غلامرضا امامی در نشست تاریخ شفاهی کتاب اظهار کرد: نسل ما دچار آلزایمر فرهنگی و انقطاع فکری شده است. بسیاری از مردان و زنان و کسانی که در بنای فرهنگ و ادب و هنر مملکت نقش داشتهاند را از یاد بردهایم. چنان بر بخشهایی از تاریخ خط کشیدهایم که انگار گذشتهای نداشتهایم.
غلامرضا امامی در آغاز این نشست خود را اینگونه معرفی کرد: شش شهریور 1325 همزمان با عید سعید فطر در اراک به دنیا آمدم. پدرم اراکی و تبار ما به اراک بازمیگردد و مادرم از تبار طباطبایی و صدر و اهل قم بود. پدرم آن زمان پزشک راهآهن بود ما به تناسب شغل پدر به شمال و جنوب و شرق و غرب ایران سفر و اقامت گزیدیم. نمیتوانم دقیق بگویم اهل کدام شهر ولی ایرانی هستم. باید بگویم از جنبه عاطفی خوزستانی و از جنبه فکری خراسانی هستم.
وی ادامه داد: اولین سال دبستان را در قم گذراندم و محبت استاد دکتر محمد بروجردی من را با درس و خواندن و کتاب آشنا کرد. این زمان مصادف با کودتای ننگین 28 مرداد 1332 بود. خانوادهای ملی – مذهبی بودیم و پدرم از شیفتگان مرحوم دکتر مصدق بود. پدرم پس از قم به مشهد منتقل شد و در این شهر به دبستان تدین رفتم که مدیریت آن با کاظم تدین بود که باز هم سرنوشت مردی انسان و آزاده را سرراهم قرار داد. پس از تحصیل در مدرسه تدین و جعفری در مشهد، دوباره به قم بازگشتیم و به سفارش مرحوم جلال به دبیرستان حکیم نظامی و محضر دکتر ابوالفضل مصفا رفتم. در این دبیرستان بخت یارم شد و در محضر اساتید بزرگی همچون حجتالاسلام طباطبایی، دکتر مفتح و مرحوم علیاصغر فقیهی، شاگردی کردم. پس از چند سال دوباره به مشهد برگشتیم و در دبیرستان علوی زیرنظر حسین سیدعلوی تحصیل و آنجا هم از محضر اساتیدی مانند دکتر محمدمهدی رکنی بهره بردم. مسعود احمدزاده در این دبیرستان همشاگردی من بود. پیش از دبیرستان علوی نیز چند ماه به دبیرستانی دیگر رفتم که در آن مدرسه با امیر پرویز پویان آشنا شدم.
مدیر انتشارات موج گفت: در سال 1341 در دبیرستان علوی مقالهای خواندم که به همت چند نفر از بزرگان در قالب نخستین کتاب من از سوی چاپخانه خراسان به چاپ رسید. در این مدت در مشهد از محضر استاد محمدتقی شریعتی، پدر دکتر علی شریعتی بهره بردم که این آشنایی موجب وابستگی فکری من به این شهر شد. مقصد بعدی ما خوزستان و شهرهای اهواز و خرمشهر بود. در خرمشهر با جلال آل احمد بیشتر آشنا شدم و باعث آشنایی نیز کتاب «مدیر مدرسه» بود. هنر جلال این بود که توانست زبان گفتاری را به زبان کتبی و نوشتاری تبدیل کند. بعد از شنیدن خبر اخراج جلال آل احمد از دانشسرای عالی، او را به خرمشهر دعوت کردم و 10 روز در این شهر همراه و میزبان ایشان بودیم.
امامی در این بخش از سخنان خود با تاکید بر یادآوری گذشته و حفظ آن، بیان کرد: ما نسل آرزوهای بلند و دیوارهای کوتاه بودیم نه روزگار دیوارهای بلند و آرزوهای عمیق. ما نسلی بودیم که جلال برایم مطرح بود. ما نسلی بودیم که جلوی کتابفروشی برای خرید کتاب به صف میایستادیم. نسل امروز ما دچار گسستگی شده است. باید ببینیم چطور شده که ما از گذشتهمان منقطع شدهایم؟ به همان اندازه که از گذشته منقطع شویم، نمیتوانیم آینده را بسازیم. نشست تاریخ شفاهی کتاب، ارتباط ما را با گذشته برقرار میکند که برگزاری آن از سوی خانه کتاب، اتفاق مبارکی است.
