رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت: مرحوم طباطبایی در حکمت همان مسیری را پیمود که ملاصدرای شیرازی طی طریق کرد. ردپای عمیق اندیشههای فلسفه مشایی، فلسفه اشراقی و حکمت عرفانیِ کسانی چون مولانا (و نه ابنعربی زیرا مرحوم علامه در باب ابنعربی قائل به «توقف» بود) در آثار مرحوم علامه مبیّن و بیانگر آن است که از این دریای بیکران، بهرههای بسیار برده بود.
در این مراسم که با حضور شخصیتهای علمی و فرهنگی برگزار شد، حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ حسین سلیمی، رئیس دانشگاه علامه طباطبایی؛ حجتالاسلام والمسلمین احمد احمدی، رئیس سازمان سمت و حسین کلباسی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی سخنرانی کردند.
بلخاری سخنرانی خود را در این مراسم با عنوان «تفسیر متعالیه (مرحوم علامه طباطبایی و تفسیر گرانقدرش)» ارائه کرد و گفت: در حالی که، ذات متن مقدس و بهویژه غایت آن، فی حد ذاته نافی و ناقض تفسیرند پس چگونه میتوانند خود امکانِ تفسیر خویش را فراهم سازند و بدان دامن زنند و حتی اقوال و قرائتها و تفسیرهای مختلف را بر جانِ خود پذیرا باشند؟ بر این سؤالها بیفزاییم ضرورت پاسداری و نگهبانی از متن را، تا در ورطه برداشتهای گوناگون و تفسیرهای نابجا نغلتد و حقیقتش قلب نگردد و یا به تعبیر قرآن، معنا از موضعِ حقیقیِ خود خارج نشود: «مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ .»
وی ادامه داد: مجموعه سئوالات فوق، تفسیر را به یکی از مهمترین و البته چالشبرانگیزترین عرصههای دین و اندیشه دینی تبدیل میکند. از یک سو، امری به غایتِ معنا ضروری و واجب که امکان ارتباط گسترده با حقیقت و گوهر دین را برای هدایتِ پیروان و طالبان فراهم میسازد و از سوی دیگر، امری به شدت سیّال و معیارگریز که تفسیر را به امری کاملاً شخصی، ذوقی و حتی گاه به نقطهنظر مقابلِ دین بدل میکند.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با بیان اینکه به نظر میرسد مهمترین و دقیقترین طریق در اتقان و ایقان تفسیر، اتکا به روشها و طرقی است که خود متن در مقابلمان میگشاید گفت: رجوع به سرگذشت هرمس در اساطیر یونانی و کنش او صرفاً به عنوان یک مقدمه، بحث را روشنتر میسازد. هرمس هم ایزد است، هم پیامآور. هم پیامرسان است و هم مفسّر پیام. در این صورت، امرِ زائدی برون از متن مقدس به عنوان تفسیر بر متن مقدس حمل نمیشود و این چنین، متن سالم میماند.
به گفته بلخاری، این معنا منطقاً در باب همه ادیان و همه متون مقدس صدق میکند. حال میماند عقل. اگر داستان هرمس را مبنا قرار دهیم باید ببینیم هنگامی که نبی یا پیامبر به عنوان محمل و مفسرِ حقیقیِ وحی موجود نیست چه کسی باید نقش تفسیر را به عهده گیرد؟ ادیان و مشارب دیگر در این مختصر موضوعِ بحث نیستند اما اسلام چرا. در اسلام عقل علاوه بر مقام جامعیت، مقام کاشفیت دارد و در این صورت بهعنوان سبب مؤثر در کشف اغراض و غایات آیات، باید در منشاء و وضع خود، موقعیتی کاملاً یکسان با شریعت داشته باشد ورنه مشروعیت کشفِ نیتِ واضعِ معنا یا حضرت حق را در متن مقدس ندارد.
