پرویز شهدی میگوید: مترجمان تازهکار باید با مترجمین باتجربهتر از خود مشورت کنند و متنی را که خودشان ترجمه کردهاند با متنی که مترجمین با سابقهتر قبل از آنها ترجمه کردهاند، تطبیق دهند.
شرط اول یک ترجمه خوب و دقیق چیست و نقش تحصیلات آکادمیک را در این زمینه چقدر میدانید؟
شرط اول یک ترجمه خوب و موفق تسلط کامل به دو زبان مبدا و مقصد است. اما این تسلط به ظاهر زبان ختم نمیشود و باید ظرائف هر دو زبان مبدا و مقصد را در نظر گرفت. به عنوان مثال در اشعار حافظ و مابقی شاعران و نویسندگان کلاسیک،نکات و ظرائفی هست که ممکن است در زبان دیگری نباشد و همین امر در زبان مقصد هم صدق میکند. به عنوان مثال ترکیب واژگانی «آدم بزرگها» با «آدمهای بزرگ» در فارسی دو معنای متفاوت دارند. آشنا نبودن با این ظرائف معنایی گاه باعث بروز اشتباهات فاحش در ترجمه میشود. مترجم باید در انتخاب واژگان دقت کند. به عنوان مثال واژه «اهلی» با «دستآموز» فرق میکند و هر کدام بایدبه جای خود استفاده شوند. از همین جا میتوانیم به نقش تحصیلات آکادمیک در ترجمه برسیم. برای مثال در زبان فرانسه برای هر کلمهای یک صفت خاص به کار میرود که این صفت در جای دیگر و با کلمهای دیگر معنی دیگری میدهد. درک چنین واژگانی تنها از طریق آشنایی با اصول و قواعد زبانی امکانپذیر است
آشنایی با واژگان تخصصی برای ترجمه در زمینههای مختلف چه ضرورتی دارد و فقدان این تخصص گرایی در ترجمه چه آسیبهایی به فرآیند ترجمه وارد میکند؟
ترجمه تنها آشنایی صرف با دو زبان مبدا و مقصد نیست و مترجم نباید تنها به ظاهر کلی واژه توجه کند. مترجم باید درک درستی از منظور نویسنده داشته باشد که این به جز تسلط به اصول و قواعد زبان مقصد ممکن نمیشود. به عنوان مثال «بیگانه» از کامو پر از کلمات به ظاهر ساده است در حالیکه معنای عمیقی پشت سر این واژگان وجود دارد که جز از طریق انتخاب واژگان مناسب، منتقل نمیشود.
نقش ویراستار و ویرایش اثر پس از ترجمه را در افزایش کیفیت ترجمه تا چه حد میدانید؟
دو نوع ویرایش وجود دارد؛ ویرایش ترجمه فارسی و ویرایش با متن اصلی که نوع دوم مشکلتر و مهمتر است. ویرایش درست و اصولی، خوانش متن را راحت و اشتباهات دستورزبانی را تا حد زیادی رفع میکند. به عنوان مثال بهکاربردن افعال با مفعول بیواسطه و علائم سجاوندی و... همه در ویرایش اصلاح میشوند. اما چیزی که این میان مشکلساز است، نبود یک دستور زبان مدون است که مورد استفاده همگان قرار گیرد. در زبانهایی مانند انگلیسی و فرانسه این دستورزبان مدون وجود دارد و از یک کارمند ساده تا دانشجوی دکتری از این دستور استفاده کرده و متنی یکسان از لحاظ ساختاری تولید میکنند اما چنین دستور زبان مدونی برای زبان فارسی نداریم.
