آیتالله سید حسین یعقوبی قائنی درگذشت. از وی دو کتاب «سفینة الصادقین» و «انیس الصادقین» به جای مانده که کتاب نخست، در بردارنده زندگینامه وی با نکات مهم عرفانی اوست.
وی همچنین با بزرگانی از جمله سید رضا بهاءالدینی، حسنعلی نجابت شیرازی در ارتباط بوده است. او در جوانی راهی عتبات شده و در حوزه علمیه سامرا، نجف، کربلا و قم تحصیل کرده است. «سفینة الصادقین» و «انیس الصادقین» دو اثر مکتوب وی محسوب میشود که کتاب نخست، در بردارنده زندگینامه وی با نکات مهم عرفانی اوست.
سید حسین یعقوبی قائنی در ابتدای کتاب «سفینة الصادقین» مینویسد: «در خواست مکرر جمعی از برادران ایمانی مبنی بر آشنا شدن با نحوه سیر و سلوک حقیر و کم و کیف آن، بنده را بر آن داشت تا شمهای از یافتههای خود را در ضمن قضایای متعدده و جریاناتی که در طول زندگی برایم پیش آمده در جلسات معنوی و محافل انس برای آنان بازگو کنم.
حقیر از طفولیت بسیار اهل عشق و محبت بودم و نیز نسبت به ائمه معصومین (ع) علاقه زیادی در قلبم مکتوم بود که گاهی ظهور میکرد. گاهی در بیابانها در جای خلوت به انتظار ظهور گریه میکردم. نسبت به پول و ثروت و دنیا بیعلاقه بودم و اصلاً برای آینده فکر نمیکردم. نسبت به قیامت و عوالم آخرت هم به خداوند متعال خوش بین بوده و میگفتم: خداوند مرا به جهنم نخواهد فرستاد و مضمون این فراز از دعای کمیل «و لأبکین علیک بکاء الفاقدین و لأنادینک أین کنت یا ولی المؤمنین» که در آن وقت اصلاً از آن اطلاعی نداشتم، بیانگر حال درونیام بود. پس از فوت مادر چندین مرتبه از قائن به مشهد رفتم. آخرین بار مدتی در آنجا مانده، سپس عازم تهران شدم. در آن وقت تقریبا پانزده سال داشتم.
پس از گذشت حدود ۲ سال به ذهنم آمد که از قائن و اقوام خود دیدن کنم، لذا رهسپار قائن شدم. این سفر برایم سفر با خیر و برکتی بود چون کاملاً باعث تنبه حقیر شد و سرعت گذشت عمر را برایم ممثل کرد. زیرا همین که وارد قائن شدم افراد هم سن خود را میدیدم که قیافههایشان عوض شده، به صورت مرد به نظر میرسیدند و اشخاص کامل را میدیدم که موی سر و صورتشان سفید شده است. در اثر این ملاقاتها حالت عجیبی پیدا کرده، حالم دگرگون شد و نسبت به زندگی دنیا بیمیل شدم اما نمیدانستم تکلیف چیست و چه باید کرد.»
نظر شما