این نویسنده و پژوهشگر همچنین با اشاره به آشنایی خود با امیرپرویز پویان، پرویز خرسند و دکتر علی شریعتی، افزود: امیر پرویز پویان را نخستینبار در یک شب ماه مبارک رمضان در «کانون نشر حقایق اسلامی» شهر مشهد که زیرنظر استاد محمدتقی شریعتی بود، ملاقات کردم. پویان آن زمان در انجمن دیگری با عنوان «نهضت اسلامی» نیز فعال بود. در این کانون هممدرسهای خود یعنی مسعود احمدزاده را هم دیدم که باعث دوستی و نزدیکی بیشتر ما شد. پرویز خرسند هم هممدرسهای من و از دوستان نزدیک دکتر علی شریعتی بود.
وی در ادامه درباره عزیمت و سکونت در تهران و شروع فعالیت جدی در حوزه کتاب و نشر گفت: سال 1346 از خرمشهر به تهران آمدیم. به واسطه دیدارهایم با استاد محمدتقی شریعتی که آن زمان خانهای پشت مجلس شورای ملی داشت، با علی شریعتی که تازه از فرانسه برگشته بود، آشنایی و دوستی پیدا کردم. وی با دیدن یادداشت جلال در دفتر من، از من خواست تا زمینه دیدار را فراهم کنم. آذر این سال روزی با جلال آل احمد تماس گرفتم و قراری برای دیدار گذاشتیم و این اولین دیدار شریعتی و جلال بود که بعدها در عزیمت جلال به مشهد، این دیدارها بارها تجدید شد. در این نخستین دیدار، شریعتی از خاطرات خود در فرانسه و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در فرانسه گفت و شعری هم از ملکالشعرای بهار خواند که به مذاق جلال خوش نیامد و مشاجرهای مختصر نیز درگفت.
مدیر نشر موج افزود: در تهران به واسطه یکی از دوستان در بخش فرهنگی حسینیه ارشاد به همکاری دعوت شدم و در آنجا در چاپ کتاب «محمد خاتم پیامبران» کمک کردم. کتاب جامعی بود که زیرنظر استاد مطهری چاپ شد و مورد استقبال خوبی هم قرار گرفت. بزرگانی همچون محمدجواد باهنر، سیدحسین نصر، سید جعفر شهیدی و دکتر شریعتی در بخش محتوایی آن نقش داشتند. در آن سالها انتشارات موج و انتشارات پندار را راهاندازی کردم و در انتشارات بعثت هم با فخرالدین حجازی همکاری داشتم. ار جمله کتابهایی که در انتشارات بعثت در مدت حضور منتشر شد میتوانم به «روابط اجتماعی در اسلام» اثر علامه طباطبایی با ترجمه محمدجواد حجتی کرمانی، «قرن دیوانه» اثر علیاکبر کسمائی، «فریاد فلسطین» مجموعه نوشتههای سید غلامرضا سعیدی، «قرآن و طبیعت» اثر حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی، کتابی با ترجمه سیدهادی خسروشاهی و کتابی با موضوع ادبیات فلسطین به انضمام شعرهای شاعران نوپرداز ایرانی همچون محمدعلی سپانلو که علیرضا نوریزاده آن را ترجمه کردهبود، اشاره کنم. سپس مجموعه مقالاتی از آیتالله ناصر مکارم شیرازی و کتاب ارزشمند «نقش پیامبران در تمدن انسان» اثر فخرالدین حجازی با مقدمهای از مهندس مهدی بازرگان را به چاپ رساندیم که همه این کتابها با استقبال خوبی مواجه شدند.
امامی با اشاره به ورود خود به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ادامه داد: از سوی سیروس طاهباز برای همکاری به کانون که آن زمان مدیریت آن برعهده لیلی امیرارجمند بود، دعوت شدم. آذر 1350 در کانون که آن زمان مجموعه فرهنگی بسیار فعالی بود در سمت ویراستار مشغول بهکار شدم و در مدت حضورم در کانون (تا اواخر 1359) حدود 10 کتاب به چاپ رساندیم. در آن زمان در کانون، کیفیت و الگوسازی در اولویت بود. پس از مدتی سیروس طاهباز و کمال خرازی، پیشنهاد ریاست انتشارات کانون را دادند. تا اواخر 1359 در کانون حضور داشتم و پس از آن به دلایل فکری و عقیدهای از کانون خارج شدم. کتاب من با عنوان «عبادتی چون تفکر نیست» که از سوی کانون پرورش فکری منتشر شده بود، در آن سالها جایزه جهانی لایپزیک را از آن خود کرد.
نظر شما