محمود نیکبخت، منتقد ادبی گفت: فروغ شعر امروز را درک کرده بود و عناصر زنده را جذب و عناصر مرده را دفن کرد تا بتواند شعر خوب و قابل قبولی عرضه کند، از این نظر فروغ در شعر معاصر بعد از نیما پیشتاز است؛ چراکه تلاش کرد تا شعر از انقیاد وزنی خارج شود.
چه شد که در دهه 70 و در اوج فعالیتهای شاعران خانم به فکر نوشتن کتاب «از گمشدگی تا رهایی» افتادید؟
در همین ابتدا باید بگویم، اگر چه کتاب «از گمشدگی تا رهایی» اولین بار در سال هفتاد و دو به چاپ رسید، اما پیش از آن، بخشی از نگاه من به آثار فروغ فرخزاد بهصورت مقالهای با عنوان «نقبی به سوی نور» در یازدهمین شماره جنگ اصفهان در سال هزار و سیصد و شصت، منتشر شده بود. اما در جواب پرسش شما میتوان گفت: با وجود این همه مجموعه شعری که در هر سال منتشر میشود و جریانهای تقلیدی و ژورنالیستی که همواره بیشتروبیشتر میشود و در هیچکدام از آنها نمیتوان مرحلهای از تشخص شعری را دید. در یک کلام، شاعران به ظاهر بسیارند اما شعری واقعی در میان نیست و اغلب به جای شعر، در بازار مکاره ادبیات امروز، با انبوه کتابها در پی اثبات شاعری خویشاند. در همین جاست که پرداختن به شعر و زندگی فروغ یک نیاز فرهنگی و تاریخی است. زیرا تنها شاعرهای است که در ادبیات فارسی این سرزمین، در زمانی کوتاه به کمال و تشخص شعری خود دست یافت و شعرش، برای نخستین بار سرشار از حضور و منظر زنی آگاه در عرصه ادبیات ماست.
اگر بخواهیم دیاگرام یا نموداری از چگونگی فرآیند کمالیابی زندگی و کار شاعران و نویسندگان به دست دهیم، میتوان به طور کلی شاعران و نویسندگان را به دو گروه تقسیم کرد. گروهی که زندگی و آثارشان از ابتدا تا انتها همواره نشان دهنده نمودار و فرآیندی کمال یابنده است. بهطوری که بهترین آثار آنها را باید در آخرین مرحله کار و زندگیشان جستوجو کرد. حال آنکه نمودار آثار گروه دیگر دارای چنین فرآیندی نیست. برای مثال، بهترین آثار شعری نیما و فروغ حاصل آخرین دوره زندگی و کار آنها است. در صورتی که احمد شاملو و صادق هدایت را باید از جمله گروه دوم به حساب آورد. یعنی بهترین شعرهای شاملو (شعرهای درخشانی مانند «ترانهی آبی»، «هنوز در فکر آن کلاغم»، «باران»، «لوح گور» و ...) همگی حاصل دوران میانی سرایش شاملو هستند و در دو مجموعه آخر او نمیتوان شعرهایی دارای چنین داده و دست آوردهایی یافت. در آثار هدایت نیز میتوان چنین نموداری را دید. به یاد آورید که بهترین داستان بلند او، یعنی «بوف کور» و بهترین داستانهای کوتاه او مثل «سه قطره خون» و... حاصل دوره میانی کار و زندگی او هستند.
