پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۶ - ۲۰:۵۴
اسرارمحبوبيت نابغه ديوانه

«زايش تراژدي»، نوشته نيچه با ترجمه‌اي جديد از سوي رضا ولي ياري از سوي نشر مركز منتشر شده است؛

 
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)محسن آزموده:«زايش تراژدي»، نوشته نيچه با ترجمه‌اي جديد از سوي رضا ولي ياري از سوي نشر مركز منتشر شده است؛ نوشته‌اي كه نخستين كتاب اين فيلسوف آلماني تلقي مي‌شود و او را به عنوان منتقد فرهنگ و نابغه‌اي جوان به جامعه فكري آلمان معرفي مي‌كند، استاد ٢٧ ساله تازه منصوب‌شده زبان‌شناسي كلاسيك در دانشگاه بازل كه ستايشگر ريشارد واگنر (١١٨٣-١٨١٣) آهنگساز برجسته آلماني و دلباخته كوزيما همسر اوست و به همين واسطه سخت متاثر است از فيلسوف بدبين و تلخ انديش پيش از خودش، آرتور شوپنهاور (١٨٦٠-١٧٨٨) .
 
 نيچه از ويراست اول اين كتاب (١٨٧١) تا ويراست دوم (١٨٨٦) اما مسيري پرفراز و نشيب را طي مي‌كند، از واگنرها و حتي شوپنهاور عبور مي‌كند و «نگرشي كاملا مثبت به زندگي را جايگزين بدبيني شوپنهاوري مي‌كند»، فراتر از آن به يكي از فيگورهاي ماندگار و تاثيرگذار تاريخ فكر بشري بدل مي‌شود، تصويري همزمان رقت‌انگيز و دهشتناك، در عين حال دست‌نيافتني و در همه حال نابهنگام كه اگرچه در قاب‌هاي زيادي جاي مي‌گيرد، به عنوان يك فيلسوف رمانتيك، به عنوان انديشمندي حيات گرا، به عنوان انديشمندي آلماني يا منتقد فرهنگ يا... اما هم هنگام از هر قالبي فراتر مي‌رود و هرگونه دسته‌بندي او ناگزير با ناديده انگاشتن وجهي از سويه‌هاي متكثر و گاه متناقض ممكن مي‌شود.

فريدريش نيچه (١٩٠٠-١٨٤٤) به بهترين و كامل‌ترين وجهي تصوير شايعي را كه عوام از فيلسوفان در ذهن دارند متبادر مي‌كند: نابغه ديوانه! انساني بس انساني، مردي مجرد سبيل كلفت و ريزجثه و عصبي با چشم‌هاي نافذ و گوش‌هاي كوچك و پيشاني بلند، پرهيبي پريشان‌احوال با شكل و شمايلي عجيب و غريب و ظاهري آشفته كه در خودش فرورفته و حرف‌هاي نامعمول مي‌زند و رفتارهاي نابهنجاري دارد و كسي از كار و بارش سر در نمي‌آورد و ديگران را به هيچ مي‌گيرد، گاه خشمگين است و بي‌اعصاب و كسي را ياراي آن نيست كه در برابرش حاضر شود و زماني ديگر آن چنان مشعوف و شادمان كه انگار دمي به خمره زده يا دارويي مصرف كرده است، در هر دو حالت در ميان جماعت سخت تنهاست و گويي با آنكه جسمش در ميان بدن‌هاي ديگران است، از ارتفاعي بلند يا اعماقي ژرف به جهان و محتويات آن مي‌نگرد. تا اين جا به نظر مي‌رسد با مجنوني مفلوك مواجه هستيم كه شايسته‌تر آن است كه در آسايشگاه رواني بستري شود، تراوشات ذهني اين نهاد ناآرام اما شگفت‌انگيز است، نوشته‌ها و گفته‌هايي پيچيده و به ظاهر نامفهوم دارد كه در نظر دقيق‌تر عميق و چند لايه مي‌نمايند و گويي اسراري را از آينده‌اي كه نيامده يا از غيبي كه در برابر چشم‌هاي انسان گسترده شده- اما او را توان ديدن آن نيست- آشكار مي‌كنند، جملات و تعابير كوبنده، گزنده، بيداركننده و متناقض نما (پارادوكسيكال) كه باورهاي معمول را به سخره مي‌گيرند و بر وجوهي تاريك از جان و ضمير انسان نور مي‌تابانند.