این مدرس دانشگاه گفت: جنس و سنخ آن که نقش تفسیر را به عهده میگیرد (عقل) از همان جنس و سنخِ نور(متن مقدس) است. البته رسیدن به لُب و مغز چنین عقلی از اوجبِ واجبات است تا از اضطرابها و تشویشهای ناشی از سحطینگریهای عقل مصون بماند. بدون تردید شهود در این مرتبه راهگشاست. اما مهمتر از عنصر عقل و یا حتی شهود، راهگشاییهای خودِ متن است که حقیقتاً رهنمون است. همچون قاعده هرمس که ایزد خود مفسر بود اینجا نیز قرآن خود، مفسّر خویش است و این همان تفسیر قرآن به قرآن است که دأب و سنت مرحوم علامه طباطبایی بود. در این طریقه و روش، متن، خود بازمینمایاند که محکماتاش چیست و متشابهاتاش کدام است. بررسی تطبیقی و تحلیلی فضاها، نشانهها و اصطلاحاً میدانهای معنایی در قرآن باز مینماید آیهای که دارای قبض است، اگر در میدان معناییِ خویش قرار گیرد چگونه «هویت» خود را بازنمایانده و بسط مییابد و این معنا مهمترین ویژگی تفسیری مرحوم علامه طباطبایی است.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با اشاره به اینکه شرح ماجرا از زبان بزرگترین شاگرد تفسیر او آیتالله جوادی آملی شنیدنی است، گفت: سیر فلسفه از کَندی تا ملاصدرا، سیری است متحول و دارای فراز و نشیبهایی بسیار، فراز و نشیبی که از یک سو، بیان بزرگترین و عالیترین کوششهای فلسفی از سوی کسانی چون فارابی و ابنسیناست، و از سوی دیگر، شاهد ظهور فلسفهستیزانی بزرگ چون غزّالی، فخر رازی و خاقانی و سنایی و، نیز البته، کوششهای سترگ بزرگانی چون شیخ اشراق - که راه جدیدی پس از تلاشهای عظیم ابنسینا و فارابی و فلسفهستیزیهای غزّالی گشود. شیخ بلندمرتبهای که با انتخاب نام حکمت برای فلسفه خویش سعی کرد یونانیزدگی را از چهره فلسفه بزداید، گرچه او نیز در تلویحات رؤیاهای خود را با ارسطو سپری میکرد و صعبترین سؤالات فلسفی خویش را از شبح او سؤال کرده و افلاطون را بزرگترینِ حکما مینامید. اما تردیدی نیست رویکرد کاملاً قرآنی و تا حدودی رواییِ او به فلسفه رونق و جانی تازه بخشید و راه را برای ظهور عرفان نظری عظیمی در آرای ابنعربی و مولانا هموار کرد.
به گفته وی، متکلمان بزرگی همچون خواجه نصیرالدین طوسی نیز در این سیر پرفراز و نشیب نقش مهمی ایفاء کردند. شرح او بر اشارات ابنسینا و تأملات وسیع فلسفیاش در فروزان نگهداشتن عقلانیت در تاریخ تمدن اسلامی بسیار مؤثر بود، گرچه تیغ تیز یونانیزدگی از یک سو، و اخباریگری صِرف از دیگر سو، و نیز فلسفهستیزی برخی متصوفه هماره بر سر عقل و فلسفه آویزان بود.
بلخاری با اشاره به عواملی کلیدی گرایش وسیع فلسفه به حکمت (به معنی قرآنی و اسلامی آن) و عواملی که نقش بنیادین در ظهور حکمت متعالیه صدرایی گفت: نخستین عامل، قرآن بود که در ابواب وسیعی از عقلانیت، اندیشهورزی و تفکر در باب آیات الله سخن گفته بود. دومین عامل، رویکرد حِکمی بسیار عمیق و گسترده امیرالمؤمنین علی(ع) در خُطب، رسائل و حِکَم خویش بود.
سومین عامل، تلاش وسیع مسلمین در قبال نوعی یونانزدهگی بود که سرگذشت عقلانیت و ماهیت آن در تمدن اسلامی را صرفاً به یونان مستند میساخت و چهارمین عامل، اوجگیری علم کلام شیعی بود که بزرگانی چون خواجه نصیرالدین را به قهرمانی بیبدیل در جمع میان مبانی شریعت شیعی و فلسفه مبدل میساخت. بنابراین به صورت خلاصه، سیر فلسفه و اندیشه در فرهنگ اسلامی، سیری رو به قرائت حِکمی و قرآنی آن بود. مکتب شیراز و اقبال کسانی چون قطبالدین شیرازی و غیاث الدین منصور دشتکی نیز در ماهیت این سیر مؤثر بودند. لاجرم غایت این سیر به صدرالمتألهین شیرازی رسید. در اندیشه او حکمتی ظهور یافت که سه رکن بنیادی شریعت (همراه با آموزههای کاملاً شیعی آن)، عقلانیت (یا نگرة حِکمی به دین) و نهایت رویکرد شهودی در ایصال و ادراک گوهر وجود دین را با خود داشت.
