده راوی نشان میدهد و آنطور که در انتهای کتاب روایت شده حدود دو هفته بعد از شروع جنگ بسیاری از مردم شهر و خانواده حسینی را مجبور به مهاجرت میکند. مردم عموما به ماهشهر میروند ولی خانواده راوی راه شیراز را در پیش میگیرند و پس از دو روز استراحت به شهرستان داراب استان فارس رفته و برای همیشه آنجا ساکن میشوند.
نویسنده در فصل دوم با عنوان «مدرسه بچهها»، به شرایط زندگی خانواده هشت نفرهاش که متشکل از سه دختر و سه پسر به همراه پدر و مادرشان، در محل سکونت جدیدشان پرداخته و خاطرات شاخص آن دوره از زندگی و خانوادهاش را بیان میکند.
«اتفاقات خوشایند و ناخوشایند» عنوان فصل سوم و آخر این کتاب است که در آن، راوی اتفاقات خوب و بد زندگیشان را برمیشمرد و تاریخ هریک از این رویدادها را یادآور میشود. این فصل که بیشتر حول محور شخصیت پدر راوی میچرخد، با مرگ پدر و خاطرهای از ابهت او پایان مییابد. در صفحات پایانی کتاب نیز شجرهنامه فامیلی راوی به همراه تصاویر ضمیمه شده است.
در بخشی از کتاب آمده است: «گاهی نوری در آسمان پیدا میشد که ما آنها را نمیشناختیم. این چیزهای ناشناخته آسمان را روشن میکردند. بعدها برادرانم گفتند: اینها منور است. گفتیم: مثل اسم دختر میماند، ولی بعد که توضیح دادند فهمیدیم که دشمن اینها را برای شناسایی منطقهای که میخواهند بزند، اول آنها را در آسمان میفرستد، تا جایی که میخواهد مورد حمله قرار دهد، به طور دقیق مشخص کند و بعد آنجا را مورد اصابت بمبها قرار دهد.
ما که اول نمیدانستیم اینها چیستند، از دیدنشان مثل بچهها خوشحال میشدیم و مثلا میگفتیم: من اول دیدمش، یا خواهرم میگفت: نه من اول دیدمش!
با اینکه در سنین دبیرستان بودیم، بازی بچهگانه میکردیم! این خاطرات از ذهن من و خانوادهام پاکشدنی نیست.»
کتاب «کبوتر مهاجر» در 130 صفحه با شمارگان 200 نسخه به بهای 9 هزار تومان از سوی انتشارات ستهبان شهرستان استهبان به بازار نشر عرضه شده است.
نظر شما