فاطمه راکعی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
صفارزاده به دنبال دغدغههای انسانی بود/اهالی قلم به فکر راهاندازی بنیاد طاهره صفارزاده باشند
فاطمه راکعی معتقد است که راهاندازی بنیاد طاهره صفارزاده کمترین کاری است که میتوان برای این شخصیت ادبی انجام داد؛ چراکه تا به امروز کار مشخصی در شان صفارزاده انجام نشده است. او میگوید که صفارزاده زحمات بسیار زیادی برای انقلاب کشیده است و حتی میتوان در شهرها خیابانها و میادین را به نام او نامگذاری کرد.
طاهره صفارزاده فعالیتهای بسیار زیادی در حوزههای مختلف داشته است. به اعتقاد شما او در حوزه ادبیات به دنبال چه بود و چه دغدغههایی را دنبال میکرد؟
طاهره صفارزاده در طول عمر خود دورههای مختلفی را سپری کرد. او در دوره نخست زندگی (سالهای جوانی) درگیر مسائل شخصی و عاطفی بود. البته در آثار همین دوره نیز دغدغههای اجتماعی بسیار ملموس است. تحقیقات انجام شده روی زندگی وی نشان میدهد که او و خانوادهاش در دورهای تحت ظلم مامورین حکومتی بودهاند به همین دلیل او از همان ابتدا روی مسائل اجتماعی بسیار حساس و دقیق بود. این حساسیتها ادامه داشت تا اینکه در دوره بعدی برای تحصیلات علمی به خارج از کشور رفت و در آنجا با نهضتهای اجتماعی و جهانی آشنا شد. بعد از این آشنایی بیشتر آثار صفارزاده تم اجتماعی به خود میگیرد. بعد از این اتفاقات به ایران بازگشت و در دانشگاه مشغول به تدریس شد. در دوره تدریس او به انتقاد از شرایط اجتماعی میپردازد و مورد سرزنش سیستم قرار میگیرد و طی چند مرحله کار خود را از دست میدهد. بعد از انقلاب او صادقانه در کنار انقلاب بود و ارتباط معنوی با شخصیت حضرت امام (ره) داشت. در این برهه اگر به شعرهای صفارزاده توجه کنید، متوجه میشوید که اشعار او متمرکز روی موضوع نظام، انقلاب، شهدا و جنگ است. بنابراین میتوان گفت که او از دیرباز به دنبال دغدغههای انسانی بود. او با پیروزی انقلاب، جذب ایدههای انقلاب اسلامی و امام شد و تا پایان عمر دغدغهای بهجز مسائل انقلابی و اجتماعی نداشت.
طاهره صفارزاده شخصیت پیچیدهای داشت، عاشق ادبیات بود، به عرفان گرایش داشت و در عین حال بسیار متدین و مذهبی بود. این تناسب در پایان عمر کمی تغییر کرد. به نظر شما چه اتفاقاتی رخ داد که طاهره صفارزاده در اواخر عمر بیشتر به سمت عرفان گرایش پیدا کرد؟
گرایشهای عرفانی در برخی اشعار که مربوط به قبل از انقلاب است نیز مشاهده میشود که شاید معروفترین اثر آن دوران «صدای ناب اذان میآید ...» باشد. در همین شعر شاعر اشاره میکند که لاک ناخن من مانعی بین من و نماز نیست و این از اولین شعرهایی است که ما میتوانیم رگههای عرفانی را در آن ببینیم. او در اواخر عمر خود فعالیتهای قرآنپژوهی را آغاز میکند.. صفارزاده خیلی با ایمان صحبت میکرد. وقتی قیصر امینپور تصادف کرد و دوباره به زندگی برگشت او بسیار خوشحال بود و فکر میکرد که این به دلیل توسل او بوده است، او به حرفهایی که میزد اعتقاد داشت و با ایمانی بود. به اعتقاد من گرایشهای عرفانی- دینی در کلمه به کلمه کتاب او وجود دارد و با خواندن اشعار او میتوان این موارد را حس کرد.
چرا برخلاف اتفاقات معمول عرفان خدشهای در اعتقادات دینی او وارد نکرد و چطور او بر خلاف جامعه توانست این دو موضوع را از هم تفکیک کند.
