کتاب «جامعهشناسی آموزش عالی» نوشته پاتریشیا جی.گامپورت با ترجمه مرتضی مردیها منتشر شده است.
نویسنده در مقدمهای که بر این اثر نوشته میگوید: «بیش از سیسال از ارزیابی جامع جامعهشناسی آموزش عالی برتون کلارک گذشته است. این رشته در آن زمان، رشتهای نوپا بود، ولی بهمرور نیروی لازم را برای نضج گرفتن و بهراه افتادن کسب کرد. کلارک در مقالهای با عنوان «جامعهشناسی آموزش عالی» نقش یک نقشهبردار را بهعهده میگیرد و حوزههای اصلی پژوهش و مرزهای آن را مشخص میکند. او جامعهشناسی آموزش عالی را رشتهای میداند که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم با دو موضوع کانونی نابرابری آموزشی و تأثیرات دانشگاه بر دانشجویان، و دو موضوع که پژوهشهای ناظر به آنها در آن زمان محدودتر بود، یعنی حرفه آکادمیک و مدیریت و سازمان، ظهور کرد. کلارک، با نگاه به پیشرفتهای آشکار این رشته، امکانات زیادی را برای پژوهش و کاوش عمیقتر این مسائل و بررسی و کندوکاو آنها پیشبینی میکند. این رشته، کانون یک شبکه زاینده است؛ دغدغههای جامعهشناختی را با مسائل و مشکلات عملی که در حوزه آموزش عالی وجود دارند، همگرا میکند.
باوجود این، به پژوهشگران در مورد چیزی هشدار میدهد که آن را تغییر مسیرهای ممکن اشتباه مینامد. او بهوضوح پژوهشگران را بیم میدهد که بیش از حد بر نیازهای کارورزان و دستاندرکاران آموزش عالی که با آن رویارویی مدیریتی و اجرایی دارند، تمرکز نکنند، زیرا این رشته را به یک جامعهشناسی مدیریتی تبدیل میکند. به آنان هشدار میدهد که زیاد خود را درگیر سنجههای کمّی عوامل تعیینکننده نکنند؛ نگاهی که «کانون تحقیق را بهسمت امور حاشیهای و کماهمیت منحرف میکند»، یا فریب داستانهای خاص ولی تعمیمدادهشده روش کیفی را نخورند که میتواند «یک رشته پژوهشی را به یک نمایش ژورنالیستی فروکاهد». (کلارک، 1973، 12-10 در این کتاب).
گامپورت نویسنده کتاب که خود از دانشجویان کلارک بوده و تحقیقات در این حوزه را مدیون او میداند در ادامه مقدمه خود بیان میکند که اثر وی، از جایی آغاز میشود که کلارک کار خود را پایان داد. در سه دهه بعدی چه روی داد؟ پژوهش در هریک از حوزههای چهارگانه ابتدایی پیش رفت، مقولهها و دستههای سامانبخش پژوهش، شکل تازهای به خود گرفت، و خطوط پژوهشی فراوانی در زمینه تغییرات چشمگیر اجتماعی، نهادی، و سازمانی ربع پایانی قرن بیستم ظهور کرد. باوجود چنین بسطِ شگرفی در آنچه ما آن را «جامعهشناسی آموزش عالی» بهشمار میآوریم، هیچ تلاش جامعی برای ارزیابی این رشته از سال 1937 به بعد که کلارک مقالهاش را منتشر کرد، انجام نشده است. زمان این ارزیابی فرارسیده است؛ در واقع، باید گفت، از زمان آن بسیار هم گذشته است.
اما بنا بر آنچه که مولف اثر بیان میکند، این کتاب سه هدف عمده دارد: 1) توصیف و گزارش برآمدن جامعهشناسی آموزش عالی بهمثابه یک رشته پژوهشی در سیسال گذشته؛ 2) بررسی زمینههای اجتماعی، سازمانی، و حرفهای که در شکلبخشی به نواحی مجزای تخصصی درون این حوزه مطالعاتی نقش کلیدیای ایفا کردهاند؛ و 3) بررسی چشماندازهای آتی و موشکافی در عوامل شکلدهنده مشروعیت، سرزندگی و نهادینه شدن خطوط خاص پژوهش در این حوزه که اعضای هیئت علمی دپارتمانهای جامعهشناسی و علوم تربیتی آنها را دنبال میکنند.
