فیض شریفی، شاعر، منتقد ادبی و پژوهشگر گفت:جوانان به دنبال کار راحت میگردنند و به دنبال شعر سخت نمیآیند.فکر میکنید کدام فیلمها بیشتر فروش دارند؟ در موسیقی وضعیت چطور است و مردم به دنبال چه نوع موسیقیای هستند؟ همه این موارد بیانگر آن است که بحران سطحیپسندی تنها مختص شعر نیست و فراگیر شده است.
محمد حقوقی پروژه«شعر زمان ما» را راهاندازی کرد و بعد از فوت وی شما آنرا ادامه دادید. چه چیزی باعث شد که به این فکر بیفتید و دغدغه ادامه این راه را داشته باشید؟
این مجموعه یک نوع آنتولوژی شعرنو است. شما توجه داشته باشید که عطار و سنایی آنتولوژی مولوی هستند و اگر سعدی نبود، حافظی به وجود نمیآمد، بنابراین سعدی، آنتولوژی حافظ است. برای فهم ضرورت این موضوع باید به عقب برگردیم، درست زمانی که در ادبیات ما خللی ایجاد شد و شعر سبکهندی آمد. شاعران این سبک روی خط زیباشناسی و زیباییهای هنری فعالیتهای خود را انجام میدادند و به سه خطوط دیگری که در شعر حافظ، سعدی، مولوی و امثال آنها بود، توجهای نداشتند، به همین دلیل ما شاهد پیشرفت این شاعران نبودیم. مثلا در گستردگی اجتماعی در شعر، پشتوانه فرهنگی و در عمق عاطفی در شعر که همین عمق عاطفی شامل عواطف شخصی، انسانی و اجتماعی است، بیتوجه بودند. در دوره بازگشت نیز که دو، سه قرن طول کشید، اگر منصفانه به آثار نگاه کنیم، متوجه میشویم که شعرهای این دوره تماما کپیبرداری از شعرهای شاعرانی مانند فردوسی، حافظ و مولوی است و به نظر من اگر همه شعرهای این دوره را به دریا هم بریزیم به ادبیات ایران خسارتی وارد نمیشود.
اما در ادبیات معاصر نیما آمد و دوربین و زاویه دید خودش را از آسمان به زمین آورد. شاعرانی مثل فروغ، سپهری، اخوان و شاملو شاعران بسیار بزرگی هستند که وارد گردونه شعر شدند. شاید جوانان ندانند اما این افراد پیش از اینکه به شعر نیما روی بیاورند، مقلدهای فریدون توللی بودند. همه این موارد را مطرح کردم تا بگویم که ما باید اینها را بدانیم تا راه را اشتباه نرویم و متوجه ضرورت انتشار این مجموعهها شویم. باور کنید اگر جوانان ما این موارد را میدانستند، هیچ وقت دچار این وضعیتی که در حال حاضر دچارش هستند، نمیشدند. یقین دارم نمیدانند که این روزها هرکس به دنبال آن است که بلند شود و سبکی ایجاد کند و بعد از دورهای محو شود. ما اگر گذشته را ندانیم نمیتوانیم مسیر آینده را مشخص کنیم. این شیوه در نسل جدید حذف شده است و دوستان علاقهای به خواندن شیوه کار بزرگان ندارند و همین شده است که اتفاق خاصی رخ نمیدهد. شما به من بگویید که بعد از این افراد چه شاعرانی را تحویل جامعه دادهایم که بتوانیم درباره آنها حرف بزنیم؟
باتوجه به توضیحات کامل شما متوجه ضرورت انتشار این آثار شدم اما این روزها شاهد انتشار مجموعه اشعار از سوی افراد مختلف هستیم. آیا مجموعه شعر چاپ کردن کار آسانی است و هر فردی قادر به انجام آن است؟
خیر. به نظر شما این جوجههای بدون گوشت و استخوانی که در شعر سپید ما هستند، نباید بروند و ادبیات ایران را از رودکی به بعد بخوانند. من به خواست خود به سراغ شعر نیامدم. من بر اساس نقدی که انجام دادم به سراغ شعر آمدم. باور کنید شرایط به اینگونه که دوستان تصور میکنند، نیست. مدیر یک انتشارات میگفت کاری که شریفی انجام میدهد، کار یک ربع است و من به راحتی میتوانم این کار را انجام دهم. دوستان فکر میکنند که من چند شعر را علامت زدهام و با یک مقدمه راهی بازار کردهام. کار من یک کار سنگین پژوهشی و یک اثر خطی-زمانی است. وقتی من برای آتشی اثری منتشر میکنم، باید ریشهیابی کنم که این شاعر تحتتاثیر کدام شاعران بوده است و استخوانبندی شعرهایش از کجا شکل گرفته است. برای انتشار این کتابها شما باید از زمان تولد شاعر شروع و کار خود را با آخرین دفتر شاعر تمام کنید. این حرفا در شرایطی مطرح میشود که عمده شاعران ما اصلا نمیدانند آتشی چند کتاب دارد. فوقش مختاری میآید و درباره «وصف گل سوری» متنی مینویسد و بعد از آن آتشی چیزی حدود 15 کتاب دارد که هیچکس یک سطر هم درباره آن ننوشته است. یا توجه کنید که نصرت رحمانی را تا «حریق باد» میشناسند.