حالا بهتر است برگردیم به همان پرسش و حرف نخستین: فروغ فرخزاد، نه تنها در تاریخ شعر فارسی بلکه در میان دیگر زنان شاعر جهان نیز چهرهای برخوردار از حضور و منظر و تشخص تکنیکی خاص خود است. سادهتر بگویم: در میان همه زنان شاعر فارسی زبان و حتی دیگر زبانها چند چهره را میتوان یافت که آثار پیشرفته آنها اینگونه سرشار از دنیای خاص آنها باشد و نشان دهنده مجموعه خصایص فردی و اجتماعی عصر و نسل آنها؟
آثار فروغ در دوره نخست شعری خود بسیار متفاوت از آثار پایانی او و بهخصوص هفت شعر مجموعه «ایمان بیاوریم ... » است. این تغییر محسوس در طی 10 سال به چه المانهایی برمیگردد؟
آثار اولین دوره شعری فروغ (سه مجموعه ی «اسیر»، «دیوار» و «عصیان»)، به روشنی نشان دهنده ناآگاهی وی از شعر و نگرش شعری نیما و آشکار کننده نگاهی سطحی او به دنیایی پیرامون خویش و ویژگیهای زنده فرهنگی و تاریخی آن دوران است. برای مثال، قالب اغلب شعرهای آن دوره، همان قالب چهارپاره معمول در آن زمان است. اگرچه ذهن و زبان آن آثار ، برخوردار از داده و دست آوردی نیست، اما در پارهای از آنها میتوان اولین نشانههای جوششهای غریزی و عاطفی زنانه و حد شکن وی را دید. ویژگیهای خامی که بهصورت کمال یافته و آگاهانه در آثار دوران کمال وی پیداست. من در کتاب «از گمشدگی تا رهایی» آن دوره را، دوران گمشدگی و ناآگاهی فروغ نامیدهام. یعنی هنوز به آنجایی نرسیده که پیوند و دیالکتیک میان مجموعه ویژگیهای درونی و بیرونی خود وجهان را کشف کند. این همان اتفاقی است که با شعرهای مجموعه «تولد دیگر» خود را نشان میدهد. فروغ با آثار این مجموعه نه فقط از آن دنیای پر از غریزه و عاطفه و نیازهایی جسمی فراتر میرود، بلکه با شناخت اشیاء و اجزاء دنیای خاص خود به زبان و بیانی درخور آن ذهن و جهان نزدیک میشود. او اگرچه تا آخرین شعرهای خود هیچگاه وزن را رها نمیکند، اما با نزدیک ساختن زبان شعر خود به زبان گفتار و نثر، تکنیک زبانی خود را هرچه بیشتر به یکی از مهمترین دستآوردهای شعری و نگرش شعری نیما نزدیک میکند. زبانی که، از یک سو، هماهنگ با تکنیک خودسرایی (اتوبیوگرافی) شعر وی و از سوی دیگر، سرشار از حالتها و حرکتهای دنیای زنانه و خاص اوست.
فروغ در قالبهای شعر کلاسیک هم آثاری دارد اما به یکباره درگیر کارهای نیمایی میشود. پیروی او از نیما تا چه حدی بوده است؟
ببینید، نیما تنها مبدع شعر نو نبود، بلکه برای نخستین بار واضع نگرشی تازه برای شعر و شاعر امروز بود: نگرشی که براساس آن هر شاعری میتواند با شناخت خود و کشف پیوندها و تاثیر و تاثر متقابلی که میان ویژگیهای درون و بیرون او وجود دارد، به دنیای خاص خود دست یابد و بر اساس چنین منظر خاصی، به تکنیک، یا به قول نیما به «طرز کار» ویژه خود نیز برسد. پس نیما در برابر صناعت قراردادی شعر دیروز، بنیاد شعر امروز را تکنیک یا صناعت طبیعی اینگونه شعر میداند و برای نزدیک شدن به چنین تکنیکی، براین باور بود که زبان شعر باید به طبیعت کلام یا زبان طبیعی نثر و گفتار نزدیک شود. و شاعر امروز به رغم کاربرد وزن نیمایی، باید از هرگونه عامل یا کاربرد فریبندهای در زبان شعر و وزن آن پرهیز کند. بههمین دلیل میگوییم شعر و تکنیک و زبان شعری فروغ بیش از شاملو و اخوان و دیگران به شعر و نگرش شعری نیما نزدیک است. زیرا فروغ گرچه هیچگاه در آثار شعریش وزن را رها نکرد، اما همواره همچون نیما زبان شعر خود را به نثر و زبان طبیعی گفتار نزدیک کرد. در فصل اول کتاب «از اندیشه تا شعر» (مشکل شاملو در شعر) با عنوان مقدمهای بر نقد نیمایی به طور مفصل به نگرش شعری نیما و مبانی آن پرداختهام.
چرا در میان شاعران بعد از نیما، فروغ در میان مردم بیشتر از همه نفوذ کرد؟
پاسخ این پرسش را تا حدی در همان حرفهای قبلی نیز میتوان یافت. به زبان سادهتر، شعر فروغ برای نخستین بار هم بیان دنیای خاص او بهعنوان یک زن است و هم با زبان گفتاری و بیان ملموس و محسوس او گسترهای عینی برای شناخت انسان اینجایی است : انسانی که در میان قید و قراردادهای بازدارنده فرهنگی و تاریخی سرزمین خویش، همواره در پی یافتن نقبی به سوی نور یا راهی به رهایی است.