به اعتقاد نویسنده کتاب «جامعهشناسی آموزش عالی» در مقدمه کتاب، «پژوهش در جامعهشناسی آموزش عالی دو منطقه سازمانی و فکری را دربرمیگیرد. یکی از هدفهای این کتاب، تحکیم پلی بین این دو منطقه است، و نویسندگان کتاب نیز با همین دغدغه انتخاب شدهاند. مؤلفان فراوانی در هر دو دپارتمان جامعهشناسی و علوم تربیتی (اغلب با تأکیدی مؤدبانه بر یکی از این دو) تدریس کردهاند و در مجلههای علمی برای مخاطبان هریک از این دو رشته، مقالههایی را منتشر کردهاند. فصلهای نگاشتهشده در مجموعه حاضر، حساسیتهای پژوهشی و محققانهای را بازتاب میدهد که الهامگرفته از ترکیب این دو رشته است.
بااینحال، پیشینههای شغلی نویسندگان و بیوگرافی فکریشان نیز از اولویت تأمل آنها در این یا آن حوزه خبر میدهد، یعنی غور در منابع و گفتارهایی که بهسمت جامعهشناسی، یا بهسوی آموزش عالی، گرایش بیشتری دارند. بااینحال، این پژوهشگران از یک ویژگی مشترک برخوردارند و آن این است که تغییرات کلیدی در واقعیتهای نهادی آموزش عالی در سراسر جهان را شاهد بودهاند: اعم از تغییرات جمعیتشناختی، اقتصادی، ایدئولوژیک، سازمانی، سیاسی، و حرفهای؛ ذکر این موارد، تنها برای اشاره به برخی ابعاد از این برآمدن و جدالی است که بر پدیده موردنظر ما تأثیرگذار بودهاند.»
این کتاب در قالب سه بخش عمده تنظیم شده است؛ بخش نخست به نقاط عزیمت اشاره دارد: فصل اول، مقاله کلارک (1973) با عنوان «تحول جامعهشناسی آموزش عالی» را بهمثابه یک سکوی پرش برای تأمل درباره تحول جریانهای فکری عمده در دل جامعهشناسی آموزش عالی، بازنشر کرده است. فصل دوم ـ فصل دبیر مجموعه ـ به ارزیابی ابتدایی کلارک از این رشته پرداخته و نیروهای اجتماعی و سازمانی را بررسی میکند که به تحول این رشته در طول سی سال بعدی، یاری رساندهاند. بقیه کتاب به دو بخش عمده تقسیم میشود که شامل فصلهایی است که به کارهای تجربی و مفهومی ارجاع دادهاند که برای عنوانهای پژوهش در این حوزه، بنیادی تلقی میشوند.
بخش دوم، دارای چهار فصل است که به هریک از حوزههای چهارگانهای پرداختهاند که کلارک آنها را حوزههای کانونی و اصلی پژوهش جامعهشناسی آموزش عالی میدانست. این فصلها عبارتند از مطالعه آموزش عالی، تأثیرات کالج، حرفه آکادمیک، و کالجها و دانشگاهها بهمثابه سازمانها. هر فصل، تحولات رویداده از سال 1970 به بعد را پی گرفته و ترکیب نیروهای فکری و اجتماعی را بررسی میکند که در تحولات و پیشرفتهای این حوزه مطالعاتی و پژوهشی نقش داشتهاند. نویسندگان، نشان میدهند که چگونه این خطوط پژوهش از وقوع تغییرات در خود حوزه آموزش عالی و نیز از گنجینه غنی منابع مفهومی، تجربی، و روششناختی الهام گرفته که از دل تخصصهای جامعهشناسی بیرون آمدهاند.
در فصلهای سوم و چهارم ـکه بهترتیب درباره نابرابری و تأثیر کالج بر دانشجویان استـ نویسندگان، ادبیاتی تحقیقی را گزارش میکنند که نقش آموزش عالی را در لایهبندی اجتماعی و در جامعهپذیری نشان میدهد، درحالی که فصل پنجم به بررسی هیئت علمی و محیط کار دانشگاهی میپردازد که بیشتر بر جامعهشناسی حرفهها و جامعهشناسی کار متمرکز است. نویسنده فصل ششم نیز بهمنظور نشان دادن ادبیات گسترده مرتبط با پویشِ (تحول و پویاییِ) سازمانی آموزش عالی، با محدود کردن بحث به کالجها و دانشگاهها بهعنوان سازمان و با گنجاندن مفهومهای بنیادینی که رشتههای علوم اجتماعی را فراتر از جامعهشناسی میبرند (علوم سیاسی، انسانشناسی، روانشناسی اجتماعی، و مدیریت) پیشینه آن را مرور میکند. اگرچه نقشهبرداری اولیه کلارک، مطالعه سازمان دانشگاهی را با نظارت و اداره همراه میکند، در فصل پنجم این کتاب محیط کار دانشگاهی و در فصل دهم، چارچوبهای جامعهشناختی سیاستگذاری بهطور مجزا، بررسی شدهاند.
بخش سوم، چشمانداز گستردهتری از این رشته را ارائه میدهد که در آن پژوهشگران، مسیرهای جدیدی را برای تحقیق و پژوهش دنبال میکنند. فصلهای کتاب درباره چهار کار ویژه یا تخصص، کندوکاو میکنند که عبارتند از تحلیل آموزش عالی بهمثابه یک نهاد، مطالعه روالهای دپارتمانی و دانشگاهی، مطالعه دانشگاه و پژوهش درباره سیاستگذاری آموزش عالی. (برخی دیگر از محورهای پژوهش که در اینجا به آنها اشاره نشده است، در فصلهای دوم و دوازدهم، بهقلم دبیر مجموعه، بررسی شدهاند). چهار تخصص بالا برای بررسی عمیق، انتخاب شدهاند، زیرا این چهار حوزه، ازجمله مطرحترین و نهادینهشدهترین عنوانها در میان درسهای ارائهشده و کتابها و مقالههای منتشرشده در برنامه انجمنهای حرفهای است که در آن پژوهشگران، مقالههایی درباره جامعهشناسی آموزش عالی ارائه میدهند. نویسنده هر فصل، عنوانهای برجسته پژوهشی، تأثیر زمینههای وسیعتر پژوهش، و چشماندازهای آتی مرتبط با این رشته را بررسی میکند.
مطالعه آموزش عالی بهمثابه یک نهاد (فصل هفتم) برای چندین دهه ذهن پژوهشگران را به خود مشغول کرده بود. تحولات در نظریه نهادی (نهادگرا) ـکه بیشترین فایده را برای آموزش عالی داشته استـ پرسشها و مفهومهایی را از میان دیدگاههای نظریهپردازان اجتماعی بزرگی مانند امیل دورکیم و ماکس وبر بیرون کشید و خطوط پژوهشی را ترسیم کرد که در دهه 1970 از اهمیت فراوانی برخوردار شدند. از آن زمان، این کار بسیار زایا بوده، و بر پویش محلی سازمانی و پویایی نهادی فراگیرتر مرتبط با هریک از حوزههای اساسی این کتاب، پرتو افکنده است؛ بهویژه تحقیق درباره برساخت اجتماعی اسطورههای عقلانی که مشوق بدیهی تلقی کردن ساختارها و فرایندهای آموزش عالی است.
سیلان مفهومی گسترده این حوزه و قدرت آن برای تبیین فرایندهای نهادی، باعث شده است که استادان با اهداف متنوعی به توسعه آن همت گمارند؛ پژوهشگرانی که هدف اصلیشان ارتقای ادبیات تجربی و نظری در مطالعه نهادها است و نیز پژوهشگران و مدرسانی که درصدد هستند که مفاهیم این حوزه را بهکار گیرند تا قدرت مشروعیتبخشی آن را نشان دهند و پویایی آن را در یک یا چند سطح آموزش عالی ـاعم از سطوح جهانی، فراملی، ملی، ایالتی، سازمانی، درون یا فراسازمانی، میانفردی، یا سطوح شناختیـ دگرگون کنند. یک خط تحقیق، نظریه نونهادی، عوامل بالقوه برای رفتار راهبردی سازمانی بهمنظور کسب مشروعیت را بررسی میکند و این موضوع، مورد علاقه خاص پژوهشگران آموزش عالی بوده است که درصدد شناسایی دستورالعملهای لازم برای عناصر اجرایی و کارورزانی هستند که با تغییرات محیطی روبهرو میشوند.
نوشتههای مربوط به موضوع دپارتمانهای دانشگاهی (که در فصل هشتم بررسی شدهاند) از مطالعه سازمانهای دانشگاهی و مدیریت آنها و نیز از مطالعه حرفه دانشگاهی سربرآورد؛ پژوهشی که با تغییرات در ماهیت کار دانشگاهی و شکلهای سازمانی آموزش عالی، تشدید شده است. مطالعه تنوع و واگرایی (که در فصل نهم بررسی شده است) ابتدا از مفاهیم و ابزارهای توسعهیافته در مطالعه نابرابری آموزشی و مطالعه تأثیر کالج شکل گرفت. مطالعه تنوع و واگرایی و محیطهای متفاوت یادگیری ـکه هنوز در آغاز طفولیت خود استـ با تغییرات بزرگ قانونی، سیاسی، و جمعیتشناختی، رنگ و لعاب گرفته است و بر اهمیتِ بهطور گسترده پذیرفتهشده این برنامه تأکید میکند.
پژوهش در سیاستگذاری آموزش عالی (که در فصل دهم به آن پرداخته شده است) اخیراً بهعنوان حوزهای برای تحلیل جامعهشناختی از سوی پژوهشگران علاقهمند به سیاستگذاری و بهصورت تتبعی عمیقتر در پویایی اداره امور، بهویژه سیاستگذاری در آموزش عالی عمومی، مورد توجه واقع شده است. مانند فصل مطالعه سازمانها، در اینجا نیز مرور ادبیات بحث، فراتر از جامعهشناسی رفته و به نظریههای فرایند سیاست در علوم سیاسی پرداخته است؛ رشتهای که در آن پژوهشگران آموزش عالی برای بررسی اینکه چه کسی امور آموزش عالی را دراختیار خود دارد و اینکه چگونه سامانه تعیین سیاست و دستورکار در جایگاههای مختلف شکل میگیرد، به رویکردهای مفیدی دست یافتهاند.
بخش چهارم با دو فصل به نتیجهگیری پرداخته است. برتون کلارک در مقاله کوتاهی که در سال 2006 نوشته است ـ یعنی بیش از سیسال پس از مقاله اولیه او ـ برای شرایط آتی جامعهشناسی آموزش عالی، پیشنهادهای صریحی را ارائه میدهد. او بهجای تأکید بر عوامل بالقوه برای همگرایی، یک بیارتباطی عمیق بین تحقیق و عمل را تشخیص میدهد. اگرچه او ابتدا در مورد تمرکز بیش از اندازه بر نیازهای فوری مدیران و دستاندرکاران هشدار میدهد، در این مقاله بهگونهای قاطع از سویه عملی حمایت میکند، و حتی بهگونهای جسورانه، کسانی را سرزنش میکند که «درصدد تولید «نظریه» با نثری پرطمطراق» هستند که دستاندرکاران و مدیران، آن را نادیده میگیرند. در اینجا او پژوهشگران را ـ نهتنها در انتخاب موضوعهایی که ارزش تحقیق دارند، بلکه همچنین در تدوین یافتهها و نتیجهگیریـ بهسوی مسئلهمحوری سوق میدهد.
کلارک درحالیکه از مدتها پیش به شایستگی رویکردهای موردپژوهی اشاره داشته است، در اینجا از شکل ویژهای از کاوش جامعهشناختی حمایت میکند؛ وی با اصرار از پژوهشگران میخواهد که از کسانی که درگیر این حوزه هستند، یاد بگیرند، به کارورزان و دستاندرکاران آموزش عالی که دانش دست اول ارزشمندی دارند، گوش بدهند، و پژوهشی را پیش ببرند که با تشخیص اینکه چه چیزی در عمل کارسازتر است، به آنان کمک کند که بر مشکلات عملی چیره شوند. برخی خوانندگان ممکن است این را مضحکه تلقی کنند، چون کلارک، پیشتر از چیز دیگری حمایت کرده بود و بسیاری از سازههای مفهومی و تجربی خود را در درون سنتهای نظری جامعهشناختی قرار داده بود، که در گفتارهای فصلهای پیش رو نمونههایی از آن را خواهیم دید. هرچه که باشد، تصور ما بر این است که موازنه میان فصلهای کتاب نهتنها حق کاوش در ریشههای بنیادین این حوزه و ترکیب متعادلی از دغدغههای نظریههای جامعهشناختی و واقعیتهای عملی را ادا میکند، بلکه نشان میدهد که کجا و چگونه سمتگیری عملی کلارک میتواند در تحولات آتی، جای بیشتری برای خود باز کند.
در فصل نتیجهگیری، دبیر مجموعه موضوعهایی را از فصلهای پیشین با هم میآمیزد و چشماندازهای آتی را بیشتر بررسی میکند. کدام عوامل، تحول و پیشرفتِ جامعهشناسی آموزش عالی را در دهههای آغازین قرن بیستویکم محدود یا تسهیل میکنند؟ چگونه فشار پژوهشها بر اعضای هیئت علمی در دو رشته جامعهشناسی و تعلیموتربیت بهترتیب، فزونی مییابد؟ آیا حمایتی از دامنه وسیع موضوعات تحقیق، از تلاشهای اولیه در جامعهشناسی تا کاربست نظریه جامعهشناختی و روششناختی به مسائل عملی و سیاستگذاری، انجام میشود؟ بحث من درباره عوامل جایگاهی که به تحولات در جامعهشناسی آموزش عالی شکل میدهد، با فرضیهای در جامعهشناسی دانش روشن میشود: پیشرفت دانش در این رشته نهتنها از اندیشهها و ایدهها تأثیر میپذیرد، بلکه تنظیمات دانشگاهی که پژوهشگران درونِ آنها کار میکنند نیز بر آن تأثیر میگذارد. این تنظیمات شامل نظام پاداش دانشگاهی برای استخدام رسمی و ارتقا، و نیز ویژگیهای معرف انجمنهای حرفهای و دپارتمانهای دانشگاهی است که اعضای هیئت علمی در آن فعالیت دارند. با نگاه به پیشرو، استدلال من این است که جامعهشناسی آموزش عالی با محدودیتهای عمدهای روبهرو است که علیه نهادینه شدن آن بهعنوان یک حوزه پژوهشی عمل میکند. هرچند پیشرفت دانش در چارچوب متمایزی از تحقیق بههیچروی بر پذیرش این امر متوقف نیست که رشته جداگانهای را تشکیل دهد، اما پژوهشگران، علاقه و حمایت زیادی به این نشان میدهند که خطوط پژوهش خاص فراوانی وجود داشته باشد؛ همانگونه که کتاب حاضر این نکته را نشان میدهد. بهعلاوه اینکه نویدبخش نشانههای مسیرهای جدید و بههنگام است، همانگونه که فصل دوازدهم از آنها پرده برخواهد داشت.
کتاب «جامعهشناسی آموزش عالی» نوشته پاتریشیا جی.گامپورت به ترجمه مرتضی مردیها با شمارگان هزار نسخه در 527 صفحه به بهای 28 هزار تومان از سوی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر شده است.
نظر شما