وی با اشاره به اینکه ملاصدرا در تبویب حکمت متعالیه خویش، نظام فلسفیِ پیشین را مبنا قرار داد و سعی کرد از آن زبان و بیان فاصله نگیرد افزود: اما هم ابداعات و ابتکارات او در طرح موضوعاتی جدید، رویکرد اصلی وی را نشان میداد هم نگارش رسالههایی در تفسیر قرآن و شرح کُتُبی روایی چون اصول کافی.
بلخاری تاکید کرد: ملاصدرا حکیمی جامعالاطراف بود که حکمت او بر تفسیر و رویکرد تفسیری به قرآن، کاملاً غلبه داشت. وی در قلّه همین حکمت باقی ماند و نخواست «روح حکمت» را که قرآن است محور اصلی تحقیقات و تتبعات خود ساخته تا از دل آن تفسیری جامع از حقیقت حکمت برون آید. رسالتی که چهارصد سال پس از او شاگردی از شاگردان مکتبش یعنی محمدحسین طباطبایی به عهده گرفت و باعث و بانیِ نگارش تفسیری گرانقدر چون المیزان شد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه مرحوم طباطبایی در حکمت همان مسیری را پیمود که ملاصدرای شیرازی طی طریق کرد عنوان کرد: ردپای عمیق اندیشههای فلسفه مشایی، فلسفه اشراقی و حکمت عرفانیِ کسانی چون مولانا (و نه ابنعربی زیرا مرحوم علامه در باب ابنعربی قائل به «توقف» بود) در آثار مرحوم علامه مبیّن و بیانگر آن است که از این دریای بیکران، بهرههای بسیار برده بود اما چرا سعی و جهد عظیم خود را در نگارش مکرر آثاری چون اسفار و شواهد و عرشیه نگذاشت و به جای آن سعی نمود قرآن را تفسیر کند و شرح دهد؟
وی تاکید کرد: علامه به نیکی میدانست سرمایه گرانقدری که صدرای شیرازی از خود بر جای نهاده بود، چنان در شرح و بیانِ قواعد فلسفی و حِکمی «کامل» است که نهایتاً میتوان آن را «شرح داد» و «تحشیه زد» اما نمیتوان بر آن چیزی افزود یا از آن چیزی کاست، کاری است که بزرگانی چون «ملاهادی سبزواری» آن را به انجام رسانده بودند. علامه اما رسالتی دیگر برای خود متصور میدید، اول آنکه از قدرت فلسفه در ردّ مادیگرایان (مایرتالیستها) استفاده کند و با زبان و بیانی فلسفی ماتریالیسم را با تمامی پشتوانههای عقلیِ آن مقهور سازد (اصول فلسفه و روش رئالیسم).
به گفته وی، علامه در این مسیر اثبات حکمت متعالیه را با این وجه که میتواند استدلالهای فلسفه جدید را در نفی علت اولی و نوعی لاادریگری مادهگرایانه با قدرت پاسخ دهد، وجه همت خویش ساخت و دوم این که به شرح و تفسیر قرآن برآید. مواجهه فلسفی با جهان معاصر و بهرهمندی کامل از حکمت متعالیه اسلامی در ابعاد مختلف، در کنار تسلط فقهی و اصولی بر مبانی شریعت این امکان را به آن مرحوم میداد که اینک، با جانی فراخ، ذهنی متکی بر برهان و استدلال و مهمتر قلبی خالص و عارف، به شرحِ حقیقتِ حکمت یعنی قرآن بپردازد. این همان کاری بود که صدرا در پایان عمر خویش قطعاً در آرزوی آن بود اما زمانه وی و عصری که در آن پرورش یافته بود ایجاب مینمود حقایق دینی در لسانی فلسفی پرورش یابد و اظهار شود.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با اشاره به اینکه عصر علامه اما متفاوت بود؛ عصر او عصر بازگشت به دین بود به ویژه در جامعه اسلامی و بالاخص ایرانی. چنین عصری گوهر دین را به زبان استدلال طلب میکرد و المیزان پاسخ این طلب بود گفت: مرحوم علامه، صدرایی است که المیزاناش، اسفار اربعه اوست، کما این که اسفار اربعه صدرا، تفسیر او بر گوهر و جوهر قرآن بود اما در قالب و لسان حکمت و فلسفه.
نظر شما