پس به نظر شما فروغ از اخوان هم به نیما نزدیکتر است؟
بله. من هم میدانم که بسیاری معتقدند که اخوان به نیما نزدیکتر است اما چنین چیزی را نمیپذیرم. اخوان وزن را «مادر بدعتها و بدایع نیما» نامیده است. و اگر به آثار شعری خود اخوان ثالث هم نگاه کنید، میبینید وزن، نه فقط یکی از قدرتها و تواناییهای خاص اوست، بلکه او در شعر خویش، وزن را به عاملی برجسته تبدیل میکند. حال آنکه نیما از یک طرف، وزن را عاملی تبعی میداند و طرز کار یا تکنیک را اساس دیگر ویژگیهای شعر دانسته است. اگر در شعر اخوان، وزن عاملی مجذوب کننده و تاثیرگذار به شمار میآید، نیما آشکارا میگوید: «خیلی احتیاط کنید از این کار که شعرتان را با آهنگ بلند بخوانید، در نهاد شعر موسیقی که هست، موسیقی طبیعی است... زنهار، زنهار... اگر شما به آهنگ موسیقی خودتان زمزمه کنید و شعر بسازید، بدانید شعر شما از حالت طبیعی دور رفته و شکل بعضی از اشعار کلاسیک را یافته است. اساس این است که شعر شما شمرده و به حال طبیعی، مثل نثر طنین دار خوانده شود.»
در این جا به روشنی پیداست که از لحاظ زبان و وزن چگونه شعرهای دوران کمال فروغ به آثار دوران کمال نیما نزدیکتر است. این نگاه درباره دیگر ویژگیهای شعرهای فروغ و نیما نیز چنین است که بحث آن ورای مجال این گفتوگو است.
دلیل تفاوت فروغ با شاعران امروزی در چیست؟
فروغ در سی و دو سالگی درگذشت و تمام عمر شاعری او بیش از چهار ده سال نیست. هر خوانندهای میتواند فرآیند تحول او را در سه مجموعه نخست و تحول و جهش او را از آن مرحله به مجموعه «تولدی دیگر» یا دوران خودآگاهی و خودیابی فروغ به وضوح ببیند. باید به یاد داشته باشیم که فرایند کمالیابی فروغ پس از آن مجموعه نیز ادامه یافت به طوری که شعر بلند «ایمان بیاوریم...» حاصل همین دوره است. شعری که در نگاه من، در میان اشعار امروز درخشانترین شعر بلندی است که پدید آمده است و خواننده میتواند بحث چگونگی تکنیک و ساختار آن را در پایان کتاب «از گمشدگی تا رهایی» بخواند.
حضور ابراهیم گلستان در کنار فروغ به مطرح شدن او کمک کرد؟
فروغ در سه مجموعه نخست به دلیل عوامپسند بودن، توانست نظر مخاطبان را به خودش جلب کند، از طرفی در مجلات عامهپسند آن روزگار مانند «زن روز» نیز حضور داشت. او با انتشار «تولدی دیگر» با یک استقبال بینظیر مواجهه شد، بنابراین به این شکل نبود که به دلیل ابراهیم گلستان مطرح شده باشد. به اعتقاد من اگر گلستان میتوانست معجزه کند و باعث مطرح شدن فروغ شود، نخست این کار را برای خودش انجام میداد. فروغ زن است و در اشعارش، خودش و جهانش را مطرح میکند. فروغ حاصل کارش است و نمیتوان نگاه و تلاش او را نادیده گرفت. فروغ همچون هر انسان زنده دیگری از چهرههایی که در زندگی و دنیای پیرامون او بودهاند تاثیر پذیرفته است. به هر حال ما میدانیم که مجموعه تولدی دیگر و شعرهای پس از آن حاصل همان دورانی است که فروغ فرخزاد با ابراهیم گلستان همراه و نزدیک بوده است. با این حال اگر کسی آثار فروغ و گلستان را در عرصه داستان بشناسد، به راحتی میتواند بفهمد که این دو، هر یک دنیای خاص و ، به ویژه، بینش و منشی متفاوت دارند.
نظر شما