به نظر مي‌رسد، همه آنچه آمد، بلكه بسيار بيشتر از آن بر تصويري كه تاريخ فرهنگ يك صد و اندي سال گذشته از اين فيلسوف آلماني ترسيم كرده، مطابقت دارد و شايد همين است كليد فهم رمز و راز اقبال گسترده‌اي كه در تمام جهان در ميان عوام يعني غيرمتخصصان فلسفه به او صورت مي‌گيرد. پيوند خوردن نيچه با شرايط تاريخي و اجتماعي خاص آلمان و راه يافتن او به گفتارهاي سياسي و اجتماعي به خصوص بهره‌گيري مناقشه‌برانگيز دستگاه تبليغاتي رژيم نازي از ايده‌هاي او بر اين شهرت و گاه سوءشهرت افزود. اين همه اما نافي ارزش و اهميت نيچه در مقام يك متفكر و فيلسوف اصيل نيست و قوت و قدرت انديشه او را نه فقط در حيطه گسترده فلسفه بلكه بر ساير حوزه‌هاي علوم اجتماعي و انساني از روان‌شناسي و علم‌الاجتماع گرفته تا علم سياست و تاريخ و مطالعات هنر نمي‌توان ناديده انگاشت، تا جايي كه او را در كنار دو همزبان تقريبا معاصرش كارل ماركس(١٨٨٣-١٨١٨) و زيگموند فرويد (١٩٣٩-١٨٥٦) به عنوان يكي از بنيانگذاران تفكر غربي در قرن بيستم مي‌شمارند و معتقدند تفكر او سلبا يا ايجابا در عموم جريان‌هاي فكري و هنري اين قرن ردي از خود به جا گذاشته است.

در نشان دادن علل و دلايل اقبال به نيچه در ايران ما و در ميان فارسي زبانان اما به همه آنچه گفته شد، بايد عناصر بومي را نيز افزود و از اين منظر به اين پرسش پرداخت كه چرا در ميان بزرگان انديشه و تفكر غربي نيچه جزو گروه بختياران فلسفه غربي است و آثار متعددي از او با ترجمه‌هايي متفاوت خواه از زبان آلماني و خواه از انگليسي يا فرانسه با درجات گوناگوني از دقت و سلاست و رواني به فارسي ترجمه شده است تا جايي كه با وجود گذشت بيش از هفتاد و پنج سال از زمان نگارش نخستين متن فارسي درباره نيچه (جلد سوم سير حكمت در اروپا نوشته محمدعلي فروغي، ١٣٢٠) همچنان سالانه آثار جديدي درباره او به فارسي ترجمه و تاليف مي‌شود يا ترجمه‌هايي تازه از نوشته‌هاي او به فارسي صورت مي‌گيرد؟ براي نمونه در همين سال جاري شاهد انتشار دست كم دو اثر تازه از او درباره نيچه به فارسي بوديم، يكي «كوتاه‌ترين سايه: مفهوم حقيقت در فلسفه نيچه» نوشته النكا زوپانچيچ با ترجمه مشترك صالح نجفي و علي عباس بيگي (نشر هرمس) و ديگري ترجمه جديدي از «زايش تراژدي» توسط رضا ولي ياري كه پيش از اين رويا منجم آن را به فارسي ترجمه كرده بود.