آیا بعد از انتشار مجموعههای نخست، پیشنهاد مشابه هم داشتید؟
بعد از کاری که در موسسه نگاه انجام شد، چندین ناشر از من خواستند که چنین کاری را برای آنها انجام دهم اما چنین اتفاقی رخ نداد. باور کنید که میتوانستم جیبم را پر از پول کنم اما چنین کاری انجام ندادم؛ چراکه این کار منجر به کتابسازی میشود. از طرفی کار سختی است که درباره یک شاعر دو بار بنویسم و اصلا این کار امکانپذیر نیست. البته یک سری از دوستان کار حرفهای انجام نمیدهند و فقط چند شعر را همراه با مقدمه منتشر میکنند که به نظرم این کار هم ارزش خاص خودش را دارد وبیفایده نیست؛ زیرا به اعتقاد من هر کاری در ادبیات مثبت است و بیفایده نمیتواند باشد و ادبیات هرچقدر هم که ضعیف باشد، ما یک زمانی میتوانیم بهعنوان مرجع از آن استفاده کنیم. با این حال خود من وقتی به نمایشگاه کتاب میروم، بهقدری با کتابهای شبیه به هم مواجه میشوم که کاملا گیج میشوم.
به نظر شما همه این موارد باعث نمیشود که ما شاهد کاهش فروش کتابهای شعر در بازار و عدم استقبال مخاطب باشیم؟
فروش کم کتابهای شعر به دلایل بسیار زیادی مربوط میشود. برای مثال دوستان بسیار زیادی را در شعر میبینم که دفترهای خود را به چندین ناشر فروختهاند و در دل هر کدام از این دفترها شعرهای مشابه بسیار زیادی وجود دارد و وقتی مخاطبی دست به خرید آثار شاعر محبوبش میزند، متوجه میشود که بسیاری از اینها شبیه به هم هستند. این موارد کوچک روی مخاطب تاثیر میگذارد و او را دلسرد میکند. شعر هر چقدر زیاد باشد، بهتر است اما توجه داشته باشید که منظور من شعر خوب است. متاسفانه این روزها شعر خوب بسیار کم شده است و بخش قابل توجهی از شعرهای خوب مربوط به بخش ترجمه است. شاید بیان این نکته چندان جالب نباشد اما باید بگویم که چند وقت پیش به دلیل پروژهای که در دست داشتم روی شعرهای خارجی کار میکردم و متوجه شدم که بسیاری از شاعران ما به دلیل تسلطی که روی زبانهای خارجی دارند، از شعر شاعران خارجی استفاده میکنند و با هنرمندی تغییراتی را نیز در آن بهوجود میآورند و بعد راهی بازار نشر میکنند. این اتفاق بهشکل قابل توجهی در شعر سپید رخ میدهد؛ چراکه دست شاعر برای تقلید بسیار باز بوده و در این قالب شرایط با شعر نیمایی و شعر کلاسیک بسیار متفاوت است. البته به نظر من اگر شاعری بتواند مضمون را بگیرد و شعر بهتری ارائه دهد، هیچ اشکالی ندارد؛ اما متاسفانه بسیاری از دوستان، شعر درجه یک خارجی را میگیرند و به شعر درجه چندم تبدیل میکنند. در این رابطه بزرگی میگوید که شاعرانبزرگ افعیهای بزرگی هستند که مارهای زیادی را خوردهاند.
فضای مجازی نیز در بهوجود آمدن شرایط امروز تاثیرگذار بوده است؟
فضای مجازی شرایطی را برای مخاطب فراهم کرده است تا از شعر بهصورت رایگان استفاده کنند و به این شکل مخاطب به شعر رایگان و مجانی عادت کرده است و حاضر نیست که چند هزار تومان برای کتاب هزینه کند. در فضای امروز با همه شرایطی که توضیح دادم هیچکس به سراغ کتاب شعر نمیآید؛ بنابراین چاپ کتاب شعر با چاپ نشدنش چندان تفاوتی نمیکند و این موضوع من را غمگین میکند.
شما این صحبت را قبول دارید که طی این سالها باتوجه به شرایطی که صحبت کردیم، سلیقه مخاطبان بهشدت پایین آمده و مخاطب امروز حتی اگر به سراغ شعری از شاملو هم میرود به شعرهای ساده قناعت میکند و با کارهای جاندار و ریشهای کاری ندارد.
من هم با شما هم عقیده هستم و ندیدم که درفضای مجازی شعر محکم و جانداری عرضه شود و معمولا شعرهای بسیار سطحی ارائه میشود. برای مثال «تو را من چشم در راهم» منتشر میشود و کسی با شعر «مرغ آمین» و «ققنوس» کاری ندارد. متاسفانه جامعه در سطح حرکت میکند و عمیق نگاه نمیکنیم. هنوز که هنوزه شعرهای مشیری و مصدق پرفروشترین دفترهای شعر من است و میبینم که بهازای فروش یک جلد از مجموعه شعر اخوان، پنج جلد مشیری فروش رفته است. از طرفی استفاده از شعرهای زبانی مردم را خسته کرده است؛ زیرا سرودن این اشعار کار بسیاری سختی است و همه که نمیتوانند باباچاهی و براهنی شوند؛ جوانان ما به اصطلاح هلو در گلو هستند و به دنبال کار راحت میگردنند و به دنبال شعر سخت نمیآیند.
شعر را کنار بگذارید. تصور شما نسبت به سینما چیست و فکر میکنید کدام فیلمها بیشتر فروش دارند؟ در موسیقی وضعیت چطور است و مردم به دنبال چه نوع موسیقیای هستند؟ همه این موارد بیانگر آن است که بحران سطحیپسندی تنها مختص شعر نیست و فراگیر شده است. متاسفانه این روزها شاعران و نویسندگان هم به همین سلیقه مخاطب تن دادهاند و کسی کار عمیق منتشر نمیکند. شما به این توجه کنید که چرا جوان امروز ما مانند گذشته کتاب فلسفی نمیخواند و درگیر ذهنیت فلسفی نمیشود. من در تمام مقاطع تدریس کردهام؛ در مدرسه تیزهوشان بچهها یک نثر ساده را نمیتوانند بخوانند و حال شما انتظار دارید که همین افراد لایحههایی مثل استعاره و تشبیه را باز کنند و شعر سنگین بخوانند؟
وضعیت شاعران جوان به چه شکل است؟
برای تعداد کمی از این افراد احترام بسیاری زیادی قائل هستم اما بسیاری از این شاعران تنها اسم دارند و عمقی در آنها نمیتوانیم پیدا کنیم و این افراد به عنصرهای حاشیهای مجهز هستند و به این شکل سر زبانها افتادهاند.
با این شرایط شعر دهه 40 و 50 بسیار متفاوت از شعر امروز است؟
در تحقیقی که روی پنج شاعر معاصر در کتاب جدیدم انجام دادم متوجه شدم که نیما، شاملو، اخوان، فروغ و سهراب از 32 تا 40 سالگی شاهکارهای خود را خلق کردهاند و بعد از آن رو به سراشیبی افتادند و بیشتر شعر ساختهاند و به گمان ناشران از این افراد کتاب میخواستند و فردی مثل شاملو آمده و «در آستانه» را تحویل ناشر داده است. شما اگر کمی توجه کنید به راحتی متوجه خواهید شد که «در آستانه» حتی با «باغ آیینه» هم قابل مقایسه نیست. همه اینها باعث شده است که من در ادبیات و شعر به یک جوانمرگی رسیدهام. البته در داستان هم شرایط به همین شکل است. به خوبی به یاد دارم که در سال 56 و در ده شب شاعران، گلشیری بحث جوانمرگی در داستاننویسان را مطرح کرد و من به دنبال مطلب او رفتم تا متوجه شوم که چطور میشود در دهه 40 تا 50 به یکباره 10 تا 12 قله پیدا شوند، قلههایی که به مرور زمان دچار افت میشوند. برای مثال اخوان بعد از «از این اوستا» دیگر چه کاری مهمی تولید کرد؟ عملا هیچ. یعنی اخوان و چند شاعر دیگر آنقدر به اوج رسیدند که دیگر هیچکس حتی خودشان به خودشان نتوانستند دست پیدا کنند.
پس این افراد دو دوره کاملا متفاوت را سپری کردند؟
دقیقا. دوره دوم زندگی این شاعران هیچگاه مثل دوره نخست زندگیشان نبوده است. این شاعران زحمت و ریاضتی کشیدند که برای شاعران امروز قابل درک نیست. برای مثال بهخاطر دارم زمانی که در دانشگاه تهران بودم به جلسات شعر میرفتم و بعد از آن میدیدم که نصرت رحمانی با اسماعیل شاهرودی یک روز بحث میکردند که اگر جای این کلمه، فلان کلمه باشد بهتر است. شاملو شعرش را به ده نفر نشان میداد و در آخر نتیجه میگرفت که چه بلایی سر آن شعر دربیاورد. برای مثال شعر «کوهها با همند و تنهایند/ همچو ما با همان تنهایان» یک قطعه بود که طی مشورتی که شاملو با محمد حقوقی انجام داد، فقط همین یک تکه را شعر دانستند و شما امروز مشاهده میکنید که همین تکه به یک شعر مستقل تبدیل شده است. این روزها افراد زیادی کتاب به من میدهند که برایشان مقدمه بنویسم و من بعد از خواندن کتاب به آنها میگویم که اصلا این کتاب را منتشر نکن. اما این دوستان بهجایی آنکه به راهنماییهای من گوش دهند، از من ناراحت میشوند. من به این افراد میگویم که اگر من چنین کاری انجام دهم، شما چند سال دیگر به من میخندید و میگویید که چرا شریفی چنین کاری کرد و برای من مقدمه نوشت. باور کنید اگر شعر خوب باشد من هرکاری میکنم؛ چراکه من نردبانم و دوست دارم که این افراد روی شانههای من سوار شوند و به یک پله بالاتر برسند. به خدا خواندن شاهکارهای ادبی ایرانی و خارجی بیشتر از دو سال زمان نمیبرد و من به این دوستان میگویم که شما این کار را انجام دهید و بعد از آن دوباره شروع به نوشتن کنید اما حرف من را گوش نمیدهند. باور کنید من در جوانی نهتنها شاهکارهی شعر ایران و جهان را میخواندم بلکه گزیدهای از آنها را در دفتری یادداشت میکردم.
چرا آنقدر روی این موضوع تاکید دارید؟
بهخاطر دارم که یک روز منزل آقای شفیعی کدکنی بودم، یک گروه موسیقی آمده بود و داشتند یک کاری را تمرین میکردند که آقای ابتهاج چند ایراد از این افراد گرفت. من از سایه پرسیدم که شما چقدر موسیقی میدانید که از این افراد ایراد میگیرید. سایه گفت که به خدا چیزی از موسیقی نمیدانم اما گوشم از کارهای خوب پر است و حدس میزنم که این قسمت از کار ایراد دارد و کاملا هم درست ایراد میگرفت. بنابراین اگر جوانان شاهکارهای شاعران بزرگ را بخوانند، ناخدااگاه گوششان پر خواهد شد. به خدا من هم میتوانم مثل این افراد شعر بگویم. اما من سر دفتر نخستم وقتی کمی مطالعه کردم متوجه شدم که کارها ضعیف است و از انتشار منصرف شدم. حال من به دوستان میگویم بخوانید، اما به خدا نمیخوانند.
مقصر این وضعیت کیست؟
مقصر خودمان هستیم که این بچهها را به این شکل پرورش دادیم. ما میخواستیم که این افراد شبیه ما نشوند و این قدر سختی نکشند؛ بنابراین خلاءها و کمبودها را پر کردیم اما این بچهها در مسائل فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مثل ما ندویدند. این بچهها ریاضت نمیکشند و من مطمئنم که اتفاقی برایشان رخ نخواهد داد. به خدا فروختن 5 هزار نسخه کتاب شعر در جامعه 80 میلیونی اتفاق خاصی نیست و شما با این اتفاق شاعر نشدهاید. ما وقتی دفتر شعر شاملو یا رویایی یا چالنگی را باز میکنیم با شعر روبهرو میشویم اما متاسفانه وقتی به سراغ دفترهای شعر این افراد میرویم با شعر روبهرو نمیشویم و شاید در یک دفتر 120 صفحهای به یک یا دو شعر نصفه و نیمه برسیم.
نظر شما