اشکال اساسی در کار مترجمان جوانتر و کمسابقهتر که فاصله آنها را با ترجمههای فاخر زیاد می کند،چیست؟ چه راهکاری برای بهبود روند ترجمه و افزایش کیفیت ترجمههایی که امروز شاهد ورود بیمحابای آنها به بازار کتاب هستیم، پیشنهاد میکنید؟
امروز مترجمین جوان پس از پایان دوره تحصیلی خود بیدرنگ وارد بازار کار شده و اقدام به انتشار و چاپ ترجمههای خود میکنند که حاصل آن انبوه ترجمههایی است که کیفیت لازم را ندارند و مایه تاسف است که بسیاری از این آثار بیکیفیت از آثار شاخص جهان هستند. به عنوان مثال دو دانشجوی بیتجربه اقدام به ترجمه «بینوایان» از ویکتور هوگو میکنند و این مسائل به ترجمه آسیب جدی میزند. این مترجمان باید قبل از اقدام به انتشار ترجمههای خود با مترجمین باتجربهتر از خود مشورت کنند و متنی را که خودشان ترجمه کردهاند با متنی که مترجمین با سابقهتر قبل از آنها ترجمه کردهاند، تطبیق دهند. در این صورت حداقل اتفاقی که میافتد این است که از بروز اشتباهات فاحش جلوگیری میشود. مترجمان دقیق و بزرگ وسواس زیادی در انتخاب واژگان داشته و دارند. هر واژه باید چند بار در فرهنگهای مختلف جستوجو شود تا بهترین معادل برای آن پیدا شود و مترجم بهویژه در مورد آثار فاخر باید احساس مسئولیت زیادی به خرج دهد تا از ارزش ادبی متن در ترجمه کاسته نشود. متاسفانه این وسواس در انتخاب واژگان و احساس مسئولیت در مترجمان جوان کمتر به چشم میخورد. من شوق پرواز مترجمان جوان را درک میکنم اما فن پرواز هم ریزهکاریهای خاص خودش را دارد.
شما به عنوان مترجمی که آثار شاخصی از نویسندگان مطرح جهان ترجمه کردهاید، راز ماندگاری این ترجمهها و ترجمه بزرگانی مانند نجف دریابندری، عبدالله کوثری،محمد قاضی و... را در چه میدانید؟
در گذشته مترجمین بسیار خوبی داشتیم. در اینجا فقط با مترجمین پیشکسوت و باتجربه مواجه نیستیم. تجربه صرفا با افزایش سن به دست نمیآید و مفهومی به دنبال تسلط به فن است. تجربه بر اساس دقت به خرجدادن و وسواس کاری داشتن به وجود میآید. مترجمان قدیمیتر یک نوع وجدان ترجمه داشتند و مسولیتی سنگین بر دوش خود حس میکردند . وقتی اثری فاخر از یک نویسنده شاخص را به دست میگرفتند، این حس را داشتند که وظیفه بزرگی را گردن گرفتهاند و به همین علت نتیجه آثار درخشانی است که میبینید.
روش کلی شما در ترجمه چیست و برای برگرداندن یک متن به فارسی چه روندی را طی میکنید؟
به نظر من ترجمه هم هنر است هم فن. و در هر دو اینها کاربرد واژه دخیل است. من شخصا میکنم در وهله اول واژه مناسبی برای ترجمه به کار ببرم. در مرحله بعدی هم به این مساله توجه میکنم که حتما از معادلهای فارسی برای ترجمه استفاده کنم. برای مثال خیلی ساده به جای بهکار بردن واژه «سعی کردن» میتوان گفت؛«کوشش کردن» یا به جای«به خصوص» ترجمه کنیم«به ویژه». همیشه تلاشم این است که بهترین معادل را از میان واژگان فارسی برگزینم و کمتر واژگان عربی به کار ببرم. در ترجمه وسواس دارم و متن اصلی را چند بار میخوانم تا متوجه عمق مطلب و ماجرا بشوم. به عنوان مثال، کتاب«دژ» نوشته اگزوپری را قبل از ترجمه سه بار خواندم. سپس به ترجمه آن پرداختم. این کتاب قبل از من مترجم دیگری نداشت و به گمانم یکی از دلایلآن پیچیدگی مفاهیم به کار رفته در کتاب است. پس از ترجمه، سه بار هم آن را ویرایش کردم و این روند پس از حروفچینی اثر هم ادامه داشت. به نظرم این وسواس برای ترجمه بهویژه آثار بزرگان لازم و بهجا است.
ملاک اصلی شما در انتخاب اثر برای ترجمه چیست؟ و اینکه با وجود اعمال ممیزی در آثار برخی نویسندگان جهانی و حذف برخی قسمتها از کتاب، آیا به عنوان یک مترجم به چنین اصلاحاتی تن میدهید و حاضر به حذف قسمتی از کتاب هستید؟
ملاک اصلی من برای ترجمه جذابیت و کشش اثر برای خواننده است. اگر کتابی موضوعش مرا جذب نکند به طور مسلم برای خوانند هم جذابیتی نخواهد داشت و از ترجمه آن منصرف میشوم. درباره ممیزی هم چون من هر کتاب را قبل از ترجمه چندین بار میخوانم و از لحاظ درونمایه و ممیزی بررسی میکنم کمتر با چنین مشکلاتی مواجه میشوم. اگر احساس کنم در ممیزی، سروته کتاب زده میشود، کتاب را کنار میگذارم. اما اگر ارزش ادبی کتاب زیاد باشد، میتوان با کمی بازی با واژگان این مسائل را برطرف کرد تا انتشار اثر با مشکل مواجه نشود. اما به هر حال گاهی مشکل پیش میآید. برای مثال ترجمهای از یک نویسنده آمریکایی دارم که هفت سالی است در ارشاد مانده و نکته جالب توجه این است که دو ترجمه دیگر از این کتاب، مجوز گرفته و در بازار موجود است.
در گذشته شاعران و نویسندگان گعدههایی داشتند و در نشستهایی دور هم جمع میشدند و به تبادل نظر میپراختند. آیا چنین گعدههایی برای مترجمان هم بود؟
فکر نمیکنم گعدهای برای مترجمان وجود داشته، اگر هم بوده من بیاطلاعم. چون آدم گوشهگیر و منزوی هستم و از طرفی علاقهای به این گردهماییها ندارم. در این دورهمیها بیشتر اظهارنظرها شخصیاست و به نظرم بیشتر خودستایی صورت میگیرد تا تبادل نظر. برای اهل هنر واقعی چیز ارزشمندی در این گعدهها وجود ندارد.
شما آثار زیادی از نویسندگان شاخص جهان مانند؛ سیمون دوبووار، مارگریت دوراس،جان اشتاینبک و... ترجمه کردهاید که هر کدام ویژگیهای خاص زبانی خود را دارند. برای مثال از ویژگیهای زبانی آلن رب گریه نویسنده شهیر فرانسوی بگویید و همچنین بفرمایید این تسلطی که در ترجمه از آثار نویسندگان مختلف دارید از کجا سرچشمه میگیرد؟
برای ترجمه تنها توجه به ظاهر متن کفایت نمیکند و باید به عمق مطلب پی برد. من معمولا متن اصلی را چند باری میخوانم و به قواعد و اصول زبان مبدا کاملا آشنایی دارم و به ظرافتآنها آگاهم. درباره رب گریه که یک نویسنده رماننویی فرانسه است باید بگویم که ویژگی اساسی ربگریه در زبان آثارش نیست،بلکه در درونمایه آن است. ربگریه در آثارش با واژگانی ساده و زبانی روان در ابتدا مسائلی را پیش میکشد که در وهله اول برای خواننده رو نمیشود. برای مثال در رمان «پاککنها» ربگریه ابتدا اثر را کارگردانی میکند و انگار دوربینی در جابهجای داستان کار میگذارد و ماجرا را از دید افراد مختلف روایت میکند و در نهایت قضاوت را به عهده خود خواننده میگذارد. ربگریه در تمامی آثار خود چنین رویکردی داردو البته هدف رماننو چیزی جز این نیست. در آثار معمول ادبی، نویسنده ابتدا داستان،شخصیتها، زمان، مکان و... را انتخاب میکند و بعد مانند یک لقمه جویده شده در دهان خواننده میگذارد اما هدف موجنو، خواننده است که حتا میتواند یکی از شخصیتهای کتاب باشد. در این رمانها هدف این است که ذهن خواننده درگیر شود.
نظر شما