به نظر شما جوایز ادبی در حوزه کودک و نوجوان چه تاثیری در میزان گرایش بچهها به کتابخوانی داشتهاند؟
من این بخت را داشتهام که هم در زمینه ادبیات بزرگسال قلم بزنم هم نوجوان و هم کودک. بنابراین با هر سه فضا آشنایی دارم. امیدوارم جوایز کودک و نوجوان به سرنوشت برخی جوایز بزرگسال دچار نشوند. میتوان امیدوار بود هنوز هم اعتمادی در مخاطبان این ادبیات یعنی کودکان و نوجوانان نسبت به این جوایز وجود دارد. اعتمادی که باید از آن مراقبت کرد و نگذاشت به سرگذشت باقی اعتمادها دچار شود. کودکان کتابهایشان را اغلب اوقات با همکاری مشاوران بزرگسال خود انتخاب میکنند. مثلا در کانون پرورش فکری مربیان کانون این امر مهم را برعهده دارند. در مدارس متاسفانه به دلیل اینکه قشر فرهنگی ما هم مثل باقی مردم چندان رغبتی به کتاب خواندن ندارند، به ندرت مربیانی در این زمینه برای بچهها پیدا میشود. ولی بالاخره باید کسانی این کار مهم را بر عهده داشته باشند. در خانواده هم پدر و مادر و بزرگتری که کودک یا نوجوان به فکر و نظر و سلیقه او اعتماد کرده این نقش را بر عهده دارد. طبعا این جوایز اگر اعتماد این مربیان و مشاوران را جلب کرده باشد آنها میتوانند راهنمای خوبی برای مخاطبان آثار کودک و نوجوان باشند. ولی من فکر میکنم مهمترین جوایز در زمینه آثار کودک و نوجوان آنهایی هستند که نام و نشانشان برای خود بچهها از جاذبه زیادی برخوردار باشد و به درستی برای آنها تعریف شده باشد. مثل نشان «فستیوال فیلم کودک و نوجوان» کانون که در کودکی ما و برای ما کاملا شناخته شده بود. طبعا هر جایزهای و نشانی که خاطرهاش آنطور در ذهن کودکان و نوجوانان نقش ببندد میتواند در گرایش آنها به آثاری که مورد توجهشان قرار گرفته فایده داشته باشد.
در حال حاضر فکر نمیکنم ما در زمینه کودک و نوجوان جایزه یا نشانی راهاندازی یا معرفی کرده باشیم که بتواند تا این حد بر ذهن، سلیقه و پسند کودک و نوجوان تاثیرگذار باشد که به انتخاب او در خرید کتاب خط و جهت دهد. طبعا جذاب بودن داستان یا نقاشیهای یک کتاب و حتی گاه نام نویسنده شاید او را جذب کتابی کند و از والدین بخواهد او را برایش بخرند یا خودش خریداری کند، اما من در جوایزمان هنوز چنین توانایی را ندیدهام. یادمان نرود بچهها تعارف ندارند. یکبار خواستهشان برآورده نشود دیگر سراغی از شما نمیگیرند.