حضرت امام خمینی (ره)، بنیانگذار انقلاب از شخصیتهای بزرگ عرفانی-اسلامی بودند. شعرهای عرفانی ایشان که بعد از رحلت به دست ما رسید، حاکی از وجود نگاه کاملا عرفانی در شخصیت وی است. در اسلام رحمانی فضا برای تفکر مهیاست و حالت عرفانی در آن وجود دارد. اگر به آثار حافظ، سعدی، مولانا و دیگر شاعران بزرگ نگاه کنید، متوجه خواهید شد که عرفان همیشه در ادبیات ما وجود داشته است. عرفان طاهره صفارزاده برخلاف آنچه امروز در جامعه مطرح میشود، مغایرتی با دین نداشته است؛ بنابراین دلیلی وجود ندارد که او این دو مورد را از هم تفکیک کند.
در مصاحبه ای مطرح کردید، صفارزاده شاعر واقعی انقلاب بود. چه کارهایی انجام داده بود که چنین لقبی را به او دادید؟
من طاهره صفارزاده را یکی از واقعیترین شاعران انقلاب میدانم، به این دلیل که او دغدغههای مشخصی داشت و به بیان این دغدغه در ایران و جهان میپرداخت. او تمام وجه علمی، فرهنگی و مدنی خود را صرف انقلاب کرد. او این کار را عاشقانه و بدون منت انجام داد. او از توان علمی و اندیشهای خود استفاده کرد و در دانشگاه، در تدوین کتب درسی، در شعر و در ترجمه، حضور داشت و این به دلیل وجود شخصیت چند بعدی وی بود. او با عشق و بدون هیچ منفعتی انقلاب را پذیرفت. مسالهای که درباره مزار صفارزاده رخ داد، فاجعه بود که متاسفانه هیچکس هم پیگیر آن نشد. من فکر میکنم که حداقل حق وی است که ما بنیادی به نامش داشته باشیم و حتی حق صفارزاده است که در شهرهای مختلف المانهای شهری به نام وی باشد. حرف من این است که شعر صفارزاده درخشش را در طول زمان نشان خواهد داد اما باید انتظارداشته باشیم که در شان وی به شخصیت و جایگاه او پرداخته شود.
درباره ویژگیهای غیرشعری خانم صفارزاده برای ما بگویید.
تلاش شبانهروزی برای ترجمه قرآن دغدغه علمی وی بود. فکر میکنم اولین کتاب کارگاهی ترجمه نیز اثر او بود که با نام «اصول و مبانی ترجمه» در سال 58 منتشر شد. او با همه توان برای ترجمه تلاش کرد. همچنین در سازمان سمت برای تدوین کتابهای درسی تلاشهای بسیار زیادی داشت. او مجلهای را نیز به تنهایی راهاندازی کرد اما به دلیل هزینه یکی دو شماره بیشتر بیرون نیامد. من آن موقع مسئولیتی در دانشگاه الزهرا داشتم و به خاطر دارم که وی این مجلهها را میآورد تا بچههای مترجم اینها را بگیرند و بخوانند.
خاطره جذابی با خانم صفارزاده دارید که تا به حال مطرح نکرده باشید.
ما یک سفری را برای بزرگداشت دهه فجر در انگلستان داشتیم و من از طرف وزارت ارشاد مسئول گروه خانمهای هنری بودم. در این سفر متوجه شدم دکتر صفارزاده نیز برای معالجه همسرشان در لندن هستند به همین دلیل به دیدن وی رفتم و دیدم روی میزشان کاغذهای بسیار زیادی است. با اشاره به کاغذها گفتند که این کارهای موسسه «سمت» است و اینها را به اینجا آوردن تا روی آنها کار کنند. وی به من گفت که اگر زحمتی نیست در بازگشت به ایران این مطالب را تحویل دکتر احمدی در سازمان سمت بدهم. در آنجا هم نگران کار بودند و تعهد کاری در صحبتهایش نمایان بود. او برای بهبود همسرش رفته بود اما دغدغههای علمی را نیز با خود برده بود.
نظر شما