خيلي خلاصه اگر بخواهيم علل و دلايل اقبال مضاعفي كه از سوي ايرانيان به نيچه صورت مي‌گيرد را بر شماريم، شايد بتوان به اين موارد اشاره كرد: نخست خصلت پيامبرگونه و شاعرمسلك نيچه كه اگرچه در غرب باعث شده بسياري او را حتي فيلسوف در معناي فني و دقيق كلمه يعني كسي كه نظام فلسفي و دستگاه مفهومي مشخصي با استدلال‌هاي معين دارد، ندانند و در زمره اديبان و شعرايش بدانند، اما در ايران بر عكس به او صورتي حكيمانه و فرزانه بخشيده، شوريده‌اي صوفي مسلك كه شطحياتش به اشراقيات حكماي متاله ما لكن در زمانه فروريختن همه ارزش‌ها تنه مي‌زند و از همين‌روست شايد كه سر به جنون گذاشته و فروكوفتن همه ارزش‌ها و تمسخر و تحقير آنها مي‌پردازد؛ گو اينكه زبان مبهم و چند پهلوي نيچه و لحن شعرگونه و سبك نگارش گزين گويانه او بيش از آنكه تناسب و تلائمي با شيوه فلسفه‌ورزي فيلسوفان شاخص غربي چون كانت و هگل و اسپينوزا و حتي شوپنهاور داشته باشد، ياد آور مكتوبات و رساله‌هاي فرزانگان شرقي و صوفياني است كه چندان در بند و بست صدر و ذيل استدلال نيستند.

دليل ديگر توجه ايرانيان به نيچه قطعا اشارات مصرح و آشكار او به چهره‌هاي ايراني است، در مشهورترين كتاب نيچه «چنين گفت زرتشت» (١٨٩١-١٨٨٣) چنان كه از عنوانش بر مي‌آيد، از زرتشت پيامبر ايران باستان و بنيانگذار مزديسنا وام‌گيري شده است و نظر به اهميتي كه اين پيامبر ايراني براي پارسي گويان فرهيخته دارد، علت ترجمه‌هاي كثير و متنوع و چاپ‌هاي متعدد و پرشمارگان از اين كتاب نيز روشن مي‌شود.

بگذريم كه برخي محققان چون حامد فولادوند حضور زرتشت در اثر نيچه را تصادفي و گتره‌اي ندانسته‌اند و كوشيده‌اند تفاسير و تاويل‌هايي از آن ارايه دهند. همچنين نيچه در اشعار و آثارش از پرخواننده‌ترين شاعر ايراني يعني حافظ شيرازي به بزرگي ياد كرده و آنها كه آشنايي بيشتري با نيچه و آثارش دارند، به ياد دارند كه نيچه خطاب به حافظ مي‌گويد: «ژرف‌ترين فرورفتگي بلندي‌ها تويي/ روشن‌ترين روشني ژرفاها تويي...»

و در پايان بايد به وجه هنجارشكنانه و انتقادي نيچه اشاره كرد كه بدون ترديد مهم‌ترين علت اقبال جوانان ايراني اهل فلسفه و فكر به اوست. در جامعه‌اي منقاد سنت كه در همه وجوه فرهنگي و اجتماعي و سياسي‌اش كشمكشي دست‌كم صدساله با سنت‌هاي متصلب گذشتگان و قوانين مستبدانه و برناگذشتني پدران در جريان است، نقد كوبنده و پتك‌گونه نيچه و تعابير بي‌ملاحظه و صريح او از سنت سخت به جان انديشه ورزان جوان مي‌نشيند و دل شان را خنك مي‌كند.

بيان سرراست و بي‌تعارف نيچه در برخورد با ارزش‌هاي سنتي در ميان مردمان جامعه‌اي كه تار و پود زندگي روزمره‌شان را بر نهان روشي و رندي و ملاحظه كاري بنا كرده‌اند، دست كم براي جوانان قوم دلنشين است و ايشان را به بي‌پروايي و جسارت ورزي فرا مي‌خواند و زمينه ساز خروج از نابالغي‌اي مي‌شود كه ايمانوئل كانت سر آغاز روشن نگري مي‌خواند.
(منبع: روزنامه اعتماد)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها