سید مرتضی شاهترابی درباره این مجموعه داستان گفت: این کتاب در واقع مجموعه ای از داستانک یا فلش فیکشن هاییست که از پنجاه کلمه شروع میشود تا هزار کلمه. در این بین، چند داستان کوتاه نیز هست مثل «زیر پل سوخته کابل».
این منتقد در توضیح منظور خودش اضافه کرد: فلش فیکشن قالب نو ظهوریست در ادبیات داستانی آمریکا که به خصوص در یک دهه اخیر، به شدت مورد رغبت قرار گرفته است. در این قالب عناصر داستان به شدت کاهش پیدا میکند. اما مهمترین نکته در این داستانکها ضربه ایست که در پایان قرار داده میشود.
شاهترابی ادامه داد: زیر پل سوخته کابل، داستانکهایی دارد که این ضربه نهایی را به مخاطب وارد میکند. بنابراین اکثر داستان های این مجموعه را باید با معیار و اصول داستانک دید. در ادبیات داستانی افغانستان به خاطر بی رغبتی و سبک زندگی سنتی مردم، داستانک بسیار کم است. داستانک ذائقهء انسان مدرن را میطلبد که با فناوری و اطلاعات عجین شده است و هر لحظه بمباران اطلاعاتی میشود. این نوع انسان فرصت مطالعه زیاد ندارد و به همین دلیل علاقمند است در کوتاهترین زمان، داستانی را بخواند. در ایران، شاهد استقبال مردم از این قالب هستیم ولی در جامعه سنتی افغانستان چنین ذائقهای هنوز شکل نگرفته است.
وی ادامه داد: زیر پل سوخته کابل در حرکتی متفاوت، داستان های کوتاه کوتاه با مضمون های بومی و اجتماعی ملت افغانستان ارائه کرده است. همچنین اسیر بازیهای زبانی نشده و بسیاری از داستانها به زبان فارسی روان است. من به شخصه «بی اختیار» را بیشتر از باقی داستانها پسندیدم.
این منتقد در ادامه به نقاط ضعف اثر اشاره کرد و گفت: عنوان کتاب خواننده را به سمتی میبرد که داستانهایی از اقلیم کابل و افغانستان بخواند. اما در نهایت به غیر از چند داستان، بقیه داستانها در ناکجا آباد یا در فضایی غیر معلوم از افغانستان رخ میدهد. من اگر جای نویسنده بودم، اسم کتاب را «زندگی سوخته» میگذاشتم که عنوان یکی از داستان ها نیز هست؛ چراکه روایتگر حسرت و محرومیت کمتر گفته شده و حتی دیده شده این مردم است. زندگی سوخته میتواند این داستانها را به هم متصل کند اما عنوان کتاب نه.
شهترابی اضافه کرد: همچنین پراکندگی مضامین و کثرت داستان ها اثر را مخدوش کرده است. نویسنده میتوانست به لحاظ فرمی یا مضمونی داستانها را دسته بندی کند و خواننده را از سردرگمی نجات دهد.
سعید شریفی، دومین منتقد حاضر در جلسه گفت: این کتاب شامل دو دفتر و مجموعا 28 عدد داستان است. از چهار منظر میتوان به این اثر نگاه کرد: اول اینکه شروع مجموعه داستان با فردیست که مشغول تماشای یک آلبوم عکس است و از دیدن عکس ها متأثر میشود. نویسنده انگار می خواهد که خواننده به مجموعه عکسهایی از سرزمین افغانستان یا افغانستانیهایی که در دیگر نقاط زندگی میکنند، نگاه کند. این عکسها راوی رنج، زمختی و کثیفی این مردم است. حتی عکس ها نیز زمخت و خام هستند. البته این امر ایرادی ندارد؛ چون جنبه ثبت وقایع دارد و حتی این خام بودن، تبدیل میشود به یک ترفند که واقعیت عریان این جامعه را نشان دهد.
این منتقد ادامه داد: دوم اینکه یک نیروی قاهره در داستان اول و بقیه داستانها وجود دارد که زندگی شخصیتها را تحت تاثیر خودش قرار میدهد و دستخوش تغییر مینماید. «زیر پل سوخته ی کابل» نمادیست از تمام داستانهای کتاب. در این داستان مردی را میبینیم که در حالتی از رنج و درد، گوشه خیابان افتاده است و نمیتواند حرف بزند. دیگران اطرافش جمع میشوند و درباره او صحبت میکنند. هر کس نظر و قضاوتی دارد. آخر هم بی حوصله میشوند و دنبال کار خودشان میروند. آن شخصیت را میتوان نماد افغانستان در نظر گرفت.
این داستان نویس افزود: سوم اینکه به نظر میرسد داستانهای دفتر اول زنانه تر است و همیشه زنی هست که به چیزی باخته شود. در تک تک داستانها شرایط به گونه ای پیش می رود که زنها در عوض چیزی از بین می روند.
نویسنده مجموعه داستان «در ماهی می میریم» در ادامه گفت: دفتر دوم از لحاظ مضمونی خیلی پراکندهتر است. چهار مضمونی که در دفتر دوم به آن میپردازد، اعتیاد و جنگ و گرسنگی و تجاوز است. از همین باب، میتوان یک نگاه چهارمی هم به این اثر داشت.
وی توضیح داد: نوعی که نویسنده برای روایت این داستانها استفاده کرده، در واقع جفاییست در حق همان مردمان که مشغول روایت آنهاست؛ چون بهجای اینکه به مخاطب مکاشفهای از وضعیت آنها بدهد، خودش تبدیل به حجاب و پوشش میشود و مردم آن دیار را برای مخاطب معمولی و طبیعی جلوه میدهد. نویسنده باید از زاویهای به اتفاق نگاه کند که مخاطب انگشت به دهان بماند و برایش ماندگار شود. از این جهت اکثر داستان ها موفق نبودهاند. به عبارتی قدرت مضمون از داستان بیشتر است و این مانع از تأثیر گذاری کتاب شده است.
گزارش: سعید علینقی پور
نظر شما