دیوید میچل، نویسنده شناختهشده بریتانیایی و برنده جایزه بهترین کتاب فانتزی سال 2017 طی مطلبی برای «گاردین» از نویسندگان و آثار موردعلاقه خود سخن میگوید.
میچل پیش از این و در مراسم دریافت جایزه بهترین کتاب فانتزی سال نیز گفته بود که تالکین، اورسلا گویین و سوزان کوپر از نویسندگان موردعلاقهاش هستند اما حالا و در مطلبی جداگانه از نویسندگان مختلفی گفته است که بر او و حرفهاش تأثیر گذاشتهاند.
کتابی که در حال حاضر میخوانم:
در حال حاضر مجموعه داستان کوتاه «مادام صفر» نوشته سارا هال را میخوانم و احساس میکنم کلمات نمیتوانند میزان علاقه من به این کتاب را وصف کنند. «داستانهای کوتاه هلندی» و «مریض ایکس» از دیگر آثاری هستند که هم اکنون در دست مطالعه دارم.
کتابی که زندگیام را تغییر داد:
خواندن آثار نویسندگانی چون اورسلا گویین در کودکی سبب شد عاشق کتاب خواندن شوم و رویای نویسنده شدن را در سر بپرورانم.
کتابی که آرزو میکنم من نوشته بودم:
ای کاش آثار فیلیپ دیک را من نوشته بودم. البته تنها راه نوشتن کتابی که نویسندهاش خودت نیستی این است که راه آن نویسنده را در زندگی طی کنی، که البته بسیار سخت است.
کتابی که بر نوشتههای من تأثیر گذاشت:
به نظر من بعضی از آثار من در حال گفتوگو با آثار دیگری هستند. به عنوان نمونه معتقدم «اطلس ابر» و «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» نوشته ایتالو کالوینو با هم سخن میگویند. البته نمیتوان اسم آن را تأثیر گذاشت و بهتر است بگوییم منبع الهام من بوده است.
کتابی که دیدگاه من را تغییر داد:
نویسندگان زیادی هستند که دیدگاه من به زندگی و دنیا را تغییر دادند. تا-نهیسی کوتس، چینوآ آچهبه، سیمون دوبوار، سم سِلوون، ویرجینا وولف با کتاب «اتاقی از آن خود»، ربکا سولنست، جورج مونبیو و ریچل کارسون. میدانم از نویسندگان زیادی نام بردهام اما مگر کتابخوانی در بهترین شکل خود، نظر ما نسبت به خودمان و زندگی تغییر را نمیدهد و سبب نمیشود فقط عقاید خود را درست نپنداریم؟!
آخرین کتابی که سبب شد گریه کنم:
«سرشماری» نوشته جس بال داستان برادرِ این نویسنده اهل شیکاگو را که مبتلا به سندروم دان است روایت میکند. دیروز وقتی در هواپیما بودم و بین دو نفر یگر نشسته بودم کتاب را تمام کردم و جایی برای پنهان شدن نداشتم. مجبور شدم کلاه پشمیام را پایین بکشم و شبیه سارقین بانکی شوم، که فراموش کردهاند در قسمت چشمهای روی کلاه را سوراخ کنند!
آخرین کتابی که سبب شد بخندم:
«خشمهای نامرئی قلب» نوشته جان بوین سبب شد خیلی بخندم. به شکلی که اطرافیانم آرزو میکردند صدای خنده من برای لحظهای قطع شود.
آخرین کتابی که هدیه دادم:
وقتی یکی از دوستانم بچهدار میشود دوست دارم کتاب «خونآشام گرسنه» را هدیه بدهم. در حالت عادی اگر کسی «مرشد و مارگاریتا» را نخوانده باشد ترجیح میدهم این داستان میخائیل بولگاکف را هدیه بدهم.
کتابی که دوست دارید مردم بدانند نقشی در آن داشتهاید:
مقدمهای بر کتاب «هفت بار افتادن و برخاستن در هشتمین بار» نوشته نائوکی هیگاشیدا نوشتهام که قرار است در ماه مارس (اسفند) منتشر شود. دوست دارم مردم این کتاب را بخوانند.
نظر شما