آلنپو معتقد است داستان کوتاه، بینشی ژرف به درون گمراهی ذهن پدید میآورد و نشان میدهد مرز بین عقل و جنون چه اندازه باریک است. شخصیتهای آدم شویی در زیر آتش و یا تحمل آثار سم سیانور در خلوت زندگی پس از جنگ، این گمراهی ذهن را به عین تبدیل میکنند.
من حتی با این شخصتها در سنگر و یا آسایشگاههای فراموش شده زندگی کردم. نگاهشان میگفت بگذار گمنام بمیریم،- کما اینکه اکنون بسیاری از این قشر در جمع ما نیستند- اما ادبیات جنگ مرام خودش را دارد و باید که در مواقعی با داروی تلخ به جامعه شوک وارد کرد. این به معنی دیده شدن این اقشار نیست، بلکه غفلت جامعه و در نتیجه اجازه دادن به کسانی است که برای کسب و کار از طریق "پول شویی"، اقدام به "آدم شویی" میکنند. آدمهایی که با مرام دفاع مقدس به شهر برگشتند و اکنون مزاحم بعضیها هستند.
من به عمد شخصیتهایم را از دل دو عملیات تلخ و لو رفته والفجرمقدماتی و کربلای چهار عبور دادم تا تحمل سختیهای پس از جنگشان در فضایی بدون تکلف و پیچیدگی، کم گفتن و گزیده گفتن، یک دست بودن نثر، تناسب نوع نثر با موضوع داستان، استفاده از واژههای مناسب و بهرهگیری از غنای ادبی موجود در داستان کوتاه شکل گیرد.
اگر قرار باشد داستان کوتاه نسبت به رمان حجم کمتری داشته باشد، اما دلیلی ندارد عمیقتر از رمان حرف نزند. شخصیتهایی که افکارشان در فضای دود و باروت شکل گرفت و خودشان پس از جنگ جورکش عواقب جنگ را کشیدند.
صرف نظر از منشاء واقعی این شش شخصیت، ماهیت و ذات تخیلی قلمم تربیت شده آن فضاست؛ لذا بدون توجه به ماهیت و ذات تخیلی، به جدال اندیشهها و ناگفتههای جنگ و پیامدهای آن که متآسفانه بسیاری از اقشار به ظاهر جنگجو از بیان آن هراس دارند تا ملتی را مرد میدان جلوه دهند، پرداختم. ادیبات جنگ باید تکلیف مفهوم «ضد جنگ» را روشن کند. داستان "باور بفرمایید، من قاتل پسرتان نیستم" در این کتاب از همین جنس است که در خانواده اهل قلم رخ میدهد. لذا، دستمایههای آدم شویی به خواننده اجازه میدهد جنگ را خاکستری ببیند.
وقتی یک هنرمند میناتور در شرایط و حساس جنگ در هر عملیات منحصر به خودش است، فرماندهی او در خط مقدم از همه تکرارها عبور میکند تا به مراد برسد. و این ژانری است که ادبیات را دعوت به نوآوری میکند.
من در طول دو سالی که با این شش داستان دست و پنجه نرم میکردم، در طرح داستان با شروعی جذاب، جریان خیزنده، اوج داستان و نهایتاً بازگشت، از یافتههایم در شبهای عملیات استفاده کردم تا شکل و محتوا آشتیپذیر شود. اینجاست که هراسی از تضاد بین دو شخصیت، دو جامعه، دو فضا و حتی جنگ فرد با طبیعت، شخصیت با احساسات خودش نداری و بیپروا زشت و زیبا را درهم میآمیزی تا جوهر درام داستان باورپذیر شود. این تضاد در زیر آتش و محاصره دشمن از شکلی اکشن خارج و تو را وصل به عرفان عملی میکند.
شخصیتپردازی در آدم شویی محور تحولات درونی شخصیت، تفکر و اندیشه است. رفتارها ناشی از انگیزههایی است که تنت را میلرزاند. و این کلید پیوند رفتار شخصیتهایی است که زمینه ایجاز را فراهم میآورد. پس، آدم شویی را دریچه هایی تصور کنید که روی لحظات ناب زندگی باز شود؛ آنجا که یک جانباز به همسرش اجازه میدهد خوشبختی خود را زین پس در فراغ دنبال کند. و یا به فرزندش اجازه دهد وارد دنیایی گردد که بدون فریاد شبانه پدر در اثر تحمل آثار شیمیایی آینده خود را بسازد تا آثار شوم جنگ به نسل بعد منتقل نشده و در پرونده همان مردان جنگ بایگانی شود. و این یک نوع آدم شویی تلخی است که باید قطعهای تخیلی را بر حادثهای واحد تصور کنیم تا مسیر طلوع تا غروب را همواره منطقی طی کنیم.
در واقع میخواهیم تخیل را تشنه به سرچشمه ببریم و تشنهتر برش گردانیم. تنها در این صورت است که شخصیتهای این کتاب بدون دیده شدن، وارد زندگی نسل بعد میشود. وقتی خودت بشوی همان شخصیت، هر چه میتوانی در عالم خیال پرواز کن.
همینگوی در جریان نوشتن داستان کوتاه "برف های کلیمانجارو" شاهد پرواز پرندگان و به زمین نشستن آنها بود. از او پرسیدند، چه می کنی؟ گفت:"دارم طرز پروازشان را به دقت بررسی می کنم که در نوشته هایم استفاده کنم."
بهتر است در روند رمان و داستان کوتاه جنگ به معنا گرایی روی آوریم. من در جریان تدوین آدم شویی خیلی تلاش کردم داستانم از این دست شود.
سابقه داستاننویسی کوتاه در حوزه جنگ بسیار کوتاه است و در حال باروری است. پس فراموش نشود که من به دنبال ماندگاری زندگی را از نوع امید و نشاط هستم؛ نشاطی درپس تحمل رنج جنگ.
پ.ن: مجموعه داستان «آدم شویی» طی روزهای آینده توسط انتشارات نیستان راهی بازار نشر خواهد شد.
نظر شما