خواستهها و پسندهای بچهها گاهی مرا شگفتزده میکند
به نظر شما تا چه اندازه میتوان روی نتایج حاصل از این داوریها حساب کرد و این داوریها تا چه حد قابل اعتنا و اعتماد است؟
مسئولان و برگزارکنندگان جوایز ادبی همواره باید این را مد نظر داشته باشند که از یک شکل ماندن و تکرار اسامی داوران در هر دوره پرهیز کنند. سلیقههای تازه را به داوری راه بدهند و خصوصا بچههای کتابخوان، البته با ذوق و سلایق متفاوت، انتخاب کنند تا در این داوریها شرکت داشه باشند. درست است هر جایزه و داوری اساسنامه خودش را دارد و بر اساس همان انتخاب میکند، اما فراموش نکنیم همیشه در جوایز ادبی بخش مردمی بگذاریم، یعنی بخشی برای انتخاب مخاطب. البته شبیه بخش انتخاب مخاطب در جشنواره فیلم فجر نشود که معلوم نیست گاهی چرا نظر مردم با نظر گروهی خاص به شکلی عجیب و غیرقابل باور به هم نزدیک میشود. من از یک انتخاب واقعی حرف میزنم. انتخابی که بچهها انجام میدهند ممکن است از نظر ما که مینویسیم و نگاهی نقادانه داریم همیشه بهترین بهنظر نرسد، اما نزدیکترین انتخاب به آن چیزی است که کودکان و نوجوانان امروز نیاز دارند. باور کنید خواستهها و پسندهای بچهها گاهی مرا شگفتزده میکند. همچنین دقتشان به ظرایفی که غالبا از چشم ما پنهان میماند. این همه را گفتم که بگویم شاید با این نکتهنظرها و بسیاری نظرات دیگر که دوستان میتوانند اضافه کنند، بتوان به جشنوارهای رسید که قابل اعتماد و در نهایت اعتنا باشد. البته درباره جوایز ادبی و هنری یک نکته دیگر هم مهم است؛ اینکه همیشه باید مراقب بود، انتخاب را به دست کسی که نمیتواند غرضهای شخصیاش را از قضاوتش تمیز بدهد نسپاریم؛ اعمال سلیقه پیشکش.
جوایزی مانند لاکپشت پرنده تا چه اندازه بر نویسندگان جهت بهبود کیفیت آثار تالیفی تاثیر داشته و آیا سبب ایجاد رقابت در این زمینه شده است یا خیر؟
یک جایزه ادبی وقتی میتواند پویایی داشته باشد که بتواند همیشه به روز باشد و تازه نفس باقی بماند. حالا تصورش را بکنید در مورد ادبیات کودک و نوجوان و به تبع آن جوایزش با قشر مخاطبی مواجه هستیم که دائم در حال عوض شدن هستند. سالهای کودکی و نوجوانی چندان نمیپایند و خواستههای نوجوانان و به اصطلاح «تینایجرها» هر سال با رشد و بلوغ جسمی و فکریشان شکل عوض میکند. بنابراین برای همگام بودن با آنها باید بسیار تیز و دقیق بود. اینکه بخواهیم به زور آنها را وادار به سبک خاصی از ذوق و پسند ادبی و هنری کنیم، نه تنها موفق نمیشویم که ممکن است بیشتر باعث دلزدگیشان شویم. طبیعی است دیگر نمیتوان انتظار همراهی آنها را داشت. حال اگر جایزه و نشان با خواست مخاطبش که اتفاقا مخاطب صادقی است و برخلاف مخاطب بزرگسال نه تعارف دارد و نه چندان اهل جوگیر شدن است، همسو نباشد نمیتوان انتظار داشت همیشه بماند و تاثیرگذار باشد. این نو به نو شدن اتفاقا باعث میشود جایزه برای هر فصلش چند سورپرایز تازه برای ما داشته باشد. با این روش حتما میتواند باعث به روز شدن و ارتقای ادبیات کودک و نوجوان شود. در عین حال نباید تصور کنیم که رقابت یعنی اینکه ببینیم چه آثاری انتخاب شدهاند و سال بعد تلاش کنیم چیزی شبیه آنها بسازیم. اتفاقی که برای برخی جوایز به دلیل تکرار سلایق افتاد. منظور از رقابت اگر نوآوری در مضمون و شکل ارائه مضمون و معرفی نوعی نگاه و ساختمان تازه در ادبیات باشد، ارزشمند است. فکر میکنم لاکپشت پرنده بر اساس آییننامهای که از ابتدا برای خود تعریف کرده بتواند در آینده تاثیراتی در ارتقای کیفی آثار تالیفی داشته باشد. در زمینه ترجمه هم میتواند مشوق مترجمانی شود که میخواهند اثری متفاوت به بازار نشر ارائه کنند. ولی من هنوز هم شرط اول را پویایی و به روز ماندن میدانم. مطمئنا برگزارکنندگان این جشنواره به این مهم توجه داشته و خواهند داشت.
جوایزی مانند لاکپشت پرنده چه تاثیری در بازار کتاب کودک داشته است؟
در مورد لاکپشت پرنده چیزی که تا حالا شنیدهام این بوده که برخی خانوادهها برای بچههای خود از این لیست کتاب انتخاب میکنند ولی نمیتوان انتظاری صددرصدی داشت. شاید بیشتر برای معرفی اثر و نویسندهاش فایده داشته باشد. دیشب با دوست نویسندهای صحبت میکردم که اتفاقا خودش این نشان را دریافت کرده بود ولی مجبور شد اعتراف کند دخترش در انتخاب کتاب آزاد است و کتابهایی که انتخاب میکند لزوما نشان لاکپشت پرنده ندارند. میگفت داستان برایش مهم است و ماجرا. نه به اسم نویسنده کار دارد نه به نقاشی و تصاویر کتاب و نه به جوایزی که برده است. البته میدانم دخترش از آن خورههای کتاب است. اما به هرحال مهم است که این نشان چطور معرفی شود و برگزارکنندگانش که اتفاقا همه از دغدغهمندان ادبیات کودک و نوجوان هستند چه برنامههای درازمدتی برای برگزاری آن دارند. ولی شاید همان نکتهها که بیان شد و نکاتی که دوستان بهتر از من به آن اشراف دارند بتواند کاری کند لاکپشت پرنده به سرگذشت جوایز دیگر دچار نشود و در هر دوره بهتر و بیشتر ببالد. برخی کتابفروشیها و شهر کتابها برای آثاری که نشانی مانند لاکپشت پرنده را دریافت کردهاند قفسههای ویژهای دارند.
یک خاطره تلخ...
اما بگذارید یک خاطره تلخ تعریف کنم. من در پروژهای شرکت کرده بودم. در آن پروژه چند کتاب نوشتیم که چاپ شد و به بازار رفت. اتفاقا دیگر اعضای پروژه هم معتقد بودند داستان من جذاب از آب درآمده و مخاطب آن را میپسندد و ... در انتشارات هم نگاهها کماکان همین بود. کتابها چاپ شد و اتفاقا در داوریای شرکت کردند و همه آنها به جز کتاب من جایزه گرفتند. این یک پروژه بود نه یک کار تنها ولی چرا فقط کار من از جایزه وامانده بود؟ طبعا مدتی ذهنم را درگیر کرد. مثلا چند دقیقه؛ وقتی در کتابفروشیای دیدم کتابم جدا از بقیه است چون بقیه جایزه برده بودند و کتاب من تک و تنها مثل دانشآموزی که تنبیه شده باشد، کناری نهاده بودند. کتابی که سه بار بازنویسی کرده بودم تا به آن شکل دلخواهی برسد که میخواستم. گاهی فکر میکردم شاید به دلیل تلخ بودن داستان یا این که مخاطبم را درست نشناختهام و... از توجه داوران محروم مانده. یعنی خودم را و کارم را قضاوت میکردم. یک سال گذشت تا دیدم این کتاب جاهای مختلف معرفی شده. برایش در شهرهایی جلسه برگزار شده بود و یادم است در کتابخانه مهمی در تهران به نوجوانان داده بودند تا بر اساس تخیل خود برای کتاب پایانی تازه بنویسند. در حال حاضر ناشر کتاب را به فروش اینترنتی گذاشته و همچنان کتاب دارد مسیرش را میرود. همین اندک مسیری که باقی کتابهای آن پروژه نتوانستند طی کنند. نه چون بحث کتاب خودم است این را میگویم، کما اینکه باید قبول کنیم تمام داوریها سیاستگذاریهای خاص خود را دارند. طبعا من اشتباه میکردم که به دلیل توجه نشدن به اثرم آن را قضاوت کرده بودم. کتاب من بدون جایزه مخاطبش را پیدا کرده بود و با اینکه ناشر کار چندانی برای هیچکدام کتابها نکرد، باز هم این کتاب سلانه سلانه به مسیرش ادامه داد.
مگر زور یک جشنواره چقدر است؟
این مثال شاید نمونه خوبی باشد برای پاسخ به این سوال که اغلب اوقات نظر مخاطب هیچ سنخیتی با نظر داوران ندارد. همیشه هم قرار نیست اینطور باشد. به همین دلیل بعد از مدتی معیارهای انتخابش تغییر میکند. لااقل دیگر بر اساس جوایز انتخاب نمیکند. البته هر جشنوارهای لیست خودش را بر اساس آییننامهای که میخواهد به آن پایبند باشد ارائه میدهد. برخی مخاطبان سلیقهشان با انتخابهای یک جشنواره میخواند و برخی نمیخواند. با وجود این معتقدم برای همسو شدن با نظر مخاطب لازم نیست به او باج داد اما بد نیست بخشی را هم برای انتخاب آنها گذاشت که اینقدر بین پسند جشنوارهها با پسند مخاطبان فاصله نیافتد. همانطور که گفتم، جوایز ادبی مانند لاکپشت پرنده، نمیتواند تاثیر صددرصدی بر فروش کتاب داشته باشد. هیچ جایزهای نمیتواند. مگر زور یک جشنواره چقدر است؟ از تبلیغات تلویزیونی که بیشتر نیست. ولی اگر بتواند در حد و اندازه توان خودش تاثیر بگذارد همان هم گام مثبتی است. بهطورکلی کتاب با معضل عدم استقبال مواجه است. قرار نیست برای کتابهای لاکپشتی هم معجزهای اتفاق بیافتد. اما یک جواب کلی دارم که میتواند مصداق تمام جوایز ادبی باشد؛ وقتی آثار جایزه گرفته با عدم استقبال مخاطب مواجه میشوند، باید بدانیم که میان نظر هیات داوران با پسند و خواسته مخاطبان فاصله زیادی افتاده است.
با توجه به اینکه چند سال است که از برگزاری جوایزی مانند لاکپشت پرنده میگذرد، آیا تاثیری در رشد ادبیات کودک و نوجوان داشته است؟
باید دید منظور از تاثیر چیست؟ بالا رفتن نرخ مطالعه یا سطح کیفی آثار یا ارایه نگاههای تازه به ادبیات کودک و نوجوان و ... در مورد فروش شاید جوابم «کمی تا قسمتی» باشد. حتی شاید خود برگزارکنندگانش هم چنین نظری داشته باشند. بهرحال بازار کتاب با چالشهای عجیبی روبهرو است. در مورد سطح کیفی آثار هم باید به آییننامه رجوع کرد. برگزارکنندگان لاکپشت پرنده هدفشان ارتقای سطح کیفی آثار و توجه به زبان و سبک منحصر به فرد در ادبیات کودک و نوجوان بیان شده است. طبیعی است اثری پذیرفته میشود که از نظر داوران این جایزه از آن سطح کیفی برخوردار است. گیرم همه با داوران همنظر نباشند که باز هم طبیعی است. اما آثاری هم بودهاند که مورد توجه مردم قرار گرفتهاند. شاید مساله اصلی ارتباطی است که باید بین اینگونه جشنوارهها با خواسته مخاطب برقرار شود. باید خوشبین بود. لاکپشت هرچند آهسته اما پیوسته میرود. عمرش هم طولانی است. امید که سالها بعد بالاخره یک جشنواره ادبی کودک و نوجوان با عمر طولانی داشته باشیم. جشنوارهای که برندش برای مخاطبان اصلی آثار شناخته شده باشد.
نظر شما