پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۹:۰۹
​یادداشت رسول جعفريان براي زنده ياد داريوش شایگان

در کشورهای توسعه نیافته، اظهار پشیمانی در میان همه کسانی که نقش تئوریسین دارند، امری عادی است، هرچند برخی آرام تغییر می کنند، و به روی خود نمی‌آورند. یاد مرحوم شایگان گرامی و روانش شاد باد. خود او هم تجربه‌ای از تجربه‌های جاری فکری در ایران توسعه نیافته طی پنح شش دهه گذشته بود.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، رسول جعفريان به مناسبت درگذشت داريوش شايگان نوشت:
یک وجه مشترک همه متفکران و رهبران فکری ما، در شش دهه پیش از انقلاب، اظهار نظر در باره غرب بود. ما از مشروطه به بعد، مجبور بودیم در این باره اظهار نظر کنیم.

در مشروطه، این تقسیم، به صورت مستبده ـ مشروطه بود. اندکی بعد که مشروطه سلطنتی غلبه کرد، روشنفکران دو بخش شدند، لیبرالیست و کمونیست. هر دو متولد غرب بودند، اما بر ضد هم. کمونیست‌ها منتقد غرب سرمایه‌داری بودند و تبلیغات شدیدی علیه غرب و تمدن سرمایه داری راه انداختند.

حکومت سلطنتی شاه راه خود را می‌رفت. روحانیون که در دوره رضا شاه، خرد و خمیر شده بودند، دوباره و تدریجی  بازگشتند. آن‌ها با کمونیسم ضد خدا، درگیر بودند، اما به هر حال، هم آن‌ها و هم دیگران، نقد تند سرمایه داری را از آن‌ها می شنیدند و عدالت چپ را تصور می‌کردند.

بخش قابل توجهی از روشنفکری ایرانی در میانه کمونیست‌ها و لیبرالیست‌ها رشد کرد و بالید. آن‌ها سروته درستی درمانی از نظر سازماندهی نداشتند، نه مثل کمونیست‌ها ریشه در شوروی داشتند، نه در مذهب پایگاهی و پایگاهی که در تربیت رضاشاهی آن را از دست داده بودند. این جماعت به تدریج به ایدئولوژی‌هایی (که در حکم نوعی آنتی تز برابر تفکر غربی و مولود همانجا بود)  وابسته شدند که هم انتقاد از غرب داشت و هم مدعی داشتن پایگاهی در شرق بود. عنوانش بازگشت به خویش، یا تکیه به آسیا، یا به اسم نقد تکنولوژی و ماشینیسم یا تمایل به علم قدسی یا عرفان سهروردی یا گنوسیسم ایرانی و شرقی.

این جمع کم کم دست به دست هم دادند و بخشی در انجمن حکمت و بخشی هم متفرق (حتی در دوره رژیم) اما متحد الفکر راه خودشان را ادامه دادند. غالب این جماعت، اهل عمل و انقلاب که نبودند، از کمونیست‌ها بیزار بودند، اما به هر حال، قشری از مردم که فکری تر و ایرانی تر بودند، از علاقه مندان آن‌ها بودند. البته آدمی مثل جلال، که از همین طیف بود، به فکر مذهبی هم نزدیک شد. شریعتی هم از همان جماعت بود، دینی‌ترین آن‌ها و پل و حلقه وصل آن‌ها با مذهبی ها بود.

نراقی مدل دیگری از همین افراد و طبعا غیر مذهبی. به هر حال طیف وسیعی از این گروه، یک خط فکری که مدافع عرفان شرقی و منتقد غرب از هر بخش آن بودند، در کنار یکدیگر بودند.

وقتی انقلاب شد، فکر این گروه، در میان روحانیون اثر گذاشت و برخی از شاگردان آن‌ها وارد جرگه انقلاب شدند. درست وقتی از سال شصت، مبارزه با غربزدگی جدی تر شد، این تفکر و مبانی آن پشتوانه تفکری شد که می‌خواست یک تمدن شرقی، دینی، عرفانی، ضد کمونیست و مهم تر از همه، ضد غرب و متفاوت با تمدن غربی بسازد. به هر حال، هر جهت گیری بزرگ، ایدئولوژی خود را می‌خواست و آنچه در این دوره پدید آمد، جریانی بود که غالبا توسط همین طیف که فارغ از الحاد و اسلام، سروته یک طیف فکری بودند، پدید آمده بود. این ابزار یعنی تفکر شرقی ضد غرب، وقتی از دست روشنفکران ضد غرب و شرق گرا، که شرحشان گذشت، درآمد، و به خصوص وقتی در عمل، به رویه هایی از سوی انقلابیون منجر شد که خیلی مورد تأیید آن‌ها نبود، دیگر خوشآیندشان نبود.

نصر فلسفی‌ترین بود که البته بین مدرنیته و مواضعش جمع کرد و بارها هم این را گفت. فکرش ماند و خودش رفت. برخی از این طیف از دنیا رفته بودند یا رفتند و فرصت دیدن تجربه عملی افکارشان را نیافتند. اما برخی که ماندند، و یکی هم مرحوم شایگان بود، از آن ایدئولوژی که ساخته بودند و اثرش را هم گذاشته بود و حالا در اختیار دیگران قرار گرفته و لباس تازه ای به آن پوشانده شده بود، اظهار پشیمانی کردند.

در کشورهای توسعه نیافته، اظهار پشیمانی در میان همه کسانی که نقش تئوریسین دارند، امری عادی است، هرچند برخی آرام تغییر می کنند، و به روی خود نمی‌آورند. یاد مرحوم شایگان گرامی و روانش شاد باد. خود او هم تجربه‌ای از تجربه‌های جاری فکری در ایران توسعه نیافته طی پنح  شش دهه گذشته بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها